در صحنه ای از فیلم "مرد ایرلندی" تازه ترین ساخته فیلمساز کهنه کار، مارتین اسکورسیزی که شخصیت اصلی فیلم به نام "فرانک شیران" (رابرت دو نیرو) از مهمترین عوامل مافیای گنگستری دهه 60 و 70 در حال صحبت با "جیمی هوفا" (آل پاچینو) رییس سابق اتحادیه کارگران یا کامیون داران آمریکا است، بر صفحه تلویزیون، تصویر مردی در جلسات بازپرسی پرونده معروف به رسوایی واترگیت دیده می شود که زیر آن نوشته شده : "هاوارد هانت".
فرانک در حین صحبتش با جیمی، ناگهان چشمش به تصویر تلویزیون افتاده و می گوید "همان گوش دراز است"! چون او و البته ما، این فرد را یک بار دیگر هم در فیلم دیده بودیم، همان وقتی که فرانک بدون آنکه بداند با کامیون، مقادیر زیادی اسلحه برای کوباییان فراری حمل کرده تا به کمک آمریکا و دولت کندی در حمله خلیج خوک ها علیه دولت کاسترو مورد استفاده قرار دهند. در محل مقرر، او می بایست، اسلحه ها را آنچنانکه راسل بوفالینو (جو پشی) یکی از سران اصلی مافیا گفته بود، به فردی با گوش های دراز تحویل دهد. فرد گوش درازی که هنگام تحویل گرفتن سلاح ها، دیگر گوشش دراز نبود و اظهار داشت که آنها را عمل کرده است!
حمله خلیج خوک ها از جمله خفت بارترین شکست های آمریکا در طول تاریخش به حساب آمد که با پول مافیا و کمک دولت آمریکا صورت گرفت تا آنچنانکه راسل در مقابل اعتراضات جیمی به جان اف کندی و برادرش، می گفت، کندی می تواند کاسترو را از کوبا بیرون کرده و دوباره کازینوها و کشتی ها و قمارخانه ها و ثروت مصادره شده این مافیا را در کوبا بدست آورند و اصلا برای همین، مافیا برای برنده شدن کندی در انتخابات پول خرج کرد و حتی رای ها را در ایالت ایلینوی جا به جا کرد.
"هاوارد هانت" که زمانی در کار فرستادن اسلحه برای ضدانقلابیون کوبا بود، زمانی هم در جلسه بازپرسی رسوایی واترگیت یعنی شنود جلسه انتخاباتی دمکرات ها از سوی جمهوری خواهها نشست و جواب پس داد. هاوارد هانت همان نویسنده معروف کتاب هایی مانند "شرق وداع"، "محدوده تاریکی" و "غریبه در شهر" که در سال 1961 به بخش تازه تاسیس عملیات داخلی CIA ملحق شد و با جدیت تمام برای تقویت طرح انتشاراتی سازمان CIA فعالیت نمود.
ماجرای روی کار آوردن دولت کندی (یکی از معدود دولت های خوش نام ایالات متحده آمریکا) و رسوایی خلیج خوک ها و واترگیت تنها مواردی نیستند که در فیلم "مرد ایرلندی" در لیست طرح و برنامه های مافیا قرار می گیرند بلکه خود "جیمی هوفا" نیز که قبلا با پول سعی کرده بود انتخاب ریچارد نیکسون به ریاست جمهوری را تسهیل کند، سرانجام با پرداخت 500 میلیون دلار به کمپین انتخاباتی او، از زندان خلاص می شود. ضمن اینکه در فیلم پیوستگی کندی با مافیا بیشتر از این حرفها بیان می شود از جمله ارتباط نزدیکش با یکی از اعضای موثر مافیا به نام "مومو جیانکانا" که حتی گفته می شود دوست دخترشان هم یکی بوده است!!
و همه اینها فقط حواشی شاید مهمتر از متن فیلم "مرد ایرلندی" باشند که با فیلمنامه استیون زیلیان براساس کتاب "من شنیدم که خانه ها را رنگ می کنی" نوشته "چارلز برنت" ساخته شده که گویا داستان های واقعی مافیای آمریکا و سرگذشت آدم هایی مثل "جیمی هوفا" و "فرانک شیران" و "راسل بوفالینو" و امثال آنها را نقل کرده است.
چارلز برنت ادعا دارد که برای درآوردن برخی واقعیات فیلم مثل راز گشایی از مرگ مرموز "جیمی هوفا" که 40 سال در ابهام بوده با برخی از شخصیت های واقعی به خصوص "فرانک شیران" اصلی مصاحبه کرده است، همان که حتی در پایان فیلم راضی نمی شود رازهایش را در اختیار خبرنگاران بگذارد اما از اول تا آخر راوی فیلم است و گویا برای کسی (شاید چارلز برنت) همه ماجراها را شرح می دهد.
پیش از او هم "آدریان هامفریز" در کتابی به نام "راسو: زندگی دوگانه در ازدحام جمعیت" پس از نزدیک به ۴ دهه از ناپدید شدن "جیمی هوفا" حقایق جدیدی را از نحوه مرگ او بیان کرد که براساس اظهارات راننده یکی از سردسته های مافیای دیترویت مبنی بر دفن بقایای جسد جیمی هوفا در مرکز رنسانس (جایی که در حال حاضر دفتر اصلی جنرال موتورز است) نوشته شد و در سال 1992 نیز فیلمی به نام "هوفا" توسط "دنی دوویتو" و با فیلمنامه "دیوید ممت" با بازی "جک نیکلسون" به نقش جیمی هوفا ساخته شد که همچنان مرگ هوفا را رازآمیز نشان می داد.
اما فیلم "مرد ایرلندی" در متن خود به پروسه اضمحلال مافیایی می پردازد که زمانی حتی رییس جمهوری ایالات متحده آمریکا را ترور کردند و به قول "فرانک شیران" هر عملی چه خوب و چه بد، چه سبک و چه سنگین باید با موافقت آنها باشد (بازهم تئوری ترور کندی توسط مافیا مطرح شده و نقش اصلی اسراییلی ها در آن ترور پنهان نگاه داشته شده که با توجه به فیلمنامه نویس و برخی از تهیه کنندگان یهودی، دور از انتظار نبوده است).
مارتین اسکورسیزی زوال مافیایی را به تصویر می کشد که خود در فیلم هایی همچون "رفقای خوب" (1990) و "کازینو" (1996) شکوه و جلال و زوال ناپذیری ش را روایت کرده بود و حالا به گونه ای تراژیک پایان آنها و شاید آخر حکایتشان را به روایت خودش اعلام می کند.
"تونی پرو" و "تونی سالرنو" و "تونی جک" (به قول جیمی که چقدر این ایتالیایی ها اسم "تونی" را برای خودشان انتخاب می کنند!) و خود "جیمی هوفا" و "جو گالیمکو" و "آلن دورفمن" و "فرانک فیتز" و حتی "راسل بوفالینو" همه رفته اند و "فرانک شیران" نیز پس از انتخاب تابوت خود و ملاقات های متعدد با کشیش و اعتراف به گناهان اینک پشت دری نیمه باز منتظر است اما ...
اما فیلم "مرد ایرلندی"، فیلمی طولانی است، علیرغم همه آنچه گفته اند و می گویند، سه ساعت و نیم برای یک فیلم سینمایی زیاد است (حتی این روزها برای فیلم "برباد رفته" که اندکی بیش از این بود) و نگارنده در بخش های مختلفی از فیلم (البته ممکن است به دلیل بالا رفتن سن)خسته شدم. روند پیشرفت داستان علیرغم بازی های قابل قبول "دو نیرو" و "ال پاچینو" و "جو پشی"، خصوصا با فلاش بک های متعدد که گاهی تا 4 فلاش بک تو در تو هم می شود، خصوصا در یک سوم ابتدایی، بسیار کند به نظر می آید و همین روند در 20 دقیقه پایانی نیز به سراغ کار می آید. با جلوه های تصویری و گریم سنگین سعی شده چهره های 76 ساله رابرت دونیرو و 79 ساله آل پاچینو در سنین مختلف جوانی و میانسالی و پیری قرار بگیرد ولی این جلوه های تصویری در کلوزآپ ها به شدت توی چشم می زند. ضمن اینکه فیزیک بدنی و تحرکات آنها کمترین تغییر را دارد و در تمام سنین مختلف علیرغم سعی و تلاش در خور توجه این بازیگران قدیمی اما با همان قوت و ضعف کهولت به نظر می رسند.
در میان همه آنها بازی و کاراکتر دختر فرانک به نام "پگی" ("آنا پاکویین" که یازده سالگی اش را در فیلم "پیانو" جین کمپیون با اسکاری که به زور می توانست در دست بگیرد به خاطر داریم) از همه محکم تر و گویا تر است که با کمترین دیالوگ، حرف های بسیاری می زند.
ایرلندی بودن مرد ایرلندی یک مفهوم دیگر هم می تواند داشته باشد، اینکه این ایرلندی ها بودند که اسلاف مهاجران قاره آمریکا به شمار می آیند، همان پیوریتن هایی که به قاره نو آمدند تا ظهور و بازگشت مسیح موعود را تسریع ببخشند و ماموریت آخرالزمانی ایالات متحده آمریکا را رقم بزنند. وگرنه ایرلندی بودن "فرانک شیران" که آخرین بازمانده مافیای درون فیلم است و روایت همه را باز می گوید و همچنان از ورای دری نیمه باز نظاره گر است، چه وجه تسمیه دیگری می تواند داشته باشد؟