بی خیال چارلی کافمن بودن
در بخشی از فیلم "من به پایان دادن اوضاع فکر می کنم" تازه ترین ساخته #چارلی_کافمن که دو شخصیت اصلی ماجرا یعنی جیک و لوسی در اتومبیل و در یک روز برفی راهی خانه روستایی پدر و مادر جیک هستند، در میانه بحث های بی سرو ته #روشنفکری شان به مقوله #سینما و #فیلم دیدن می رسند و لوسی به جیک می گوید که "فیلم دیدن، یک بیماری اجتماعی است."
جیک در تایید حرف او پاسخ می دهد: " (فیلم ها) مغز را با دروغ پر می کنند تا زمان بگذرد، در یک چشم برهم زدن و در یک حرکت آهسته طاقت فرسا"
لوسی در ادامه می گوید: "مثل ویروس هاری، خودش را به اعصاب شکمی انسان وصل می کند و ما را مثل خودش تغییر می دهد"
علاوه بر این، در طول سفر یاد شده، اشاره های مختلف سینمایی به طور مستقیم یا غیر مستیقم به برخی آثار مهم و معنا دار سینما صورت می گیرد، از جمله به فیلم "زنی تحت تاثیر" ساخته #جان_کاساوتیس و با شرکت "#جینا_رولندز" که در قسمتی از مسیر بازگشت از خانه پدر و مادر جیک، حتی صحنه ایی از آن را اجرا می کنند.
همه این ها به علاوه شباهت ظاهری ساختار فیلم "من به پایان دادن به اوضاع فکر می کنم" به دو فیلم از آثار ضد سینمایی #دیوید #لینچ یعنی "#جاده_مالهالند" و "#اینلند_امپایر" ، شاید توجیه آن باشد که چرا چارلی کافمن در این فیلم، به شدت از سینما فاصله گرفته است.
کافمن برای یک گروه جسور و نوکیسه هالیوودی مانند جرج کلونی و اسپایک جونز و میشل گوندری و ... آثار نوپرداز و خلاقانه ای همچون "جان مالکوویچ بودن" (#اسپایک_جونز) را نوشت درباره موسسه ای که در طبقه 7/5 یک ساختمان بود و آدم ها را به قالب شخصیت های دیگر مانند جان مالکوویچ می برد یا نویسنده فیلمنامه "اقتباس" (اسپایک جونز) درباره خود چارلی کافمن بود که به سختی می توانست یک فیلمنامه بنویسد اما برادرش "دانلد" به طور مرتب فیلمنامه های جنایی و پلیسی نوشته و آنها را به قیمت های خوب می فروخت و یا فیلمنامه اسکاری "درخشش ابدی یک ذهن پاک" (میشل گوندری) را نوشت، درباره دو عاشق که پس از قطع رابطه با هم، می خواستند همه خاطرات دوران آشنایی شان را هم از اذهان خود پاک نمایند و یا حتی فیلمنامه "اعترافات یک ذهن خطرناک" (#جرج_کلونی) که یک شومن و برنامه ساز با پوشش شوهای تلویزیونی در قالب یک جاسوس و تروریست سازمان سیا، ماموریت های این سازمان اطلاعاتی را انجام می داد.
حتی انیمیشن "آنومالیسا" به کارگردانی چارلی کافمن، تلاشی نوگرایانه در زمینه ساخت انیمیشن های بلند داستانی به شمار رفت.
اما به نظر می آید پس از آن تجارب سینمایی مبتکرانه و جدید و جدا شدن از اسپایک جونز و جرج کلونی، اینک چارلی کافمن نیز به انتهای راه رسیده و با فیلم " من به پایان دادن به اوضاع فکر می کنم" برعلیه آن سینمایی که سالها برایش ابتکار زد، عمل نموده و در واقع اثری کاملا ضد "سینما" جلوی دوربین برده است. شاید به نوعی قصد داشته بنا بر عنوان فیلمش، به این موقعیت خودش پایان دهد!
روابط عجیب و غریب جیک و لوسی (یا لوسیا و یا لوییزا) در طی رفت و برگشت به خانه پدر و مادر جیک و شخصیت خود آن پدر و مادر با بازی دیوید تولیس (پروفسور لوپین فیلم های هری پاتر) و تونی کولت (مادر لیتل میس شاین) که مدام از پیری به جوانی و برعکس تغییر سن می دهند و سپس افکار و تجاربی که بین جیک و لوسی، مرتب به اشتراک گذارده می شود (مثلا سروده لوسی که در اتومبیل برای اولین بار برای جیک می خواند، در کتابی در زیرزمین خانه پدر جیک به چشم می آید و در پایان فیلم هم توسط جیک پیر شده بر صحنه دریافت جایزه نوبل توسط او خوانده می شود یا نقاشی های لوسی که در گوشی اش به پدر و مادر جیک نشان می دهد، در همان زیرزمین بر دیوار هستند و یا ...) و آن سرایدار دبیرستان جیک که در همه این صحنه ها ناظر است، گویا اصلا قصه از زبان او روایت می شود و ... همه اینها به سبک و سیاق فیلم های ذکر شده دیوید لینچ، حکایت از یکسان بودن برخی از این کاراکترها مانند سرایدار و جیک و یا جیک و لوسی دارد.
و کل این ماجرا طی یک گفت و گوی تقریبا 20 دقیقه ای سفر رفت آنها به آن خانه روستایی و حدود یک ساعت سفر برگشتشان و بحث های سرسام آور و بی پایان و بی ربط آنها و همچنین زندگی عجیب و غریب در خانه روستایی زادگاه جیک، حاصل می گردد، بدون اینکه به طور قطع و یقین بتوان از ورای این همه تصویر و دیالوگ های پراکنده و انواع و اقسام استعاره ها و نشانه ها، به موضوع یا مفهوم و یا تعبیری دست یافت.
صحنه های باله شبه کاراکترهای اصلی فیلم و نماهای انیمیشن اواخر فیلم هم نه تنها کمکی به آن استعاره ها و نشانه ها نمی کند بلکه به سردرگمی فوق می افزاید، چرا که دهها و صدها تعبیر مختلف و بعضا متناقض به آن می توان چسباند که اغلب هیچ ربطی نه به فیلم دارند و نه به داستان.
تصاویری که شاید بیشتر برای خود فیلمساز مفهوم باشد و یا برای توضیح آن، به سبک و سیاقی که کارگردان مدنظرش است، باید خود اور ا به فیلم الصاق کرد ولی در واقع می تواند مورد تعبیر و تفاسیر مختلفی بنا بر سلیقه مخاطب قرار گیرد. تعابیر و تفاسیری که دیگر امروزه اساسا دوره اش سپری گردیده و ربط چندانی به اصل سینما ندارد.