تازه ترین ساخته پدرو آلمادوار، فیلمساز مشهور اسپانیایی به نام "درد و افتخار" از دیگر فیلمهایی است که در فصل جوایز 2019 در دو رشته بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان و بهترین بازیگر نقش مرد برای "آنتونیو باندراس" که نقش شخصیت اصلی به نام "سالوادور مالو" را دارد، در اغلب لیستهای برگزیدگان و نامزدهای جوایز سینمایی دیده میشود. سالوادور مالو، یک فیلمساز ورشکسته و فراموش شده و البته همجنسگراست که در تنهایی ظاهرا با دردهای روحی و جسمی و گذشتهای پر رنج زندگی میکند. گذشتهای که در در غیاب پدرش با تلاش طاقت فرسای مادر (پنه لوپه کروز) برای چرخاندن زندگی طی شد. اینک او پس از سالها قرار است در نمایش محدود خصوصی یکی از فیلمهای قدیمیاش، مورد تجلیل قرار گیرد و همین
موضوع او را به ملاقات با بازیگر همان فیلم به نام آلبرتو میکشاند که سالهای پیش با او درگیر شده و قطع رابطه نموده بود. بازیگری که در دنیای
اعتیاد و کوکائین و سایر مواد مخدر غرق شده و سالوادور را به همان دنیا میکشاند. تا جایی که یکی از متنهای قدیمیاش به نام اعتیاد را از صندوق خانهاش بیرون کشیده و برای اجرای روی صحنه به آلبرتو میدهد. اما استفاده از مواد مخدر گویا تا حدودی درد و رنج های کهنه و قدیمیاش را التیام میبخشد. اما وقتی معشوق قدیمیاش، مردی به نام فدریکو که سالهای پیش سالوادور را ترک کرده و او را با دنیای خودش تنها گذارده، رخ مینماید! حتی مواد مخدر را هم به فراموشی
میسپارد و برای مدت کوتاهی هم که شده، در کنار فردریکو آرامش میگیرد. فیلم "درد و افتخار" اگر چه بعضا فقط در چهره دفرمه آنتونیو باندراس، تا حدودی رنج را نشان میدهد اما آن چه در فیلم به هیچ وجه دیده نمیشود، همانا "افتخار" است که حتی در احیا و بازپخش فیلم قدیمی سالوادور مالو و تجلیل از وی نیز نمودی نداشته و همین فراز که شاید میتوانست، نشانهای از افتخار در فیلم باشد نیز با بحث و جدل
فرساینده سالوادور و آلبرتو به پایان میرسد. اگرچه همان درد و رنج نیز به جز چهره به شدت گریم شده آنتونیو باندراس و بعضا نوع سخن گفتن مادرش در پیری، نشان دیگری در فیلم ندارد. حتی در روزهای آوارگی و بی خانمانی سالوادور کوچک و جوانی مادر او که با تصاویر روشن و رنگ های شاد و سرزندگی پنه لوپه کروز در اغلب صحنهها به تصویر کشیده میشود، بیشتر نشانی از شادی و نشاط خانواده کوچک آنها مشاهده میکنیم. مادر سالوادور حتی بیغوله کوچک و پرتشان را نیز چنان با گل و گلدان و تابلو زیبا کرده که اساسا نشانی از رنج و درد در آن به چشم نمیآید. فیلم "درد و افتخار" بعضا با فیلم "سینما پارادیزو" مقایسه شده، فیلمی که در عمق صحنهها و پلانها و سکانسهایش، عشق به سینما و نوستالژی سینمای گذشته به چشم میخورد. اما در فیلم "درد و شکوه"، سینما و فیلم و هنر و تئاتر و حتی خود درد و رنج یا افتخار، تنها در تیتر و گفتارها و دیالوگها باقی میماند و
به عمق فیلم راه نمییابد. از آن جا که فیلم در واقع یک نوع اثر بیوگرافیک پدرو آلمادوار، تلقی شده و گویا خودش نیز بر این موضوع صحه گذارده، شاید به دلیل این که تنها خیال و تصور آلمادوار بوده که زندگی پر رنج و درد و همراه با جلال و افتخار داشته، نتوانسته حس چنان زندگی را به درون فریمها و صحنههای فیلمش تزریق کند و این موضوع در لایههای رویی و سطحی فیلم باقی مانده است. آن چه مثلا در برخی فیلمهای دیگرش همچون: "بازگشت" یا "همه چیز درباره مادرم" و یا حتی "خولیتا" برجان اثر نشسته بود. شاید بتوان گفت فیلم "درد و افتخار" تا حدودی فیلم "پایان هالیوودی" وودی آلن را تداعی میکند. البته اگر طنز آن فیلم را نادیده بگیریم. در آن فیلم یک کارگردان اسکار گرفته ولی فراموش شده و بیکار سرانجام از سوی همسر سابقش که صاحب یک کمپانی است، پیشنهاد ساخت فیلمی را دریافت می کند ولی به دلیل هیجان ناشی از این خبر، دچار نابینایی
عصبی میشود! ولی به توصیه دوستش، این مسئله را فاش نکرده و با یک فیلمبردار زبان نفهم چینی، با همه سختیها و دشواریها، کار را به پایان میرساند و البته نتیجه یک فاجعه از آب در میآید! به نظر میآید پدرو آلمادوار هم هنگام ساخت فیلم "درد و افتخار" شاید از ذوق ساخت یک اثر اتوبیوگرافیک، دچار همان نابینایی عصبی شده بوده و از همین روی فیلمی بدون حس و حال و سرشار از صحنه های اضافی و سخنرانی و شعر و شعار از کار درآورده است. صحنه پایانی فیلم که در مییابیم پنه لوپه کروز در واقع نقش مادر سالوادور در یک فیلم داخل این فیلم را بازی کرده و همه صحنههای او و پسری که ظاهرا کودکی سالوادور بوده، سکانس های فیلمی در این باره بوده که توسط همان سالوادور کارگردان در حال فیلمبرداری است، اگرچه یک لحظه غافلگیرمان میکند اما به دلیل تکرار بیش از حد چنین صحنه هایی در تاریخ سینما و عدم سازگاری این بخش با کلیت قصه و فیلم، مثل آبی میشود
بر همه آن یک ذره حس و حالی که میتوانست در طی فیلم از سکانسهای یاد شده، به وجود آید.
فیلم "پایان هالیوودی" وودی آلن، در کمپانی همسر سابق آن کارگردان ذوق زده، به عنوان یک فاجعه تلقی شده و مورد پذیرش قرار نمیگیرد و وی ناگزیر فیلمش را به جشنواره کن میبرد و در آن جشنواره، فیلم مورد تحسینها و تجلیلهای بسیار واقع میگردد. درست برعکس آنچه برای فیلم "درد و افتخار" اتفاق افتاد. فیلمی که برخلاف انتظارها در اولین نمایشهایش در جشنواره فیلم کن مورد استقبال قرار نگرفت ولی اینک درفصل جوایز 2019 هالیوود در بسیاری از لیستهای برگزیدگان و نامزدهای دریافت جوایز سال قرار دارد. پر بیراه هم نیست، چرا که برخلاف بسیاری از آثار پدرو آلمادوار، پایانی کاملا هالیوودی هم دارد! اما درباره سازگاری فیلم "درد و افتخار" با تم فیلمهای برگزیده فصل جوایز امسال هالیوود فراموش کردم اشاره کنم که در این فیلم نیز در رابطه میان سالوادور و آلبرتو به
چشم میخورد. تاکید فیلمساز بر فاصله طبقاتی این دو نفر (اگر چه مانند دیگر موضوعات فیلم در بافت دراماتیک اثر جا نمیافتد) خصوصا از طریق نمایش تصویر منزل مسکونی آنها که تفاوتهای بارزی با یکدیگر داشته و نشان میدهد آلبرتو از طبقه فرودست و سالوادور از قشر پولدار و بالادست است (اگر چه مدتی است دیگر از یاد رفته و کاری ارائه نداده است) و حالا ارتباط مجدد این دو نفر پس از سالها و اطلاع آلبرتو از وضعیت مناسب مالی سالوادور در حالی که او در تنگنای اقتصادی قرار دارد، موجب میشود که به نوعی دست به انتقام و طغیان علیه کارگردان قدیمی خود زده و ضمن اینکه وی را به مواد مخدر خطرناک معتاد میکند به حدی که تا دم مرگ وی را پیش میبرد، از طرف دیگر متن مورد نظر وی برای تئاتر را نیز به گونهای بد اجرا میکند تا وی را در نظر هوادارانش ضایع کند. اما این حرکت آلبرتوی فرو دست علیه سالوادور بالادست با ورود فدریکو، معشوق سابق سالوادور که او نیز از طبقه پولدار و بالادست جامعه است به این طغیان خاتمه میبخشد.