سعید مستغاثی
سعید مستغاثی
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

نقد و تحلیل فیلم روز هفتم رضا میرکریمی

روی خط کلیشه و تکرار

سینمای #رضا_میرکریمی افت و خیزهای متعددی در کیفیت کارها و ریتم و جذابیتشان داشته است، از "کودک و سرباز" تا "خیلی دور، خیلی نزدیک"، شاهد نوعی اوج گیری در این روند بودیم و از فیلم "به همین سادگی" افول سینمای او شکل گرفت و در "امروز" و "دختر" به نهایت خود رسید. "قصر شیرین" اگرچه تلاش میرکریمی را در بالاکشیدن دوباره سینمایش نشان می داد ولی "#نگهبان_شب" اینک نشان می دهد که تلاش او نه تنها نتیجه ای نداده بلکه در فیلم اخیر، ضمن درجا زدن، کمی تا قسمتی هم پسرفت هویداست.
بازهم ماجرایی دیگر از شارلاتانیسم اقتصادی که به سریال "#پادری" تنه می زند. یعنی همان اتفاقی که در آن سریال برای کاراکتر "نصرت" افتاد و وی با نادانی و ناآگاهی صرفا برای یک شبه ره صد ساله پیمودن، در دام یک هلدینگ قلابی و چک های کلان بی محل گیر کرد، در اینجا هم جوانی روستایی ساده دل به نام رسول گرفتار دام افکنی پیمانکار نادرستی به اسم بهزاد قرار می گیرد که واحدهای نیمه کاره بسیاری را پیش فروش کرده و پولش را به جیب زده ولی آپارتمانی تحویل نداده است!
نقطه قوت فیلم، شخصیت پردازی رسول از ابتدا با یک روحیه ساده لوحانه و زودباور است که به تدریج در جریان اتفاقات و حوادث، تغییر یافته و در انتها به فردی تبدیل می گردد که دیگر گول نمی خورد و ناراستی های ظاهر فریب را می شناسد و اهل حرام خواری هم نیست، اگرچه به شدت برای سر و سامان دادن به خانواده کوچکش، نیازمند پول به نظر می رسد.
اما بقیه کاراکترها یا کلیشه هستند مثل همان بهزاد (با بازی #محسن_کیایی) یا پا در هوا نشان می دهند مانند سرایدار اصلی مجموعه واحدهای نیمه کاره که برای رسول محل زندگی درست کرده و دختر ناشنوایش را هم به او می دهد اما به دلیل مرگ پسرش، درگیر توهم است و یا خود کاراکتر دختر ناشنوا که بازهم در این میان تکلیفش ناروشن باقی می ماند.
اینکه میرکریمی از آثار قابل تاملی مانند "#زیر_نورماه" و "اینجا چراغی روشن است" و "خیلی دور، خیلی نزدیک" به چنین شبه سینمای پر ادعا اما خالی و تهی برسد و صرفا به بهانه گویا فیلم اجتماعی و بیان به اصطلاح معضلات جامعه (اگرچه بسیار دست به عصا و به قول معروف یکی به نعل و یکی به میخ) اساس #سینما و #فیلمنامه و قصه و ریتم و شخصیت پردازی و ... را نادیده گرفته و با تصور اینکه حسابش را پس داده و چوب خطش هنوز جای خالی بسیار برای بدهی دارد، هر چیزی را به اسم فیلم سرهم کند، یک اشتباه محاسباتی کامل است.

چراکه بارها مشاهده شده "سینما بی رحم بوده" و با کسی سر شوخی ندارد. اگرچه تماشاگران ما خیلی ماخوذ به حیا و متین و خود دار هستند و مثل تماشاگر فرنگی نیستند که حتی کوروساوای امپراتور را در آخرین آثارش هو کرد یا #جان_فورد را در واپسین فیلمش یعنی "هفت زن" برنتابید و #هیچکاک را در فیلم پایانی کارنامه اش، "توطئه فامیلی" جدی نگرفت.
اما صبر این تماشاگر هم حدی دارد، چنانچه بالاخره #مسعود_کیمیایی "#قیصر" ساز و صاحب "#گوزنها" را هم پس از تحمل طولانی و طاقت فرسای فیلم هایی همچون "فریاد" و "محاکمه در خیابان" و "متروپل" و ... سرانجام به هنگام تماشای فیلم "#قاتل_اهلی" به سخره گرفت و فیلمش را به هنگام نمایش، مضحکه کرد و برای فیلم بسیار جدی و مملو از خشونت "خون شد"، سالن سینمای اصلی #جشنواره_فیلم_فجر سی و هشتم، را مملو از خنده و قهقهه نمود

نقد فیلمتحلیل فیلمجشنوراه فجرسعید مستغاثی
مستندساز و کارشناس سینما
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید