قابل احترام اما ....
"#هِناس" (که قبلا نام "صورت فلکی") را داشت، به یکی از آن موضوعاتی می پردازد که در طول سالهای گذشته #جشنواره_فیلم_فجر #سانسور شده بود، یعنی موضوع #دانشمندان_هسته_ای و ماجرای #ترور ناجوانمردانه آنها که از سال 1387 تا 1390 منجر به شهادت 5 تن از این دانشمندان گردید و در سال 1399 نیز یکی دیگر از آنها یعنی دکتر #محسن_فخری_زاده مورد حمله #تروریست های اسراییلی قرار گرفت.
بیش از 10 سال طول کشید تا در یکی از آثار جشنواره فیلم فجر، اگرچه به طور الکن و ناقص به زندگی یکی از این مفاخر و قهرمانان ایران زمین پرداخته شود.
چراکه در واقع فیلم "هِناس" بیشتر درباره همسر شهید #داریوش_رضایی_نژاد یعنی سرکار خانم #شهره_پیرانی است و تلاطم و دغدغه ها و تردیدها و اضطراب هایی که در زندگی کوتاه مشترک خود با آن شهید داشت.
در واقع فیلم تا حدودی توانسته شخصیت پردازی همسر شهید رضایی نژاد (با بازی #مریلا_زارعی) را انجام دهد، از دوران مخالفت و بعد شک و تردید و سپس تلاش برای خارج شدن از ورطه اضطراب و خلاص کردن از خطری که باور داشت خانواده اش را تهدید می کند تا زمانی که همسرش و تلاش او را (اگر چه با تصاویری دم دستی و شعاری) درک کرده، به رسمیت می شناسد و در کنارش حتی در لحظه ترور و شهادت حضور دارد.
اما این شخصیت پردازی در زمان هایی از فیلم به عرصه توّهم و تصوّر رسیده و در آن لحظات به گونه ای پا در هوا پیش رفته و تکلیف تماشاگر را با شخصیت روشن نمی کند.
مثلا قضیه مردی که ظاهرا خانه و زندگی رضایی نژاد و پیرانی را زیر نظر دارد (و لحظاتی هم به طنز و کمیک تنه می زند)، چیست؟ آیا توّهم است یا واقعیت؟ اگر توّهم است، ماجرای آش نذری بردن چه توجیهی دارد و اگر واقعیت است، چرا همین صحنه که می تواند حداقل یک کلید باشد، به شکلی مضحکه آمیز جمع شده و در ادامه هم قضیه فوق ابتر می ماند؟
متاسفانه پیشروی مستقیم فیلمساز بر محور خانم پیرانی، آنچنان تک بعدی صورت گرفته که فیلمساز را از دیگر شخصیت ها به خصوص خود شهید رضایی نژاد غافل نموده و از طرف دیگر اساس مشکلات رضایی نژاد را ناشی از یک کَل کَل دیرین و از زمان دانشکده با رقیبی به نام فرهاد نشان می دهد.
رابطه استاد و مسئول پروژه رضایی نژاد (سیاوش طهمورث) با او و توضیحات نصفه و نیمه اش به خانم پیرانی، بیش از پیش، پازل فیلم را در هم ریخته و به آشفتگی آن کمک می کند.