توهّم توطئه پدرها علیه بچهها
تقریبا تا اواخر فیلم "#پدر" اینگونه به نظر می آید که با اثری مثل فیلم های "#چراغ_گاز" (جرج کیوکر) و یا "سوء ظن" (#آلفرد_هیچکاک) روبرو هستیم؛ توطئه برای دیوانه جلوه دادن فردی که قرار است ثروت و مکنت او را تصاحب کنند.
خود پدر یعنی آنتونی ( #آنتونی_هاپکینز) نیز در جایی از فیلم به دخترش "آن" (#اولیویا_کولمن) وقتی پرستار دیگری را برای مراقبت از او به خانه آورده، همین حرف را می زند که گویا می خواهد با وانمود کردن اینکه پدر از عهده کارهایش بر نمی آید، سرانجام روانه خانه سالمندانش کند و آپارتمان بزرگی را که 30 سال پیش خریده را مالک شوند.
این در واقع خلاصه ای از قصه "پدر" ساخته #فلورین_زلر، #نمایشنامه_نویس و #کارگردان فرانسوی است که در اولین تجربه سینمایی اش، یکی از نمایشنامه های خود به نام "پدر" را به تصویر کشیده است. نمایشنامه ای که در ایران هم با بازی مرحوم #چنگیز_جلیلوند به روی صحنه رفت. چنانچه برخی دیگر از نمایشنامه های او مانند "یک ساعت آرامش" هم در ایران برروی صحنه #تئاتر اجرا شد. اما در این نخستین تجربه #فیلمسازی بلند سینمایی، یک فیلمنامه نویس معتبر همچون کریستوفر همپتون (نویسنده آثاری مانند "تاوان"، "#آمریکایی_آرام" و "مری رایلی") هم به کمکش آمده است.
فیلم با یک صحنه کاملا عادی و معمولی از یک جرّ و بحث پدر و دختری آغاز می شود. پدر گویا با #پرستار دومش به نام آنجلا هم نساخته و حالا دخترش یعنی "آن" می خواهد پرستار دیگری برای او بگیرد. دلیل این کارش هم علیرغم مخالفت پدر، سفر یا #مهاجرت عنقریب به پاریس و زندگی با مردی به نام "جیمز" است.
صحنه بعدی گویا آنتونی یعنی همان پدر، با مقداری خرید از بیرون برگشته و مشغول جا دادن مواد خریداری شده در یخچال یا کابینت های آشپزخانه است (تا اینجا همه چیز عادی است) که صدایی می شنود و به خیال آمدن "آن"، به اتاق پذیرایی می رود که در کمال تعجب، آنجا مردی را در حال خواندن روزنامه #گاردین می بیند!
آن مرد با حیرت از تعجب آنتونی، خود را "پُل" معرفی کرده و می گوید 10 سال است که شوهر دختر آنتونی یعنی "آن" است (در حالی که آنتونی فکر می کرد آنها خیلی وقت پیش از هم جدا شدند)، ضمن اینکه هیچ اطلاعی هم از مهاجرت به #پاریس ندارد.
پل" برای راحت کردن خیال آنتونی که حرفهایش درست است، با "آن" تماس گرفته و از او می خواهد زودتر به خانه برگردد. "آن" برمی گردد ولی بازهم در کمال تعجب پدر، فرد دیگری است (الیویا ویلیامز) و به نظر غریبه ای می آید که خود را "آن" معرفی می کند!! برای شام مرغ خریده و آن را به همان مرد با نام "پُل" سپرده و پیش پدر می رود ولی شگفت آنکه منکر شوهر داشتن و حتی خریدن مرغ می گردد. آنچه لحظاتی بعد خود آنتونی هم به چشم می بیند!
در صحنه های بعد، مرد دیگری که همراه "آن" (الیویا کولمن) است، خود را پُل معرفی کرده، "آن" اساسا منکر رفتن به پاریس شده و پرستاری به نام "لورا" برای مراقبت پدر می آورد که فردای آن روز، بازهم همان زنی که در چند صحنه قبل ادعا کرده بود "آن" است، حالا به جای "لورا" وارد می شود. در حالی که "لورا"یی که آنتونی روز قبل دیده بود، دختری جوان شبیه به لوسی(دختر فقید آنتونی که هنوز می پنداشت زنده است) بود.
بله، همه چیز به نظر می آید یک توطئه حساب شده برای مجنون نمایاندن و سرکیسه کردن پدر است. دو مردی که خود را پُل یا جیمز می نامند، زنی که گاهی "آن" است و گاهی "لورا" ، تحت فشار قرار دادن و حتی کتک زدن پدر برای ترک آپارتمانی که "آن" و مردان دیگر می گویند آپارتمان آنهاست ولی پدر براین باور است که آپارتمان خودش است. ساعتی که گویی به جان آنتونی بسته و مدام گم می شود، ....
شاید منطق سینمایی این بود که انتهای این سلسله اتفاقات، پس از چرخش دوربین از روی گریه و ضجه کودکانه آنتونی به روی درختان باغ آسایشگاه سالمندان، در پایین ساختمان، همه این افراد را می دیدیم که سرخوشانه شاهد دیوانه شدن پدر هستند. اما گویا ماجرا بایستی به انجام دیگری می رسید تا فیلم بتواند در فصل جوایز، جایگاه قابل اعتنایی در میان انواع و اقسام لیست های نامزدان و برگزیدگان پیدا نماید!
البته کم تجربگی فلورین زلر، علیرغم حضور کریستوفر همتون در کنارش، فیلم او را تقریبا فاقد ابتکارات سینمایی کرده و تمهیداتی که به کار برده، تقریبا از همان فیلم هایی در اول این مطلب نامشان آمد و آثار دیگری در سینمای موسوم به ماورایی تقلید کرده است. مثلا حضور افراد دیگری در قالب شخصیت های شناخته شده داستان از فیلم هایی همچون "بمان" (مارک فورستر) می آید که همه ذهنیات "هِنری لتام" (رایان گاسلینگ) در زمان احتضار، اگرچه زمانی طولانی از زندگیش را در بر گرفته، اما همان چهره هایی که در کشاکش سکرات مرگ بالای سرش آمده بودند را به جای همه شخصیت های زندگیش مشاهده می کرد.
اما هر نقص و کاستی که برای فیلم "پدر" قائل شویم ولی به هر حال، نمی توان بازی های تاثیر گذار آن را نادیده گرفت بالاخره فلورین زلر یک کارگردان تئاتر است و برای کارگردان تئاتر هم مهمترین مسئله، بازی هاست که در واقع جای خالی دکوپاژ و زوایا و حرکات دوربین و تدوین (یعنی مهمترین عناصر سینما) را در تئاتر پر می کند.
و همین بازی ها به خصوص در مورد الیویا کولمن است که در مقابل آن توطئه مورد نظر آنتونی، علامت سوال می گذارد. اگرچه کارگردان سعی کرده با برخی فاصله گذاری ها مثل نماهای ثابت از اتاق های خالی و همچنین تکرار برخی جملات مشابه در سکانس های مختلف، مابین صحنه های ظاهرا واقعی و توّهمی فاصله گذاری قائل شود.
زلر در فیلم "پدر" اگرچه به نظر می آید موضوع تکراری از دست دادن حافظه در سالمندان را دستمایه قرار داده اما با تغییر جایگاه مخاطب از مقابل فردی که دچار زوال حافظه شده (مثل فیلم "برای آلیس") به درون دنیای خود آنها، اولا بیننده را در تجربه شان شریک کرده (هر تصوّر و توّهمی که در ذهن آنتونی می آید را تماشاگر نیز می بیند و واقعی می پندارد) و ثانیا از ورای این آلزایمر خطرناک، به توجیه سبک زندگی پرداخته که جداکردن سالمندان از زندگی زوج ها و خانواده ها و سپردنشان به خانه سالمندان را امری عقلانی و منطقی دانسته و آن را به علت رفتار تحمل ناپذیر و مخرب و ویرانگر خود سالمندان نشان داده است!
سالمندانی که فیلم "پدر" نشان می دهد دچار بیماری شدید توّهم توطئه فرزندان علیه خود بوده، فرزندانشان دشمن خونی خود پنداشته و حتی برای کشتن آنها خط و نشان می کشند! (آنتونی در همان صحنه ای که ابتدای این مطلب آمد به "آن" می گوید که تا او را در گور نگذارد، نمی میرد، اموالش را به ارث خواهد برد و در مراسم ختمش هم سخنرانی کوتاهی خواهد کرد که "آن" چه فرزند سنگدل و فریب کاری بود!)
فیلم "پدر" توجیه خانواده های بی پدر و پدر بزرگ است که در اغلب آثار سینمای غرب و متاسفانه بسیاری از فیلم ها و سریال های وطنی قابل مشاهده است (ضمن اینکه مردهای فیلم نیز چهره مثبتی ندارند و تنها عنصر فداکار و مثبت فیلم، "آن" است و البته "لورا" هم تنها کسی است که می تواند با اخلاق ناجور و نابهنجار پدر کنار بیاید)، توجیه یک سبک زندگی ایدئولوژیک که در آن، خانواده ها، بی ریشه و بی هویت و لرزان و تنها هستند.
طبق معمول این دسته از آثار ایدئولوژیک سینمای هالیوود، پدرها عناصری فراری، غائب، شارلاتان و یا مانند این فیلم هیولا نشان داده می شوند. البته هیولاهای سخیفی که فقط در مقابل بردباری و صبر و تحمل زنان، عربده می کشند و در شرایط سختی و تنگنا (مانند سرانجام آنتونی)، آنقدر ضعیف هستند که به عالم بچگی و حتی نوزادی بازگشت می کنند.