اینجا سوسنگرد است، فروردین 1360
برای بار دوم سوسنگرد (که نامش را "خفاجیه" گذاشته بودند!) از اشغال ارتش بعثی صدام آزاد می شد...
حالا ارتش بعث به پشت دروازه های سوسنگرد عقب رانده شده و بچه های سپاه و لشکر 16 زرهی (که ما وظیفه حفاظت هوایی از آنها را برعهده داشتیم) وارد شهر می شدند.
مناظر رقت انگیزی در شهر به چشم می خورد :
اجساد کف خیابانها، خانه های ویران شده و به غارت رفته، خون های روی در و دیوارها و...
طبق معمول هیچ خبری از سازمان ملل و موسسات حقوق بشری که بعضی مواقع مانند کفتار از لانه هایشان بیرون می آیند، نبود!
از کمیته حقیقت یاب و عفو بین الملل و شورای امنیت و برنده جایزه صلح نوبل و .... هم حتی صدای زوزه ای در نمی آمد...
ارتش صدام تا عمق خاک ایران نفوذ کرده بود و تلاش می کرد اهواز را اشغال کند؛
از غرب تا آن سوی حمیدیه در 25 کیلیومتری اهواز آمده بود، از جنوب در منطقه نورد یعنی 7 کیلومتری اهواز مستقر شده و از شمال هم جاده اهواز به دزفول را قطع کرده بود...
بازپس گیری سوسنگرد در آن موقعیت، نقشه محاصره اهواز را با شکست روبرو کرد و البته آنها هویزه را به عنوان یک نقطه استراتژیک در اختیار داشتند.
اما اولین زوزه را سازمان ملل و حقوق بشری ها یک سال و دو ماه بعد کشیدند، وقتی در سوم خرداد 1361 خرمشهر آزاد شد و یکی از ضربه های کاری به صدام وارد گردید.
اینجا بود که احساس خطر کردند و پس از گذشت 18 ماه از هجوم صدام به ایران، خواستار برقراری آتش بس شدند!!
این رسم و آیین شان است که هر زمان جانوری را به جان ملت ها بیاندازند، از صدام تا القاعده و داعش و نتانیاهو و ...
و خودشان پشت سر او مخفی شوند و ادای انسانیت و حقوق بشر در آورند!
حالا در کاخ ها و سفارتخانه هایشان، برای ما سفره هفت سین می چینند و چهارشنبه سوری می گیرند و نوروز را تبریک می گویند و ادای دوستی در می آورند...
چرا آن روزی که موشک هایتان روی سر ما بود و هواپیماهایتان برروی خانه ها و مدارس و بیمارستان های ما بمب می ریخت و صدام تان شهرهای ما را با سلاح شیمیایی ویران می کرد و خاک سرزمین مان را شخم می زد و ....
چرا در آن روز از سفره های هفت سین تان خبری نبود؟!
کمیته های حقیقت یاب تان کجا بودند؟
در آن روزها چه کسی را پاسخگو کردید؟
آیا خودتان هنوز پاسخی برای آن جنایات هولناک دارید؟