سعید مستغاثی
سعید مستغاثی
خواندن ۶ دقیقه·۱ سال پیش

ورای یک شک معقول

به بهانه فیلم "آناتومی یک سقوط"

Anatomy of a Fall



جاستین تریه فیلمساز فرانسوی در آخرین اثرش یعنی "آناتومی یک سقوط" به نظر می آید هوشمندی قابل تاملی به خرج داده و برخلاف آنچنان که بایستی براساس موضوعات رایج و کاراکترهای معمول این روزهای سینمای جهان، فیلمش را جلوی دوربین می برده اما خیلی زیرپوستی به طرف مقابل غلتیده و با یک رویکرد دو گانه و البته با نیم نگاهی به تم فصل جوایز 2023 یعنی "جنایت موجه"، خود را به سبد فیلم های این فصل پرتاب نموده که در اولین قدمش یعنی بردن جایزه اول و نخل طلای جشنواره فیلم کن 2023 موفق بود. شاید به خاطر سلیقه شخصی و یا شاید به دنبال سمت و سوگیری ظریف یکی دو سال اخیر سینمای حاکم که برخلاف آن جریان معمول ساز مخالفی می زند مثلا در فیلم های مهم فصل جوایز مانند "تار" و "بلفاست" و "شاه ریچارد" و "مثلث غم" و ...

قضیه یک زوج نویسنده زن و مرد به نام های ساندرا و ساموئل که پسری 11 ساله و کم بینا به نام دنیل دارند. دنیل در اثر یک تصادف که به خاطر سهل انگاری والدینش به خصوص ساموئل رخ داده، بینایی خود از دست داده است.

فیلم از یک مصاحبه با ساندرا برای کتاب ها و نوشته هایش در خانه دور افتاده شان آغاز می شود که گویا تمرینات موسیقی ساموئل آن را ناقص گذارده و با یک رفت و برگشت دنیل همراه سگ شان در حول و حوش خانه، در بازگشت با جسد پدرش که روی برف ها افتاده و گویا از اتاق زیر شیروانی سقوط کرده، مواجه می شویم.

همه چیز برعلیه ساندراست و خودکشی کمترین احتمال در این میان است. این را حتی وکیل ساندرا یعنی وینسنت هم تصدیق می کند. شواهد از جمله خون هایی که بر روی در و دیوار بیرونی خانه پاشیده شده، نشان از آن دارد که فردی ساموئل را از روی حفاظ و نرده های اتاق زیر شیروانی به پایین پرتاب کرده و شاید چنین کاری از عهده یک زن همچون ساندرا برنیاید. این تنها موردی است که می تواند ساندرا را تبرئه نماید.

از این پس شاهد بازجویی و بازسازی صحنه قتل یا خودکشی و دادگاه هستیم و روایتی که علیرغم چهره موجه ساندرا هر زمان به سویی کشیده می شود. اگرچه فیلمساز در جبهه مقابلش، دادستانی کاملا غیر کاریزما و بی منطق و پر سر و صدا قرار داده که خیلی سریع تماشاگر را به سوی حقانیت ساندرا هل می دهد!

با پیشرفت قصه، مسائل دیگر ماجرا نیز باز می شود از جمله اینکه برخلاف آنچه مخاطب از صحنه های ابتدایی فیلم دستگیرش شده، اساسا زندگی ساندرا و ساموئل، روال آرام و بی دردسری نداشته و آنها مدام با یکدیگر درگیر حتی فیزیکی بوده اند. درگیری که به دلیل تصادم حرفه ای دو نفر یعنی نویسندگی ایجاد می شده چرا که هر دو نیاز به محیطی آرام و ذهنی متمرکز داشتند، بنابراین چندان قادر به رسیدگی به دنیل نبوده اند.

هر دو نفر سوژه های بعضا همسان (شاید به دلیل محیط یا تجربه های مشترک) داشته که طبعا کپی هایی اتفاق می افتاده و یکی از همین کپی ها از سوی ساندرا (اگرچه با اجازه ساموئل) اختلافات را اوج می بخشد.

همچنین بازهم با پیشبرد ماجرا، متوجه همجنس گرا شدن ساندرا شده و اینکه ساموئل نسبت به پارتنرهای مؤنث ساندرا حسادت ورزیده و حتی روابط جنسی شان را خیانت به حساب می آورده است. از قضا یکی از همان پارتنرها همان مصاحبه گر ابتدای فیلم است.

ویژگی کار جاستین تریه آنجاست که همه این اطلاعات را به صورت قطره چکانی و در طی سکانس های مختلف و متعدد ارائه کرده و اجازه می دهد تا مخاطب حدس های خود را امتحان کرده، قضاوت های خود انجام داده و جبهه اش را تعیین نماید. تا جایی که قبل از اینکه مثلا دریابد ساندرا به دلیل برداشت از یک ایده ساموئل با وی درگیری فیزیکی داشته یا یکی از درگیری هایش به خاطر ارتباطات همجنس گرایانه اش بوده، کاملا در جهت او قرار می گیرد. این اطلاعات اگرچه به دلیل همان برخوردهای نامطلوب دادستان، همچنان او را در همان سمت نگه می دارد اما تا حدودی نسبت به صداقت ساندرا خصوصا به خاطر دروغش درباره مسمومیت ساموئل، دچار تردید می نماید.

ناهمگونی ساندرا با محیطش از آلمانی بودن او شروع شده و اینکه به اجبار و از سر عشق، ساموئل شهر و دیار خود را رها ساخته و به جایی آمده که همه جور، ناگزیر از هماهنگی خودش با زبان و رسم و رسوم آن است، به گونه ای که حتی قادر نیست حرف های دلش را به زبان مادری بگوید.

برخی معتقدند فیلم "آناتومی یک سقوط"، نسخه به روز شده فیلم "شاهدی برای محاکمه" بیلی وایلدر در سال 1957 است که او نیز از داستان آگاتا کریستی اقتباس کرده بود با همان ظرائف و غافلگیری های خاص کریستی، به طریقی که اساسا مخاطب به مخیله اش هم خطور نمی کند.

در "آناتومی یک سقوط" اگرچه تقریبا تکلیف تماشاگر با خودش و ساندرا روشن است و رای دادگاه هم آن را تایید کرده و قرار است همه راضی از پای فیلم بلند شده و با خیال راحت، خاطره خوبی از این فیلم دو ساعت و نیمه پر تنش و سوال و تعلیق در ذهن شان باقی بگذارند (به قول آلفرد هیچکاک پتانسیل هیجانی تماشاگر به طور کامل تخلیه شود) اما دو تا آزمایش دنیل همه این ها را برهم می زند؛

اول آنجا که ناغافل، مادرش را از خانه می راند و ناظر دادگاه در منزل را هم سرکار می گذارد تا نتایج خوردن مقادیری قرص آسپرین را روی سگشان آزمایش کند! آزمایشی که حقیقت روزی دیگری را روشن سازد که سگشان دچار عوارضی نامعلوم در خورد و خوراک و خواب شده بود و مشخص نشد چرا؟ روزی که پدرش مسموم شده و سگش گویا از استفراغ پدر خورده بود. همان روزی که ساندرا ادعا داشت ساموئل با آسپرین خودکشی کرد!

خوراندن مقادیر زیادی آسپیرین به سگ اگرچه در ابتدا او را حتی به کما برد اما پس از احیاء و بازگشت به زندگی، همان عوارض ناشناخته روز مسمومیت پدرش ، در سگ پدید آمد!

آزمایش دوم دنیل در اواخر فیلم و شبی است که ساندرا از دادگاه به خانه بازگشته و او خود را روی مبل به خواب زده. ساندرا او را با همه وزنش بغل کرده و به طبقه بالا برده و روی تختش می خواباند. و حالا او باور می کند که مادرش قدرت بدنی بالایی دارد و خیلی کارها از او برمی آید!

پیش از این یعنی زمانی که واقعا دنیل در گناهکاری یا بی گناهی مادرش درمانده بود از ناظر دادگاه خواست که پاسخش را بدهد، او اگرچه اظهار داشت به نظرش ساندرا بی گناه است اما اذعان داشت در چنین شرلیطی که دلائل کافی برلی قضاوت وجود ندارد، بستگی به نوع تصمیم آدم ها دارد که بخواهند ماجرا چگونه پیش برود یعنی علل آنچه می خواهند را ابداع کرده و وانمود کنند حقیقت است!

به نظر می آید که دنیل نیز به همین توصیه ناظر دادگاه توجه کرده و اول مادرش را بی گناه اعلام کرده و سپس آزمایشی را انجام می دهد تا بی گناهی یا گناهکاری مادر بر خودش ثابت شود ولو با آنچه در دادگاه گفته متفاوت باشد.

شاید صحنه پایانی فیلم و بعد از اینکه ساندرا، دنیل را به اتاق خوابش برده و متوجه می شود بیدار است و سکوتی که مابین آنها برقرار می شود و تنها جمله شان این است که می ترسیدند ساندرا به خانه برگردد! گویای همان تفاوت و نوع نگرش دنیل برای شهادتش در دادگاه باشد.

جشنواره کنبیلی وایلدر
مستندساز و کارشناس سینما
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید