اندرباب نقد فیلم هایی که "فیلم" نیستند
شاید منطقی به نظر برسد که وقتی یک محصول و تولیدی، "فیلم"نیست، پس نباید آن را مشمول "نقد فیلم"دانست و به آن پرداخت، مثل همین "برادران لیلا" که اساسا به لحاظ ساختارهای استاندارد سینما، یک "فیلم" محسوب نمی شود، یعنی نتوانسته با بهره گیری از ابزار و امکانات "سینما"مانند شخصیت پردازی، طرح اصلی، رویداد موازی، فیلمبرداری، صحنه آرایی، تدوین و ریتم و ... آنچه قصد نمایشش را دارد، بنمایاند و تلاش کرده این عدم توانایی را با عناصر و ابزار دیگر رسانه ها مانند سخنرانی و بیانیه و شعار و در نهایت نمایشنامه رادیویی و ... جبران نماید و حاصل، یک "آش در هم جوش" یا اثری "شتر گاو پلنگی" از کار درآمده که به هیچ چیز نمی ماند و به هیچکدام از آن رسانه ها هم راه نمی برد.
بله، درست است، واقعا نمی توان "برادران لیلا" را به عنوان یک "فیلم"نقد کرد، اگرچه ممکن است حرف های درست و صحیحی هم داشته باشد، اما در سینما، اولین ملاک و معیار این نیست که آنچه تولید شده، چه می خواهد بگوید و حرف حسابش چیست بلکه تولید کننده یا سازنده ابتدا به ساکن بایستی توانایی اش را در به کار گیری ابزار و عناصر "سینما" برای به تصویر کشیدن آن فرضا "حرف حساب"، ثابت کرده باشد. واگر توانایی لازم را در کاربرد عناصر سینما نداشته، این سوال پیش می آید که چرا به سراغ دیگر رسانه هایی که تسلط و احاطه بیشتری برآنها دارد مانند سخنرانی و نوشتن بیانیه و شعار و انشاء و .... نرفته و هزینه بسیاری را به تهیه کننده و سرمایه گذار و سینما و تماشاگر و حتی خودش تحمیل نموده و به هدر داده است؟!
سینما چیه؟
متاسفانه در میان هنرهای هفتگانه، "سینما"بیش از سایر هنرها دچار عوام زدگی و به اصطلاح "پوپولیسم"شده (پدیده هایی مانند "فیلمفارسی" از همین عوام زدگی بیرون آمده) که اگر مثلا مخاطبی از نقاشی و موسیقی و مجسمه سازی و ... سر در نیاورد، بعضا صریح آن را ابراز می کند اما طرفه آنکه در مورد فیلم و سینما کمتر چنین اتفاقی افتاده و می افتد و بسیاری از تماشاگران فیلم، به هر صورت درباره آن اظهار نظر کرده و احکام قطعی صادر می کنند، خصوصا اگر حرف و پیام آن فیلم به دلشان هم بنشیند و به عبارتی حرف دلشان را بگوید، دیگر مهم نیست آن فیلم، واقعا "فیلم"باشد، یعنی از ابزار "سینما"استفاده کرده باشد یا خیر!
شاید گفته شود چه اهمیتی دارد که از ابزار سینما بهره گرفته باشد، مهم آن است حرف دل مخاطب را بزند و بر دلش بنشیند ولو با شعر و شعار و بیانیه و سخنرانی؟! پاسخ این است که هیچ اشکالی ندارد. خیلی هم خوب است ولی آن پدیده دیگر اسمش هرچه باشد، "سینما"نیست و نمی توان به عنوان یک "فیلم"نقدش کرد.
پدیده "فیلمفارسی"همین بود، یعنی مثلا در یک جمع خانوادگی که چند نفر مشغول بحثی ملودراماتیک بودند، ناگهان سر و کله کسی از گوشه صحنه پیدا می شد که به میانه میدان می آمد و شروع به رقص عربی می کرد! یا یک دفعه یکی از افراد همان جمع، زیر آواز می زد و ترانه می خواند و بقیه هم می آمدند وسط!!
آثاری که نه شروع می شوند و نه تمام
متاسفانه بسیاری از آثار مدعی سینما با سوء استفاده از همان عوام گرایی رایج، به جای فیلم، کالای جعلی به مخاطبانشان داده و آنها هم باور می کنند، آنچه دیده اند "فیلم و سینما"بوده و به همین دلیل است که ناگزیر منتقدان سینما بایستی زمان بیشتری از ناقدان سایر آثار هنری صرف نموده تا ثابت کنند مثلا این آثاری که به نام "فیلم و سینما"دیدید، "سینما" و "فیلم"نبود.
این دسته از منتقدان ناگزیرند برای گذر از سد مخالفت های غیر تخصصی و غیر کارشناسانه (که اغلب به دلیل همان پوپولیسم رایج حتی در میان برخی دیگر منتقدان هم ساری و جاری است) مثال هایی از آثار سینمایی واقعی و حقیقی بیاورند تا مخاطب بتواند تشخیص دهد، فیلم واقعی و سینمای حقیقی چیست و کجاست و چرا آنچه به نام فیلم و سینما به خوردش داده اند، از عناصر هنر هفتم بهره ای نبرده است.
باید از هیچکاک مثال بیاورد که چگونه در طی چند دقیقه ابتدای فیلم "پنجره رو به حیاط پشتی"، همه مقدمه چینی های فیلمش را انجام داد و شخصیت هایش را معرفی نمود و داستانش را شروع کرد ولی "برادران لیلا" پس از گذشت 45 دقیقه هنوز شروع نشده و مشغول مقدمه چینی است! باید گفت فیلمساز معتبری مانند هاوارد هاکس جمله ای دارد که "اگر فیلمسازی تا چند صحنه نتواند تماشاگرش را از داستان فیلم باخبر کند، اساسا فیلمساز نیست".
باید گفت که تعلیق و کشش فیلم "پنجره روبه حیاط پشتی" تا لحظات آخر فیلم که شخصیت اصلی از پنجره آویزان شده و با قاتل در حال زد و خورد است هم ادامه دارد ولی "برادران لیلا"حدود نیم ساعت قبل از پایان، تمام می شود!!
یادمان باشد در یک فیلم "چگونه گفتن"، اهمیت بیشتری از "چه گفتن"دارد یعنی اساس کار است. مثل همه هنرهای دیگر که مثلا یک موسیقی اگر با ابزاری به جز آلات موسیقی زده شود، هر چه باشد، دیگر "موسیقی"نیست ولو بهترین حرف ها را داشته باشد یا یک نقاشی اگر به جز رنگ و طرح و تابلو و بوم و قلم و ... از ابزار دیگری بهره گرفته باشد، علیرغم بیان بهترین پیام ها، اما دیگر "نقاشی"نیست.
رسانه های دیگر به جای سینما
شاید این حرف ها بیش از حد واضح و به قول انشا نویسان سابق، مبرهن باشد اما متاسفانه در مورد فیلم و سینما، چنین به نظر نمی رسد وگرنه ما در طول سالیان، این همه شاهد آثاری به نام "فیلم و سینما"نبودیم که بسیار هم مورد استقبال قرار گرفته و فروش داشته و جوایز بسیاری هم دریافت داشته و مورد تحسین و تمجیدهای زیاد هم قرار گرفته و ... ولی واقعا "سینما" نبوده!
مگر می شود؟! پس چگونه اینقدر مورد توجه قرار گرفته؟ دریافت علت چندان نیاز به هوش سرشاری ندارد، چون آنچه آثار فوق را در نظر مخاطبان برجسته ساخته، جذابیت های دیگری به جز عناصر "سینما"بوده؛ مثلا شعارهای خوبی داده که بعضا مورد علاقه مخاطبان بوده و همانطور که گفته شد حرف دلشان محسوب می شده یا از جذابیت های نمایشی دیگری مثل رقص و آواز و جوک و دلقک بازی و ژانگولر و حرکات محیرالعقول بهره گرفته که همه این موارد به جای خود، تماشایی و جالب و قابل توجه هستند اما در یک کلام "سینما"نیستند!
مثلا اینکه اگر گریگوری کوزینتسف در نماهای آغازین فیلم "هملت" به جای آن حرکت های دوربین به دنبال سوژه متحرک و نماهای "های انگل" و ایجاد یک ریتم پر تنش با تدوین این نماها به یکدیگر برای نشان دادن اراده شاهزاده دانمارکی، فی المثل او را در حال سخنرانی نشان می داد که از اراده خود برای بدست آوردن قاتل پدرش می گفت و یا حتی این مطلب را با آواز و ترانه بیان می کرد، برای برخی تماشاگران جذاب تر بود اما دیگر "سینما" محسوب نمی شد بلکه یک نمایش رادیویی یا سخنرانی موزیکال به شمار می آمد.
ایضا در همان فیلم "پنجره رو به حیاط پشتی"آلفرد هیچکاک، به جای آن نمای چند ثانیه ای از وسایل عکاسی در هم شکسته شخصیت اصلی فیلم، او خودش با کلام رسا می گفت "من خبرنگاری هستم که تصادف کرده و پایم شکسته و در گچ قرار دارد و اینک پشت این پنجره نشسته و همسایگان را دید می زنم"، شاید برای برخی قابل فهم تر و جذاب تر بود اما دیگر نمی توانست سینمای ناب هیچکاک لقب بگیرد.
سینما را با سخنرانی اشتباه گرفته
این همان موضوعی است که در بسیاری از آثار سینمای ایران از جمله همین "برادران لیلا"اشتباه گرفته شده و به جای استفاده از زبان تصویر و ابزار سینما، بیشتر از حرف و سخنرانی و شعار و شیرفهم کردن مخاطب و تکرار مکررات و صحنه های کسالت بار و نمادهای گل درشت و عناصر سطحی فیلمفارسی و ... بهره گرفته و کارگردان نشان داده از ریتم و کشش فیلمنامه و قصه و داستان چندان سر در نمی آورد. از همین روست که نمی توان آن را یک "فیلم" و سازنده اش را یک "فیلمساز" به شمار آورد.
به همین دلائلی که گفته شد و به خصوص گسترش و شیوع سندرم آثار غیر فیلمیک یا جعلی در سینما، متاسفانه منتقدان علیرغم تمایل خود بایستی وقت بسیاری را صرف کنند تا اولا برای برخی مخاطبان و تماشاگران و ثانیا همکاران تازه کار یا ساده پسند خود، سره را از ناسره مشخص کنند. درست مانند یک متخصص کالایی خاص در بازار که باید مشتریان را راهنمایی کند تا جنس بنجل نخرند! و برای مشخص کردن جنس بنجل هم لازم است جنس اصل را به مشتری نشان دهید تا با مقایسه فرع با اصل به اشتباهش پی ببرد.