ویرگول
ورودثبت نام
سعید مستغاثی
سعید مستغاثیمستندساز و کارشناس سینما
سعید مستغاثی
سعید مستغاثی
خواندن ۶ دقیقه·۱ سال پیش

چگونه نمی توانند خارج شوند و داد هم نمی زنند!


مدت تقریبا دو سه سال است سریالی مخاطبانش را سرِکار گذاشته به نام From که "از سوی" یا "از جانب" هم ترجمه شده.
پخش فصل اولش فوریه 2022 آغاز شد و آخرین قسمت فصل سوم در همین نوامبر 2024 به پایان رسید و گویا فصل چهارمش در راه است.
گروهی آن را با سریال Lost یا "گمشده" مقایسه کرده (با توجه به اینکه برخی سازندگانش، دست اندرکار آن سریال هم بوده اند) و برخی به آثاری مانند West Word یا "دنیای غرب" تشبیه نموده و گروهی هم به دیگر فیلم های سینمای هراس به خصوص آثار زامبی ها شبیه دانسته اند.
چون موجوداتی در شب به انسان ها حمله کرده و آنها را مثله نموده و در روز پنهان می شوند، فقط مانند فیلم های زامبی، قربانیان آنها به زامبی بدل نمی گردند.
اما گویا این سریال بیش از مشابهات خود، مخاطبش را سرِکار گذارده، یعنی آنقدر معما و چالش و پازل مطرح کرده که به قولی حتی خود سازندگانش هم فراموش کرده اند چه معماهایی طرح شده و پاسخشان چه بوده؟!
برهمین اساس مخاطبان هم با طرح فرضیه های مختلف، بیش از همیشه علاف شده اند! مثلا اینکه این موجودات چه تیپی هستند؟ زامبی اند؟ چرا با نوعی طلسم عقب می نشینند؟ ماجرای شهر چیست که برای خودش مثل جزیره در سریال "لاست"، شخصیت دارد و در برابر رفتار آدم ها، موضع گیری می کند؟ آیا یک بازی است؟ یا دنیایی است که از بیرون هدایت می شود؟ یا همچون فیلم "دهکده" ام نایت شیامالان ایزوله شده است؟
اما در کنار همه این فرضیه ها، در اصل قضیه، جماعتی هستند که هر چه تلاش می کنند، نمی توانند از آن شهر خارج شده و با هر اقدامی دوباره به جای اول برمی گردند و این موضوع را بارها و بارها داد زده و فریاد می کشند، مانند آثار معمولی سینمای وحشت یا فیلم های معمایی و ...

ولی فیلمی بسیار معمولی در عین حال پرقدرت و به شدت سینمایی وجود دارد به نام "ملک الموتThe "Exterminating Angel ساخته لوییس بونوئل در سال 1962 که در آن، عده ای از طبقه اشراف پس از شرکت در یک مهمانی، به طرز عجیب و غریبی در خانه میزبان گیر می افتند، بدون آنکه بدانند یا ما بدانیم و یا آن را بر زبان آورده و تکرار کنند، نمی توانند از خانه بیرون بروند!
آنها در حالی که پس از شام می خواهند از خانه خارج شوند (و اصلا ماندن بعد از مهمانی را دور از آداب اشرافی می دانند) به طور نامحسوس ماندگار می شوند، مثلا یکی دو نفر احساس خستگی کرده و روی مبل های راحتی تکیه داده یا دراز می کشند، بقیه هم بدون آنکه متوجه باشند، مشغول حرف زدن می شوند .

به تدریج زمان می گذرد و تعداد افرادی که دراز کشیده اند بیشتر شده و بقیه هم همچنان به گپ زدن ادامه می دهند و گاهی هم به کار داشتن و اینکه صبح باید به قراری برسند یا بچه هابشان در خانه تنها هستند و ... می پردازند اما کوچکترین اشاره ای به اینکه نمی توانند از خانه خارج شوند نکرده و اساسا تلاشی هم برای خارج شدن به خرج نمی دهند و حتی نزدیک درهای خانه هم نمی شوند!!
صبح که می شود، هیچکس نمی داند چرا شب در آن خانه مانده و نکته اینجاست که حتی از هم سوال هم نمی کنند چرا ماندیم یا ماندی! یا چرا نرفتی و یا نرفتیم که بعد از آن به خارج شدن یا نشدن از خانه برسند، فقط به این نکته تاکید می شود که خلاف ادب و آداب بود که شب را آنجا ماندند!!
به تدریج حتی قادر نیستند از اتاق نشیمنی که جمع شده اند هم خارج شوند و در آستانه فضای خروجی آن قفل می شوند، باز بدون آنکه اشاره یا تاکیدی حتی تصویری به این موضوع شود و حتی تنها پیشخدمت خانه، بقایای غذای شب گذشته را در همان اتاق کوچک و محدود سرو می کند بدون آنکه کسی بخواهد سر میز غذاخوری برود...
نکته اینجاست حتی از بیرون هم نیروهای پلیس و امدادی جمع شده و تلاش کرده اند وارد خانه شوند ولی نتوانسته اند! نه اینکه مثلا درها قفل باشد یا باز نشده باشد، فرمانده نیروهای امدادی می گوید که گروه زیادی را برای داخل شدن به خانه فرستاده اند اما هیچکدام تلاشی برای داخل شدن انجام نداده اند!!
به هر حال در دو سه روزی که آن اشراف اغلب دکتر و حقوقدان و تاجر و سیاستمدار در خانه هستند و خارج نمی شوند، بونوئل آن روی سکه شان رو کرده و از آدم هایی به اصطلاح مبادی آداب و متین و به اصطلاح با اتیکت، به گروهی وحشی و خشن و خبیث تبدیل شان می نماید که حتی بر سر بدست آوردن آب خوردن، همدیگر را له کرده و هنگام خواب در صدد کشتن یکدیگر بر می آیند!!
لازم نیست برای اینکه معضل گیر افتادن و گرفتار شدن شخصیت ها در جایی، مکانی یا شهری را به تماشاگر رسانده شود، مدام فریاد بزنند که نمی توانند بروند! یا در فیلم "نمی تونی گریه کنی" ، مدام شخصیت اصلی و اطرافیانش داد بزنند که نمی توانی گریه کنی!
یا در فیلم "برادران لیلا"، تماشاگر را ذله کنند از بس لیلا به برادرانش می گوید که باید دور هم جمع شده و کاسبی راه بیندازیم.

یا مانند فیلم "اوپنهایمر" فقط نیم ساعت اولیه بخواهند با دیالوگ و توضیح و تشریح بیانی، تماشاگر را قانع کنند که این رابرت جی اوپنهایمر خیلی خفن مشغول ساختن بمب اتمی است و ناگزیر است بسازد تا هیتلر آن را نسازد!!
یک ساعت آخر فیلم هم به بحث و حرف های بی پایان بر سر اینکه بمب را به درستی انداختند یا اصلا اوپنهایمر وطن پرست است و یا اینکه چرا باید بمب را می انداختند در 2 شبه دادگاه و بازخواست طی می شود!!!
لزومی ندارد برای ایجاد وحشت و هراس از افکت ها اعصاب خرد کن و تصاویر وحشت انگیز استفاده نمود، مانند همین سریال From که در همان قسمت اول فصل اول، ناگهان از پشت پنجره خانه یک دختر بچه ای با چهره وحشتناک یکی از همان موجودات روبرو می شویم که اصلا در بقیه حملات آنها، چنین چهره ای نداشتند و خیلی معمولی بودند
در فیلم "جن گیر" (ویلیام فرید کین-1973) حدود 45 دقیقه ابتدای فیلم، هیچ موجود شریر یا وحشتناکی نمایش داده نشده و وجود دختر نوجوان به نام ریگن هم هنوز کاملا تسخیر نگردیده اما فیلمساز با هنرمندی، با تصاویر و افکت های مربوط مثلا در کاوش باستانی در عراق با کلنگ هایی که برزمین خورده یا درشکه ای حامل زنی سیاه پوش و با چشم آسیب دیده که از بغل پدر مرین رد می شود و یا لحظات حضور پدر مرین در کافه ای مملو از نگاههای مرموز، چنان فضایی از رعب و وحشت ایجاد می کند که دو سوم دیگر فیلم با مانورهای ریز و درشت روح شیطانی در وجود ریگن و ایجاد چهره های مخوف از او، نمی تواند بوجود آورد.
به نظرم مدعیان "سینما" نه تنها در ایران، بلکه در همه دنیا بایستی این فیلم را ببینند تا اساس سینما و زبان تصویر را متوجه شوند. که لازم نیست برای هر حس و عمل و رفتار و اتفاقی در فیلم ها، قصه حسین کرد گفت و توضیح واضحات داد و تکرار مکررات کرد و بیانیه صادر نمود و شعر و شعار سر داد تا به اصطلاح مخاطب شیرفهم شود!
بهتر است در ابتدا زبان سینما را یاد بگیریم و یا لااقل 4 تا فیلم خوب ببینیم تا هر خزعبلاتی را به نام فیلم به خوردمان ندهند!

lostسینما
۶
۱
سعید مستغاثی
سعید مستغاثی
مستندساز و کارشناس سینما
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید