به یاد ساموئل خاچیکیان
تصویر رو به رو، صفحه اول ویژه نامه ای است که در 8 آبان 1380 به مناسبت درگذشت ساموئل خاچیکیان، فیلمساز معروف تاریخ سینمای ایران منتشر کردیم.
ویژه نامه ای که شامل گفت و گویی منتشر نشده نگارنده با ساموئل می شد و چند یادداشت از سینماگرانی مانند داریوش مهرجویی و بهرام بیضایی و سیف الله داد و رضا صفایی و فریدون گله و مازیار پرتو و ایرج قادری و اصغر هاشمی و ...
و مقادیر معتنابهی عکس های منحصر به فرد از خودش و فیلم هایش در سالهای مختلف فیلمسازی و البته تصاویر مراسم ختم و بزرگداشت او در کلیسای مریم مقدس (س) که با مجوز خلیفه گری ارامنه کلی هم در آنجا فیلمبرداری کردیم.
تصاویر آن روز را با دیگر فیلم هایی که از گفت و گوهای مختلف با ساموئل گرفته بودم مثل مصاحبه ای در دفتر یاران فیلم و پشت صحنه هایش و تکه هایی از همه فیلم هایش، در مستندی به نام "ساموئل خاچیکیان تقدیم می کند"، مونتاژ کردم و در مراسم بزرگداشت ساموئل در خانه هنرمندان به نمایش گذاردیم.
مرگ ساموئل خاچیکیان قابل انتظار نبود اگرچه مدتی می شد که دچار آلزایمر پیش رونده ای شده و حتی علیرغم همه علاقه اش نتوانسته بود حتی با کمک دوستان و رفقایش، آخرین فیلم خود یعنی "شک" را تمام کند. از همین روی سعی می شد که به هر طریق به او روحیه بدهند تا بتواند خودش را حفظ نموده و فیلمش را بسازد.
در 13 خرداد 1380 با قراری برای نشریه "سینما جهان" به اتفاق محمد متوسلانی و گرشا رئوفی و منصور سپهرنیا، (سه بازیگری که ساموئل با فیلم "طوفان در شهر ما" در سال 1337 آنها را به سینما آورده بود)، برای دیدارش به منزلی که بالاخره پس از عمری در ایام سالمندی و به همت عزت اله ضرغامی مالک شده بود، رفتیم.(تصویر 2)
گزارش آن دیدار و حرف و سخن های رد و بدل شده، در شماره ای از نشریه "سینما جهان" منتشر گردید و اینکه هنوز ابراز علاقه می کرد تا به قول خودش با آن سه نخاله، فیلمی بسازد.
خاچیکیان فیلمسازی بود که تا قبل از او و حتی در سینمای مقارن او و سالها بعد از آن هم، سینماگرانی که در تیتراژ فیلم های ایرانی، عنوان کارگردانی داشتند، واقعا کارگردانی نمی کردند.
معمولا فیلمبرداران کار کارگردان یعنی دکوپاژ و جای دوربین و تعیین لنز و نورپردازی و ... را انجام می دادند و به فرد دیگری اجازه دخالت در کار خود را نمی دادند،
کارگردان اسمی فیلم، در نهایت با بازیگران کار می کرد و به آنها میزانسن می داد و ...
اما این ساموئل خاچیکیان بود که برای اولین بار، پشت دوربین فیلم های خود، کار یک کارگردان را انجام داد، یعنی دکوپاژ کرد و نورپردازی و تعیین جای دوربین و اندازه و نما و ... را انجام داد و برای فیلمبرداران آنها را تعیین نمود.
او برای اثبات کارگردانی اش، خون دل ها خورده بود؛ می گفت برای اولین بار نسخه دست دوم کتابی از دان لوینگستن (تصویر 3) به نام "فیلم و کارگردان" را از یک دستفروش خرید و با مطالعه آن، نکات کارگردانی و دکوپاژ و نور پردازی و حتی تدوین و ریتم و ... را آموخت.
و بعد هم اینکه فیلم زیاد دیده بود و خصوصا آثار سینمای جنایی و وحشت که تقریبا رد پایی از اغلب آنها را می توانستیم در فیلم هایش بیابیم مثلا "وحشت در خیابان" ها از الیا کازان در فیلم "طوفان در شهر ما" و "شیطان صفتان" هانری ژرژ کلوزو در "دلهره" و حتی در مورد فیلم های ملودرام یا کمدی رمانتیک که مثلا "سابرینا" را به فیلم "هنگامه" تبدیل کرده بود!
و البته این لقب جنایی ساز را نیز نمی پسندید و مصداقش را انواع دیگر فیلم هایی که ساخته بود مثل "من هم گریه کردم" و "قصه شب یلدا" و "دیوار شیشه ای" و "هنگامه" و چاووش" و ... ، عنوان می کرد.
می گفت آنقدر به تدوین و مونتاژ علاقمند بود که برای اولین فیلمش یعنی "بازگشت" (1331) در حالی که ساناسار خاچاطوریان (مدیر استودیو دیانا فیلم) ورود به اتاق مونتاژ را ممنوع کرده بود اما او با راضی کردن نگهبان ورودی استودیو و از طریق بالکن توانسته بود به گونه ای پنهان وارد اتاق تدوین شده (در همین محلی که امروز سینما سپیده نام گرفته) و با دستگاه موویلا آنقدر ور رفت که توانست اولین پلان های فیلمش را مونتاژ کند و روز بعد هم ساناسار از آن خیلی خوشش آمد.
تقریبا می توان گفت ساموئل خاچیکیان از قربانیان سینمای فیلمفارسی بود و بارها و بارها از این سینما و عواملش ضربه خورد.
اولین بار از هم مسلک خودش یعنی ژوزف واعظیان که به اتفاقش "آژیر فیلم" را در 1337 تاسیس کردند و "طوفان در شهر ما" را برای او ساخت که از پرفروشترین فیلم های سال خودش شد.
واعظیان به فیلمفارسی روی آورد و آثاری همچون "در جستجوی داماد" و "صحنه عشاق" را تولید کرد که مغایر با توافقات اولیه شان با ساموئل بود و از همین روی از آژیر فیلم بیرون آمد،
بعد از آن با مهدی میثاقیه به اختلاف رسید که فیلمی به نام "فریاد نیمه شب" برایش ساخته بود تا آبروی استودیویش را حفظ نماید اما آنچنان در کارهای ساموئل دخالت کرد که او استودیوی میثاقیه را قبل از نمایش افتتاحیه فیلم ترک کرد و میثاقیه حتی نام ساموئل خاچیکیان را در آن نمایش، از تیتراژ فیلم برداشت و آن را به نام خود اکران نمود.
اما ساموئل می گفت که بزرگترین کلاه را سر فیلم “نعره طوفان” سر او گذاردند. تهیه کنندگان فیلم یعنی علی عباسی (که در آن زمان استودیو پیام وابسته به دفتر و مرکز سینمایی اشرف پهلوی را اداره می کرد) و محمد علی فردین و رضا کریمی با او قراردادی بستند که ساموئل برای آنها 3 فیلم بسازد و در مقابل آنها هم یک خانه و اتومبیل برایش بخرند.
اما در زمان ساخت "نعره طوفان"، بیشترین دخالت را در کار او کردند و فیلم به صورت یکی از بدترین آثار ساموئل درآمد. ساموئل عطای آنان را به لقایشان بخشید و حتی دستمزد همان فیلمش را هم نگرفت، می گفت دیگر خانه و اتومبیل پیشکش شان!
و از همین روی بود که تا دوران پایانی عمرش صاحب خانه نشد و مدام کوله بار اجاره نشینی را از این منزل به آن منزل می کشید تا بالاخره عزت اله ضرغامی همت کرد و با تمهیداتی، آپارتمانی را برایش تهیه کرد و به اسمش ثبت نمود.
اما حیف که در دوران جوانی علیرغم همه آثار قابل قبول و حتی پرفروشی که برای سینمای ایران و تهیه کنندگانش ساخت و آنها را به نان و نوایی رسانید اما خودش هیچگاه نتوانست به آرامش رسیده و در یک مکان ثایت سکونت داشته باشد.
و طرفه آنکه هنوز عنوان پربیننده ترین فیلم تاریخ سینمای ایران به نام ساموئل خاچیکیان یعنی "عقابها" در سالهای پس از انقلاب ثبت است که درباره خلبانان شجاع نیروی هوایی و رزمندگان جبهه های دفاع مقدس بود و در زمان بمباران تهران و دیگر شهرها جمع کثیری را به سینماها کشانید.
براساس آمار، بیش از 40 درصد از جمعیت ایران، برای تماشای فیلم "عقابها" طی 16 سال اکران مداوم آن، به سالن های سینما رفتند. این در حالی است که امروزه حتی پرفروشترین فیلم های سال، بیش از 6-7 درصد از مردم را به سینماها نمی کشاند.
ساموئل می گفت از سینمای فیلمفارسی که همه بدنه سینمای پیش از انقلاب را گرفت، خسته و کلافه شده بود، چراکه خودش هم ناگزیر به تعدادی از آنها تن در داد اما زمانی که روز های انقلاب را احساس کرد، در روزگاری که اصلا در سینمای ایران، فیلمی تولید نمی گردید، خودش و با سرمایه شخصی فیلم "انفجار" را درباره مبارزان ضد رژیم شاه ساخت.
خاچیکیان از تجربیاتش در سینمای پس از انقلاب تعریف می کرد، او تلاش کرده بود در فیلم "یوزپلنگ" پس از همه فیلم های تقلیدی اش در سالهای قبل از انقلاب، یک پلیس با هویت ایرانی را در کادر دوربینش قرار دهد.
در همین سالها ساموئل به کمک فیلم های دیگر هم می رفت و از جمله با تدوین خاص فیلم "شب بیست و نهم" (حمید رخشانی) یکی از معدود فیلم های نوع هراس این سینما را سر و شکل داد.
او در فیلم های "مردی در آینه" و "بلوف"، به فیلم های مورد علاقه اش یعنی سینمای جنایی بازگشت و این بار تلاش کرده بود که به سینمای ایرانی تری دست پیدا نماید.
به خاطر دارم نیمه شب اواسط بهمن 1371 وقتی از تماشای یکی از فیلم های جشنواره یازدهم فیلم فجر بازمی گشتیم، در میدان پالیزی، گروه فیلمبرداری ساموئل را دیدیم که بی خیال هیاهوی جشنواره، همچنان مشغول کار برای تولید فیلم "بلوف" بودند.
بارها با خاچیکیان گفت و گو کردم که بعضا، تصاویر نشریات آن را در همین پست می بینید (تصویر 4)، خصوصا که در این میان با مرحوم حسن شریفی (یار غار ساموئل) هم رفاقتی به هم زده بودیم و خیلی راحت تر می توانستیم با او هم صحبت بشویم.
اما اولین بار در سال 1375 و برای مجله هفتگی سینما و بدون کمک حسن شریفی، به دفتری واقع در خیابان پلیس رفتم و یک مصاحبه تخصصی با ساموئل انجام دادم که بخش هایی از آن هم در مجله "فیلم و سینما" تحت عنوان ساموئل خاچیکیان در چهاراه حوادث سینمای ایران خرداد 1378 به چاپ رسید (تصویر 5)
پس از فوت ساموئل هم کتابی درباره آثارش و بررسی تک تک فیلم هایش با گزارش تولید و ساخت و عوامل و تحلیل و نقد و عکس های منحصر به فرد تهیه کردم به نام "آن سوی دوربین ساموئل خاچیکیان" که بسیاری از راز و رمز فیلم هایش را از خودش پرسیده بودم،
کتابی که هر گز به چاپ نرسید!!