نگاهی به چالش های انتخاب فیلم ایرانی برای مراسم اسکار
نزدیک به دو دهه است که در چنین روزهایی بحث و جدل برای انتخاب یک فیلم جهت معرفی به مراسم اهدای جوایز آکادمی علوم و هنرهای سینمای آمریکا و بخش فیلمهای غیرانگلیسی زبان یا بین المللی آن، معمول شده و هیئت های عریض و طویلی هم تشکیل می گردد و جلسات و نشست ها و بحث ها و البته هزینه هایی که از کیسه بیت المال برای این جلسات به هدر می رود.
اگرچه تمام این تلاشهای در دو دهه مذکور ، تنها 3 بار نتیجه داده و باعث شد در سال 1378 (1997) فیلم «بچههای آسمان» (مجید مجیدی) در میان پنج فیلم کاندیدای اسکار بهترین فیلم بین الملل (غیرانگلیسیزبان) قرار گرفته و برای نخستین بار یک فیلمساز ایرانی رسما به سالن «کداک تیاتر» لسآنجلس راه یابد و دو بار هم اصغر فرهادی با فیلم «جدایی نادر از سیمین» و "فروشنده" تا دریافت این جایزه هم پیش رفت که البته جوایز او چندان ربطی به ایران و سینمای ایران نداشت و بیشتر به کمپانی "ممنتو" و الکساندر ماله گی و انستیتو فیلم دوحه و خواهر امیر قطر ارتباط داشت.
هنوز معلوم نیست، آنهایی که هر سال دست به تشکیل هیئت های یاد شده و انتخاب فیلم برای معرفی به مراسم اسکار میزنند تا چه حد از ساز و کار آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا و روابط حاکم بر آن و اساسا فضای مسلط بر سینما و هنر آمریکا و به طور ویژه هالیوود اطلاع دارند. چراکه عدم آشنایی با چنان فضا و سازوکاری مثل این است که برای مراسم «MTV awards» مثلا فیلم دیوید لینچ را بفرستیم! یا در مراسم کوکلوس کلان ها، راجع به دفاع از حقوق سیاهپوستان سخن بگوییم و یا برای هیتلر فیلم "دیکتاتور بزرگ" را نمایش دهیم!!
پس قبل از هرموضوعی بایستی با ماهیت مراسمی مانند اسکار آشنایی داشته باشیم. طبیعی است که این آشنایی بستری کاملا علمی و آکادمیک دارد و از هر گونه قضاوتی درباره خوب یا بد بودن آن میپرهیزد. بنابراین صرف نظر از مثبت یا منفی بودن چنین مراسمی واقعیت این است که ميتوان مراسم اعطاي جوايز اسكار را جهانيترين شكل يك نمايش محلي دانست كه با پروپاگانداي قدرتمندترين رسانههاي بينالمللي به هواخواهان و علاقمندان سينما در سراسر كره زمين، يك فستيوال فراقارهاي نمايانده شده در حالي كه حدود 96 درصد كل جوايز آن، تنها به آثاري اختصاص دارد كه محصول آمريكا و انگليسيزبان هستند و در زمان و مدت خاصي در سينماهاي لسآنجلس به نمايش درآمدهاند و فقط چهار درصد بقيه به فيلمهاي ديگر كشورها تعلق دارد كه آنها هم اگر بخواهند در سایر رشتهها غیر از بخش بین الملل، حضور داشته باشند، حتما بايستي در همان زمان و مدت خاص در يك يا چند سالن سينماي لسآنجلس، به نمایش عمومی درآیند. چنانچه در هر سال حتی بسیاری از فیلمهای آمریکایی به دلائل مختلف از جمله نداشتن پخشکننده قوی، در سینماهای لسآنجلس به اکران در نیامده و در نتیجه از قضاوت اعضای آکادمی اسکار دور میمانند.
از طرف ديگر حجم و شدت تبليغات كمپانيهاي بزرگ و رسانههاي عظيم (كه در تيول همين كمپانيهاست) مهمترين و اساسيترين عنصر مدنظر قرار گرفتن و قضاوت روي فيلمها از سوي اعضاي آكادمي به نظر ميآيد. امتيازي كه طبعا نصيب محصولات همان كمپانيها ميشود و از همين رو آثار سينماي مستقل معمولا هیچگونه سهمی در نظرگاه اعضاي آكادمي ندارند.
قواعد و قوانین شداد و غلاظ
زمانی که فکر تاسیس آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا به سال 1927 در یک مهمانی شام در خانه «لویی بیمه یر»، رئیس کمپانی مترو گلدوین مه یر مطرح گردید و قرار شد این آکادمی علاوه بر وظایف دیگر، همه ساله تعدادی جایزه به محصولات کمپانیهای آمریکایی بدهد، ویژگی اساسی مدنظر برای فیلم های منتخب این بود که اولا به نحوی ایدئولوژی آمریکایی را (با همه خصوصیات تاریخی و سیاسی و فرهنگیاش) تبلیغ نمایند و دوم اینکه کمپانیها در صنعت و تولید در آثارشان، دست به ابتکار زده و بدین وسیله صنعت سینمای هالیوود را توسعه دهند.
در چنین عرصه ای، به هیچ وجه هنر سینما مطرح نبوده و نیست، بلکه آنچه مد نظر بنیانگذاران آکادمی قرار داشت، استعداد سر و کله زدن با تولید و استفاده از ابزار و تکنولوژی برای به تصویر کشیدن فرهنگ و شمایی از یک قهرمان آمریکایی همراه تحقیر و ضایع کردن فرهنگ ها و ملت های دیگر بود.
در سال 1955 با تدوین فرمول و دفترچه ای به نام Militant Liberty یا آزادی نظامی که بین هالیوود و سازمان های نظامی و امنیتی در آمریکا مورد توافق قرار گرفت، این رویکرد به طور مشخص ترجمه شد. در آن دفترچه که فیلمسازانی همچون جان فورد و سیسیل ب دو میل و جان وین و ... در تدوینش مشارکت داشتند، فرمول فیلم های هالیوود برای نمایش ایدئولوژی آمریکایی در 3 اصل خلاصه شده بود:
1- نمایش اصول و مبانی که سبک زندگی آمریکایی براساس آنها در مقابل ایدئولوژی و سبک زندگی غیر آمریکایی قرار می گیرد
2- نمایش مخاطراتی که فرهنگ و سبک زندگی غیرآمریکایی برای جامعه غرب دارد
3- بوجود آوردن انگیزه مبارزه با سبک زندگی و فرهنگ غیر آمریکایی در مخاطب غربی
اوائل ماه سپتامبر سال 2020، 4 سری استانداردهای جدید برای نامزدهای بهترین فیلم این مراسم اعلام کرد که در سری اول، انتخاب کاراکتر اصلی و یا کاراکترهای مکمل از میان زنان، همجنس گرها و تراجنسیتی ها یا تمرکز قصّه فیلم برروی این اقلیت های جنسی و جنسیتی و یا اختصاص 30 درصد از نقش های ثانویه به همین اقلیت ها را لازم شمرده بود.
سری دوم استانداردها به عوامل تولید ارتباط داشت که بایستی گروه تولید حداقل دارای دو سمت کلیدی و یا دو مدیر گروه از اقلیتهای نژادی جنسیتی و جنسی باشد، یا حداقل ۶ نفر از تیم عوامل فیلم و یا ۳۰ درصد عوامل فیلم به این اقلیت هااختصاص یابد. استانداردهای بعدی جنسیتی نیز به تیمهای بازاریابی، تبلیغات و توزیع آثار سینمایی مرتبط می شد.
متاسفانه آنچنان که تاکنون از فیلمهای ایرانی هیئت های انتخاب برای این مراسم مستفاد می شود، این است که در فضای آنها، احاطه و آگاهی به ضوابط و قواعد شرایط یاد شده در آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا به چشم نمی خورد. اگرچه واضح است از هر فرصت و امکانی برای تبلیغ فرهنگ و ارزشهای ایرانی به دنیا بایستی بهره گرفت اما گویا دوستان هیئت انتخاب فیلم برای مراسم اسکار، چندان به ملزومات چنین مراسمی عنایت ندارند وگرنه چگونه میتوان برای مراسمی با این قواعد و ضوابط دقیق سرمایه سالارانه و نژادپرستانه و استعمارگرانه، فیلمی از سینمای ایران معرفی کرد که واجد فرهنگ و باورها و سبک زندگی ایرانی/اسلامی باشد؟
آیا فیلمی که قواعد فوق اعم از ترویج فرهنگ و سبک زندگی آمریکایی و تحقیر و ایجاد هراس از مخالف آن و محور قرار دادن اقلیت های همجنس گرا و ترنس و تراجنسیتی را در نظر می گیرد، آیا اساسا می تواند یکی فیلم ایرانی تلقی گردد؟
به دنبال زمین بازی خودمان باشیم
نکته جالب اینکه مراسم اسکار، آنقدر که در نظرگاه برخی دوستان عظیم جلوه می کند، برای بسیاری از آمریکاییان خصوصا قشر روشنفکر و به ویژه آنها که در حاشیه شرقی ایالات متحده و شهرهایی همچون نیویورک و واشنگتن و شیکاگو زندگی کرده و در عرصه هنر فعال هستند، جدی نیست. چنانچه این دسته از هنرمندان، اغلب در حرف ها و سخنانشان درباره اسکار، آن را یک مراسم لوس و بی مزه لس آنجلسی ارزیابی کرده و اکثر چهره های برجسته شان همچون وودی آلن حتی برای دریافت جایزه اسکار هم به خود زحمت نمی دهند تا در مراسم فوق حضور به همر سانند. دو سال پیش هم ژان لوک گدار، فیلمساز برجسته فرانسوی حتی برای دریافت اسکار دستاورد هنری یک عمر هم به لس انجلس نرفت و ترس از سفر هوایی را بهانه قرار داد!! مراسم اسکار در نظرگاه خود آمريكاييان هم فقط يك نمايش مد لباس و آرايش و موي سر است و تبليغ مزونها، طراحان لباس و سازندگان جواهرات و به قول كريس راك (که دو بار مجری مراسم اسکار بود)، "فقط يك بازي آمريكايي است"!
ای کاش سازمان سینمایی وزارت ارشاد و بنیاد سینمایی فارابی دیگر مسئولان و متولیان سینمای ایران، به هیئت ها و کارشناسانی فکر می کردند که برای حضور فیلم های ایران در بازارهای جهانی، بخصوص بازار فیلم کشورهای اسلامی و مستقل شور و مشورت می کردند و جلسه گرفته و به بحث و جدل می پرداختند که کدام فیلم را برای اکران در سینمای کشورهای آمریکای لاتین انتخاب کنند؟ چه فیلمی را برای نمایش در ممالک اسلامی بفرستند؟ برای کشورهای شرق آسیا چه فکری بکنند؟ مردم سرزمین های آفریقایی را چگونه دریابند؟ و ...
اینک بیش از هرزمانی مردم کشورهای مختلف در اقصی نقاط دنیا که از مقاومت خستگی ناپذیر ایران در برابر قدرت های جهانی حیرت زده شده و در مقابل تبلیغات سرسام آور رسانه های غرب، تروریست های دست ساخته آمریکا همچون داعش،طالب اسلام حقیقی هستند تا درون آن را بکاوند و جستجو نمایند. از همین روی چشم به راه فیلم های واقعی این سینما هستند که هویت و ریشه های این مقاومت را به نمایش بگذارند و در پی تقلید و کپی های دست چندم از نمونه های غربی و آمریکایی نباشند. آنها می خواهند از درون سینمای ایران دریابند که چه انگیزه های شگرفی، چنین مقاومتی را باعث گردیده است. به جای آکادمی نشینان مدپرست، این مردم را دریابیم، به صواب نزدیک تر است.