یادش بخیر، زاون قوکاسیان را می گویم، همان نویسنده و منتقد سینمایی شیرین و دلچسب و خوش مشرب و سخت کوش،
همان همشهری نازنینی که هر سال به هنگام جشنواره فیلم فجر، منتظر دیدارش بودم،
با کیفی بردوش و کلی کتاب و مجله در دست، نفس زنان می رسید و هنوز چاق سلامتی نکرده می پرسید: چی دیدی؟ چطور بود؟ ....
و بعد مجله ها را تورق می کرد و می گفت: آقا یک سری هم به ما بزن...
زاون بی تعارف بود، رک و صریح حرف هایش را می زد، علیرغم اینکه چندین کتاب و به اصطلاح تک نگاری درباره برخی سینماگران ایرانی انجام داده بود ولی نقدهایش را هم به صراحت مطرح می کرد. شیفته کسی نمی شد، به به و چه چه نمی گفت.
با اینکه یک جاهایی هم سلیقه های سینمایی مان به هم نمی خورد ولی رفاقتش تمام و کمال بود، تماسش را قطع نمی کرد، حال و احوال می کرد، کتاب هدیه می داد، مقاله برای انتشار در مجله اش می خواست، در نشریات سینمایی که دبیر یا سردبیر بودم، صادقانه و بدون توقع، نهایت همکاری را داشت و ...
یادم هست یک بار به منزل ما زنگ زده بود و چون نبودیم، پیغام گذاشت. ما تازه تلفنی خریده بودیم که منشی تلفنی داشت و چون حال و حوصله عوض کردن پیام اصلی آن را نداشتیم، با همان زبان انگلیسی پاسخ می داد.
اما زاون با کنایه بامزه و شیرینی پیغام گذاشته بود که:
"... منزل نیستید؟ شما هم منشی گرفته اید؟! بازیگر معروفی شده اید؟!! ..."
زاون خصوصا در اصفهان و حوزه هنری و صدا و سیمای این شهر، آثار بسیاری در زمینه سینما از خود برجای گذارد، سالها در سینمای سوره، جلسات نمایش و نقد فیلم برگزار نمود و نسل تازه ای را با سینمای استاندارد آشنا ساخت.
در اولین جشن انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی و در اولین سالی که ریاست انجمن را برعهده داشتم و محمد خزاعی هم دبیر آن بود، به مناسبت سی امین سال انقلاب، مراسم خیلی مفصلی برای نخستین بار در تالار وحدت برگزار کردیم و از خیلی ها تجلیل شد که دیگر در میان ما نیستند؛
از عزت الله انتظامی و داوود رشیدی و خسرو شکیبایی گرفته تا کیومرث پور احمد و علی معلم و یدالله صمدی و ....
... و همین زاون قوکاسیان که تصویر دریافت تندیسش را مشاهده می کنید، محمد رضا جعفری جلوه (معاونت سینمایی وقت) و بنده این افتخار را داشتیم که تندیس را به او بدهیم.
در نهمین سال درگذشتش، یادش گرامی و خداوند رحمتش کند