ساعت 11
مسئول ایمنی شرکت آدرس آزمایشگاه را برایم فرستاد. گفت خارج از اینجا هزینه بیشتر است. رقمی گفت حدود هفتصد هشتصد هزار تومان. اما اینجا هزینه تست 250 هزار تومان خواهد شد. نتیجه تست هم 24 ساعت بعد دستمان است.
ساعت 15
ساعت 12 و نیم خودم را رساندم به آزمایشگاه. نگهبان گفتند که زود آمدم و ساعت 2 بعد از ظهر باید برگردم. چون یکی از دو نمونهگیرشان کلاً نیامده و دیگری هم ساعت دو خواهد آمد. دست از پا درازتر برگشتم سمت شرکت. توی نگهبانی گفتم که با مسئول اداری تماس بگیرند و بگویند که برگه استعلاجی (که دکتر نوشته بود) را آوردم. برگه را در نگهبانی گذاشتم و یک تماس هم با ایمنی گرفتم. در واقع من به نگهبانی اطلاع دادم و نگهبانی هم به مسئول ایمنی خبر داد و او هم به من زنگ زد که شرایط و احوالاتم را دوباره جویا شود. تاکید کرد که اگر جواب تست منفی شد، حتماً روز چهارشنبه سر کار حاضر باشم که بیشتر از سه روز امکان استفاده از مرخصی استعلاجی وجود ندارد و بیشتر از آن، حساب و کتابم با کرام الکاتبینِ بیمه است و داستانهای پول گرفتن از بیمه زیاد خواهد بود.
وقتی برگشتم آزمایشگاه، دقیقاً ساعت دو بعد از ظهر بود. نگهبانی در را برایم باز کرد و من را به ساختمانی راهنمایی کرد که بعد از در ورودی راهروی بلندی بود. ابتدای این راهرو کمی عریض بود و فضایی در حد ده دوازده متر را باز کرده بود. روی میز کیتهای آزمایش وجود داشت و قبل از من یک خانم و آقا (که به نظر زن و شوهر میآمدند) و یک آقای مسن حضور داشتند. اما خبری از پذیرش و نوبتدهی و این حرفها نبود. فقط ما بودیم و میز و راهرو و کسی هم در راهرو نبود. کمی منتظر ماندم تا آقایی با لباس شخصی آمدم. مشخصات مرد مسن را گرفت و گفت که برای پاسخگویی باید عکسی از فیش پرداختی به همراه قبض آزمایش را به واتس آپی که شمارهاش را ذیل نوشته است ارسال کند و امشب جواب برایش واتسآپ خواهد شد.
همین طور که مرد داشت پیرمرد را توجیه میکرد و میگفت که اینجا آنتن خوب نداریم که شما نمیتوانید واتسآپ مورد نظر را پیدا کنید. ناگهان پانزده شانزده نفر از شرکت تولید چوب (از روی لباس کارشان خواندم) وارد حیاط و سپس وارد همین راهرو شدند و خودشان به ترتیب در سطح راهرو پخش شدند تا مسئول اداری (یا رئیس)شان یکی یکی اسامی و مشخصاتشان را به پذیرش (همان آقای لباس شخصی) بدهد. همه هم علائم داشتند و همه هم با کسی که مبتلا به کرونا شده بود، در ارتباط بودند. این را از سوالهای پذیرش متوجه شدم که از همه میپرسید. سوالها این بود. چه علائمی دارید؟ آیا با کسی که مبتلا بوده است، برخورد داشتی؟ از چه شرکتی مراجعه میکنید؟
واقعاً سوالهای که پرسیده میشد در برابر عدم رعایت استانداردهای ابتدایی پذیرش چندان محلی از اعراب نداشت. مثلاً با اینکه نزدیک 20 نفر در این راهرو حضور داشتند، اما صندلی جهت نشستن وجود نداشت. تا زمانی که حال یکی از مراجعهکنندگان شرکت چوب، خراب نشد، کسی بیرون نرفت. فجیعترین بخش ماجرا هم آنجا بود که وقتی قرار شد تست گرفته شود. همه مراجعهکنندگان به داخل حیاط هدایت شدند (که کار خوبی بود اما) تست را در همان فضای باز ابتدای راهرو گرفتند. یک صندلی کنار میز بود که همان آقای مسن رویش نشسته بود. همان جا مینشستیم و خانم نمونهگیر، گوش پاککنهای بلند را در حلق و بینیمان فرو میکرد. بماند که نوبت و حق تقدم و این حرفها هم کشک بود و خانم نمونهگیر به اولین کسی که پشت پنجره میدید اشاره میکرد که وارد شود و مورد تست قرار گیرد. کارمان که تمام شد، ویلان شدیم در حیاط تا دوباره آقای پذیرش سر رسید و به هر کدام از ما یک برگه قبض داد و به همراه یک دستگاه کارتخوان.
وقتی هم از شرکت آزمایشگاه خارج شدم، به خاطر همین تست آبریزش بینی گرفته بودم. چقدر تست سختی بود. فکر نمیکردم اینقدر اذیت شوم.
ساعت 18
بالاخره آب ریزش بینی تمام شد اما هنوز سختی تست در جانم مانده. چه کاری بود این تست؟ خدا کند که آخرین باری باشد که تست میدهم.
ساعت 30 دقیقه بامداد
خانمی که برایش قبض و رسید آزمایشگاه را واتسآپ کرده بودم، روی واتسآپ برایم پیغام گذاشت که: متاسفانه حسین قربانی مثبت. همین.
ساعت 3
وقتی متوجه شدم که نتیجه تست کرونا مثبت است، حالم گرفته شد. واقعاً فکر نمیکردم که کرونا بگیرم. مگر مرگ فقط برای همسایه نبود؟ یک جورهایی شوکه شده بودم. اگر حالم بد بود میتوانستم با خودم کنار بیایم، اما وقتی سر پا هستم و حالم در حد سرماخوردگی است، چطور مبتلا شدهام؟ من که با حداقل انسانهای اطراف مراوده دارم و سعی میکنم تنها در محل کار به خانه (و مکانهای ضروری) رفت و آمد کنم. من چرا باید کرونا گرفته باشم؟ من از چه کسی کرونا گرفتهام؟ کی کرونا گرفتهام؟ یک وقت نمیرم! همین فکرها باعث شد که اصلاً خوابم نبرد. وقتی همسرم من را دید که در پذیرایی این طرف و آن طرف میروم، در جوابش گفتم که جواب تست مثبت بوده و او هم شوکه شد. میدانم که اشتباه کردم و آن وقت شب نباید این خبر را به او میدادم. اما خودم هم شوکه بودم و نیازمند حمایت و صحبت با کسی. هر چند این گفتن باعث شد که همسرم هم تا صبح نخوابد و از آن به بعد وظیفه آرام کردن همسرم هم به دغدغه شبانهام اضافه شد.
ساعت 18
تمام روز توی رختخواب بودم. با اینکه میتوانستم از تخت خارج شوم و بیرون بروم (و رفتم) اما بیشتر وقتم را در رختخواب و استراحت گذشت.
قسمتهای منتشر شده:
قسمت اول - شروع علائم و خود درمانی
قسمت سوم - نتیجه تست کرونا: مثبت