MohammadHosein Jafari
MohammadHosein Jafari
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

درباب غیبت (تکنیک) در آثار هنری

والتر بنیامین با الهام از بندیتو کروچه در خاستگاه نمایش سوگناک آلمانی[1] می‌نویسد یک اثر هنری کامل، یعنی اثری که در آنِ واحد یک ژانر را خلق و در همانجا به ته می‌رساند یا به عبارتی هنرمند موفق هنرمندیست که خود، ژانری را خلق و با آخرین اثرش آن ژانر را به اتمام برساند. بدین معنا، ما اصلا چیزی به نام «ژانر» نداریم و هر اثر/هنرمند یک ژانر است. ژانر از نظر کروچه چیزی نیست جز طرحی مصنوعی از طبقه‌بندی زیبایی‌شناختی.[2]

مثال بدیع این نقطه نظر در ادبیات می‌تواند کافکا باشد. در فرهنگ انگلیسی آکسفورد واژه‌ای وجود دارد تحت لفظ Kafkaesque به معنای «کافکایی» و برای مثال بصورت ترکیباتی چون Kafkaesque situation/relation به‌کار می‌رود[3]. به یک معنا بیش از اینکه تلاش شود کافکا در ژانر‌های ادبیات مدرن، گروتسک، تخیلی یا… توصیف شود، نام کافکا طی یک دَوران، خود بدل به ژانری می‌شود برای توصیف روابط، شرایط و سرگشتگی روزمره.

نقد کروچه به مفهوم ژانر و بطورکلی طرح ژانرزدگی را می‌توان به شکلی دیگر در توصیف مراد فرهادپور و مازیار اسلامی از تکنیک‌زدگی دید و بسط داد.

حذف تکنیک، خود، مستلزم حد بالایی از استادی است [همانطور که خلق یک ژانر]. هنرمندی که بنده تکنیک نباشد و بتواند هنر خودش را با استفاده حداقلی از تکنیک تحقق بخشد، باید استاد و مسلط بر تکنیک باشد. مثال ساده‌تر و عامیانه‌ترِ این امر، همان واکنش اولیه مردم به نقاشی‌های پیکاسو [یا سوپره‌ماتیسم اولیه و آثار کازمیر مالویچ[4]] است، این انتقاد که هر کسی می تواند چنین تصاویری بکشد. پیکاسو در ۱۴ سالگی می‌توانست کپی‌هایی از کارهای رامبراند یا داوینچی ترسیم کند که کمتر کسی قادر بود تقاوت آنها با اصل را تشخیص دهد. [چهارسال طول کشید تا بتوانم مانند رافائل تصویرگری کنم، حالا عمریست مانند کودکان نقاشی می‌کشم. -پابلو پیکاسو][5] سادگی هنری حقیقی مستلزم مهارت و آشنایی کامل با تکنیک است که رهایی از تکنیک‌زدگی را ممکن می‌سازد و آسان به دست نمی‌آید.[6]

همچنین بین دو فرایند «حذف تکنیک» و «فقدان تکنیک» تفاوت دیالکتیکی بیرونی و درونی مشخصی وجود دارد. مسئله حذف یا کسر تکنیک زمانی رخ می‌دهد که شما از طریق تکنیک پیچیده‌تری خود تکنیک را کنار می‌گذارید. این کار دشواری است که مثلاً فیلم‌سازی مثل روبر برسون به آن نایل می‌شود.[7] این حذف آگاهانه و تأملی (Reflective) رخ می‌دهد. یعنی تکنیکی که به شکل یک سنت پشت سر شماست (در خصوص برسون سینمایی قدیمی فرانسه) و خود شما هم پیشتر آن را درونی کرده‌اید (باز در خصوص خود برسون، فیلم‌های اولیه او)، از طریق تکنیک حذف یا کسر کردن کنار گذاشته می‌شود، یعنی از تکنیک مرسوم فراتر می‌روید و آن را پشت سر می‌گذارید.

اما گاهی نه به شکل بیرونی و نه درونی، اصلا تکنیکی تحقق نیافته که حالا فیلمساز قصد کنار گذاشتنش را داشته باشد. یعنی ما نه سنتِ سینماییِ مبتنی بر تکنیک ناب و استاندارد را [از پیش] داریم و نه خودِ فیلم‌های پیش‌تر فیلم‌ساز تکنیکی را ورز داده‌اند که حالا قصد حذفش را داشته باشند. خوب اینجا پی‌میبریم که در واقع ما با فقدان تکنیک مواجه‌ایم، با فقر آن.[8]


ارجاع و منابع:

[1] The Origin of German Tragic Drama: Epistemo-critical prologue

[2] Axel Körner: The Experience of Time as Crisis. On Croce’s and Benjamin’s Concept of History

[3] https://www.merriam-webster.com/dictionary/Kafkaesque: of, relating to, or suggestive of Franz Kafka or his writings .especially: having a nightmarishly complex, bizarre, or illogical quality

[4] بنگرید به بازخوانی یک اثر با صالح نجفی و باربد گلشیری -مربع سیاه- اثر کازیمیر مالویچ

[5] "It took me four years to paint like Raphael, but a lifetime to paint like a child." -Pablo Picasso

[6] مازیار اسلامی، مرادفرهادپور: پاریس-تهران: نقدی بر سینمای کیارستمی، ۱۳۸۷، فرهنگ صبا، تخلیه «معنا» در چاه فقدان تکنیک، صفحه ۱۲۲

[7] بنگرید به سوزان سانتاگ: سبک معنوی در فیلم‌های روبر برسون

[8] مازیار اسلامی، مرادفرهادپور: پاریس-تهران: نقدی بر سینمای کیارستمی، ۱۳۸۷، فرهنگ صبا، تخلیه «معنا» در چاه فقدان تکنیک، صفحه ۱۱۹

مینیمالیسمپستمدرنیسمسوپره‌ماتیسمکازمیرمالویچروبر برسون
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید