بهنظرتان یک ورزشکار حرفهای چه سختیهایی را پشت سر میگذارد تا بتواند در رشتهٔ خودش موفق باشد؟ علیرضا حیدری یکی از کُشتیگیران مدالآور ایران در 1354 به دنیا آمد. او در دستههای میانوزن و سنگینوزن کُشتی آزاد فعالیت داشت و در المپیک 2004 آتن برندهٔ مدال برنز شد.
او همچنین قهرمان مسابقات کشتی جهان در 1998 و نایب قهرمان سه دورهٔ در سالهای 1999، 2002 و 2003 بوده است. در مسابقات آسیایی نیز این ورزشکار توانست سه مدال طلای بازیهای آسیایی را در سالهای 1998، 2002 و 2006 به دست آورد و چهار عنوان قهرمانی را در مسابقات قهرمانی کشتی آسیا کسب کرد. او پس از کنارهگیری از ورزش کُشتی معدن آهنی خرید و به حرفهٔ معدنداری مشغول شد.
کتاب دستنیافتنی علیرضا حیدری، شرح حال زندگی این قهرمان است که توانست طی دورههای مختلف مدالهای رنگارنگی را برای ایران به دست بیاورد و در مسابقات قهرمانی و رقابتهای بینالمللی بارها بدرخشد. اما تا این کتاب را نخوانید، نمیدانید که او در زندگی چه سختیهایی را پشتسرگذاشته است و با چه مشقتی توانسته در این رشته به موفقیت برسد و مدالآور باشد.
کتاب دستنیافتنی به همت طاها صفری و ماشالله صفری در 1397 به چاپ رسید. این دو نفر طی قراری که با علیرضا حیدری داشتند، در مصاحبهای 60 ساعته، توانستند شرححال کاملی از زندگی این قهرمان را بنویسند. علیرضا حیدری طی این مصاحبه از زندگی سخت و پرفراز نشیب و تجربیاتش در زندگی گفت که صحبتهایش بدون هیچ کم و کاستی در کتاب دستنیافتنی به چاپ رسید.
این کتاب از دوران کودکی علیرضا حیدری شروع میشود و او از روزهای کودکیاش میگوید که طی آن تصادف پدرش از دستدادن او روزهای سختی را برایش رقم زد. او در این زندگینامه از دوران جنگ تحمیلی و اعزام برادرش به جبهه میگوید و اینکه چطور همیشه نگران مادرش بود.
او میگوید که چطور مادرش بهتنهایی عهدهدار مسئولیت آنان شد و اینکه او همیشه قدردان زحمتهای مادرش خواهد بود.در ادامه او شرح داده است که چطور دوران سخت تحصیلات و حضور در مدارس مختلف، او را به تُشک کُشتی کشاند و اینکه چطور ورزش کُشتی توانست زندگیاش را دگرگون کند.
در بخشی از کتاب دستنیافتنی، علیرضا حیدری در مورد زندگی خود میگوید:
«موشک باران شروع شد. خانهی ما بزرگ بود و فامیل کمکم آنجا جمع شدند. یک بار هم موشک درست خورد پشت مدرسهمان. یک بلوک بالاتر. ماهم جای فرار رفتیم ببینیم چهخبر است. آنقدر شلوغ بود که چیز خاصی ندیدم. بیشتر فامیل مادرم به غیر از پدربزرگ که حسابی یکدنده بود در خانهی ما جمع شده بودند. خانهشان طرف خیابان نیروهوایی بود که مردم به آن خط مقدم میگفتند. هر روز یا موشک میخورد یا بمباران میشد. ولی پدربزرگ میگفت اگر قرار است بمیرد خانهی خودش را ترجیح میدهد. هربار که تهران را میزدند، داییها سراسیمه میرفتند خبری از پدربزرگ بگیرند، که اتفاقی هم برایش نیفتاد. چندماهی این وضعیتِ ما در خانه بود. سعی میکردم بیشتر بیرون باشم. حتی چند نفری از خانوادهی پدری با خانوادهی مادری آشنا شدند و ازدواج کردند. بعد برادرم مجید سرباز شد. فکر کنم بیست و هشت ماهی خدمت کرد. کردستان بود، در منطقهی حاج عمران.»
علیرضا حیدری رئیس فدراسیون جهانی کشتی پهلوانی بوده و در سال 1393 نیز در فیلم «من یک ایرانیام» به ایفای نقش پرداخت. او در زندگینامهٔ جالبش میگوید «همیشه باور داشتهام که انسانها در مسیرهای ساده و بیدردسر، که در ناهمواریها و سختیهای زندگیشان بزرگ میشوند. بعضی از آدمها، پس از یک عمر زندگی، وقتی که از دنیا میروند انگار روی هوا قدم برداشتهاند؛ هیچ جای پایی ازشان نمانده! و بعضی ردی از خود بر دنیا و انسانها میگذارند.»
کتاب دستنیافتنی، زندگینامهای بسیار تأثیرگذار و خواندنی است که پس از انتشار نظر بسیاری از منتقدان را به خود جلب کرد و تحسین آنها را برانگیخت. این کتاب فینالیست دریافت جایزهٔ «جلال آل احمد» در بخش ادبیات مستند شد و با اینکه نتوانست این جایزه را بهدست بیاورد اما تبدیل به یکی از خواندنیترین کتابها در ادبیات ورزشی شد. نویسندگان با نثر زیبا و بسیار ساده، داستان زندگی علیرضا حیدری را از زبان خودش تعریف کردهاند که چطور در سختیها بارها زمین خورد اما قویتر از قبل برخواست و آنقدر جنگید تا بالاخره پیروز شد، مرزها را شکافت و از چارچوب جامعه بیرون زد. شاید این کتاب بهنظر یک زندگینامهٔ ساده برسد اما از نظر نویسندگان این کتاب، علیرضا حیدری یک قهرمان معمولی نیست بلکه یک پهلوان است.
پهلوانی که حتی بعد از سالها قهرمانی، درست و نادرست زندگیاش را میپذیرد و با این کتاب در تاریخ ورزش کشور و در قلب مردم، بیش از پیش ماندگار خواهد شد.
میتوانید کتاب دستنیافتنی و دیگر زندگینامههای جذاب را با تخفیف ویژه از فروشگاه اینترنتی 30بوک بخرید.