یکی از سوالات فلسفی درگیر کننده این است که آیا ابناء بشر اراده آزاد دارند یا نه.
از طرفی به نظر میرسد که ما به داشتن توانایی انتخاب کردن یقین داریم. درحالی که احساس میکنم تصمیمی که برای زندگی میگیرم تحت تأثیر عوامل بیرونی قرار گرفته اما تصورم این است که خودم تصمیم نهایی را میگیرم.
از طرفی دیگر تعداد کثیری از شواهد علمی ظاهراً ایدهی اراده آزاد را تضعیف میکنند.
ژنتیک رفتاری میگوید اکثر رفتارهای ما متأثر از ژنهای ماست. من ژنهایم را انتخاب نکردهام پس اگر ژنهایم رفتارهای من را توصیف میکنند پس نقش من در اینجا چیست؟ حتی اگر ژنهای شما نادیده گرفته شوند، تمدن شما اکثر تفکر و اعتقاد شما را تعیین میکند. شما تمدن، تربیت یا خیلی دیگر از عوامل اینگونه را انتخاب نمیکنید، پس اگر اینگونه چیزها برای شما انتخاب میکنند شما چه نقشی ایفا میکنید؟
بسیاری از دانشمندان استدلال کردهاند که اراده آزاد توهمیست خوشساخت که مغز مرتکبش شده است. ذهن آگاه مدیرعامل(تصمیمگیرنده و اجرا کننده) مغز شما نیست . واحد روابط عمومی مغز است. دلایلی تخیلی برای توصیف رفتار ایجاد میکند، در حالیکه آن توسط فرایندی ناآگاهانه ایجاد شده است.
جاناتان هاید روانشناس در استعاره فیل و فیلسوار مطرح میکند که ما فیل را رم نمیدهیم، ولی فیلسوار فرض تباهی مبنی بر اینکه او کنترلی روی حیوانی بزرگتر در زیر خود دارد در ذهن میپروراند.
عقیده شخصی من سازگارگراییست (سازگاری جبر و اختیار در کنار یکدیگر). این دیدگاه مطرح میکند که هرچند ما در جهانی کاملاً مادی و جبرگرا زندگی میکنیم، چیزی مانند اراده آزاد وجود دارد.
گرچه من خیلی از واژهی «اراده آزاد» بخاطر بار معنایی آن خوشم نمیآید، اما معتقدم مفهوم عامی شدهای فلسفی است که کاربردی فراوان دارد. یقین داشتن به این که چیزی مانند انتخاب در دنیا وجود دارد جداً پرکاربرد است و به عنوان الگویی برای رفتار انسان فوقالعاده کار میکند.
از نگاه من، برای زیر سوال بردن اراده آزاد، میتوانید جهان را از دو دیدگاه مورد هجمه قرار دهید. یکی نقد جنبهی فرافیزیکی مفهوم انتخاب و آگاهیست. این هجمهای به این ایده است که تصمیمها و انتخابهای انسان به گونهای جدا از این جهاناند و با این وجود در آن تأثیر همیشگی دارند. چنین دیدگاهی در بسیاری از مذاهب مرسوم است و در عین حال با بسیاری از چیزهایی که ما از فیزیک و علم مغز میشناسیم متناقض است.
دومین دیدگاه این است که قدم فراتر بگذارید، نه فقط ایدهی فرافیزیکی، بلکه ایدهی عملی انتخاب را مورد هجوم قرار دهید. این دیدگاهیست که مطرح میکند انسانها حقیقتاً نمیتوانند مسئولیت کارهای خود را برعهده بگیرند. "واقعاً مهم نیست تو چهکاری انجام میدهی، چون تو کنترلی بر زندگی خود نداری."
من روی جملهی اول تاکید مینمایم و جمله دوم را رد میکنم.
علیرضا: ترجمه مطلب تا همینجارو کافی دونستم و با خیلی از صحبتهایی که شد موافقم ولی میخوام چندتا نکته مطرح کنم. مطلب ادامه داره و میتونید در بلاگ نویسنده بخونیدش.