دانشجوی نوشتن | دانشجوی کامپیوتر
گوش من کجاست؟

امشب از آن شبهای خوب روزگار است. از آن شبها که حسابی دل و دماغ صحبت کردن و شنیدن دارم. درست آنچه که به طور عمومی در من کمرنگ است، میل به صحبت است.
منتظر نشستهام، شاید کسی راضی به صحبت کردن با من بشود. سربهسر پریسا میگذارم اما محل نمی هلد. به فلانی مدام پیام میدهم که از کم حوصلگیاش بکاهم، افاقه نمیکند. توییتر را بالا و پایین میکنم، یک توییت حیثیتدار برای ریپلای زدن پیدا نمیکنم. ویرگول را شخم میزنم، مطلب دندانگیری، چشمم را نمیگیرد. مدیوم هم که اعلام فرموده « دختر جان، آنقدر خواندهای در این ماه، که منباقی اش برایت پولیست. این حجم از استفاده از سرویس ما، خشکاخشک بی معنا است » و بدین ترتیب نمی توانم در تخت خواب عظیم مطالب فوق العادهی مدیوم غلت بزنم و بخوانم و بخوانم تا خوابم ببرد. از دیروز آنقدر دکمهی بیلد و کامپایل را فشردهام که دیگر تاب نگاه کردن به صفحهی تاریک و جادویی IDE را ندارم. به دنبال همصحبتم. به دنبال جادویی خارج از دایرهی «code» و «صرفا متن» هستم.
خلاصهی کلام آن که، ببینید، کم حرف خودتانید، من از ۱۲ درحال تلاشم برای پیدا کردن صحبت، برای پیدا کردن یکیار برای دیدن فیلم، برای مطالعه مشترک یک متن، برای غر زدن در مورد موضوعی مشترک، اما گوشی برای من پیدا نمیشود.
مطلبی دیگر از این نویسنده
لاک
مطلبی دیگر در همین موضوع
آرامش...راه های رسیدن به آرا م--ش
بر اساس علایق شما
حال خوب تو از من، حال خوب من از تو