ویرگول
ورودثبت نام
دهتینی
دهتینی
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

جنگجویان جنگ گجستان

داستانی از شاهنامه فردوسی

ما در این داستان جنگجویان گجستان را به رستم زال و اسفندیار رویین تن را به سربازان شاهنشاهی و گشتاسب را به پادشاهان صادر کننده دستور حمله تشبیه کرده ایم

گشتاسب شاه ایران که بسیار پیرشده بود پسر خود را اسفندیار که بسیار علاقه به تخت شاهی داشت فرا میخواند و به او میگوید به شرطی تاج و تخت ازان تو میشود که رستم را دست بسته نزد من بیاوری

مادرش به او میگوید پدرت تو را فریب داده

مگر کسی میتواند دستان رستم را ببند؟! رستم کسی نیست که تو بخواهی دستانش را ببندی

اسفندیار تصمیم خود را میگیرد و برای دستگیری رستم با لشکری به سوی محل زندگی او میرود.

اسفندیار پسر خود (بهمن) را به نزد مکان تفریحگاه رستم میفرسد.

بهمن رستم را میبیند و میخواهد کار را یکسره کند

سنگ بزرگی از کوه را به سمت رستم رها میکند و رستم او را با پای خود منحرف میکند‌

(این سنگ معروف به سنگ بهمنی در سر چشمه تنگ گجستان است)

بهمن از قدرت رستم تعجب میکند‌ نزد رستم میرود و از او میخواهد که نزد شاهزاده اسفندیار برود.

رستم و اسفندیار همدیگر را میبینند و بسیار به یک دیگر احترام میگزارند

اسفندیار میگوید رستم باید تورا دست بسته نزد پادشاه ایران ببرم!

رستم تعجب میکند و میگوید احترام شاهزاده و شاه واجب اما دست بسته نه و پاسخ میدهد

که گوید برو دست رستم ببند

نبندد مرا دست چرخ بلند

که گر چرخ گوید که این بنوش

به گرز گرانش بمالم دو گوش

مبالغه که خدا هم نمیتواند دست مرا ببندد و اصطلاحا کفری بر اثر خشم بر زبان میاورد

رستم نصیحت میکند و میگوید

ز من هرچ خواهی تو فرمان کنم

به دیدار تو رامش جان کنم

مگر بند کز بند عاری بود

شکستی بود زشت کاری بود

اسفندیار میگوید تو از فرمان شاه سرپیچی میکنی

رستم نصیحت میکند

مگوی آنچ هرگز نگفتست کس

به مردی مکن باد را در قفس

اما اسفندیار به رستم میگوید اگر نمیپذیری اماده جنگ شو

هر دو اماده جنگ میشوند

و زخم های فروانی رستم بر میدارد

رستم پس از چندین ساعت جنگ اسفندیار رویین تن را شکست میدهد.

بزد تیر بر چشم اسفندیار

سیه شد جهان پیش آن نامدار

گرفته بش و یال اسپ سیاه

ز خون لعل شد خاک آوردگاه

رستم به اسفندیار میگوید:

تو آنی که گفتی که رویین تنم

بلند آسمان بر زمین بر زنم

من از شست تو هشت تیر خدنگ

بخوردم ننالیدم از نام و ننگ

به یک تیر برگشتی از کارزار

بخفتی بران بارهٔ نامدار

خبر مرگ اسفندیار به مادرش میرسد و عزا داری برپا میشود

و مادرش میگوید او را رستم نکشت و مرگ اسفندیار را نقشه گستاسب پدر او میداند


بخاطرمحدودیت خیلی خلاصه بیان شد #جنگ_گجستان

جنگ گجستانکردی انصاریعبدی انصاریممسنیدهتینی
حاج نعیم انصاری. تاریخ نگار و کارشناس تاریخ، فرهنگ و تمدن قوم لر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید