ویرگول
ورودثبت نام
محسن شیری
محسن شیری
خواندن ۸ دقیقه·۱ سال پیش

کافه کباب رشت ناهار بخوریم؟

انگیزه های سفر به رشت بی‌شمارند. می‌توانی هر بار با یک بهانه راه را به سوی آن کج کنی. می‌توانی گاهی بی‌بهانه هوای سفر به آن را در سر داشته باشی. می‌توانی برای پیاپی به آنجا برنامه‌های منظم داشته باشی.

کافه کباب

هم می‌توانی بدون برنامه قبلی در اولین فراغت پا به راه بگذاری. کاری که من اغلب انجام می‌دهم. یکی از انگیزه‌های من برای سفر به رشت، تجربه ی غذاهای جدید و لذیذ است. رستوران‌های رشت در خلاقیت بی‌همتا عمل می‌کنند. هر رستوران یک دنیای جدید است که شاید لازم باشد بارها برای تجربه آیتم‌های مختلف غذایی به آنجا بروی. امروز درباره‌ تجربه رفتن به کافه کباب رشت، خاطره جالبی برای گفتن دارم.


شام در پیاده راه فرهنگی رشت

کمی از این پیش‌تر فرصتی فراهم شد که برای دو روز به رشت سفر کنیم. سفری کاری در کنار همکارانمان بود. سه نفر بودیم و هر سه در کنار هدف کاری، انگیزه و اشتیاق زیادی از سفر به گیلان و تجربه غذا خوردن در بهترین رستوران رشت را داشتیم. شب هنگام وقتی رسیدیم و اتاق‌های رزرو شده را در هتل اردیبهشت تحویل گرفتیم، دوستانم را مجاب کردم که به جای غذا خوردن در رستوران هتل، بیایید به فضای بیرون هتل برویم. جایی که به میدان شهرداری رشت معروف است و فضای حاکم در شب‌های این میدان، دنیایی سوای از دنیای شناخته شده ما دارد.

از هتل بیرون آمدیم و وارد محوطه پیاده راه فرهنگی شهرداری رشت شدیم. میدانی سنگ‌فرش شده با ساختمان‌های تاریخی زیبا و فضایی باز برای دلخوش بودن. با مردمی که گویی سرمست از یک خبر خوش در میدان گرد هم آمده بودند. بازی می‌کردند. کنار گاری‌های چای فروشی چای می‌نوشیدند، می‌گفتند و می‌خندیدند. بیش از هر چیز اما دود رقیق پراکنده با بوی غلیظ کباب بود که از ما دل می‌برد. چیزی که انگیزه‌ اصلی ما بود و در پی آن بودیم.

کافه کباب رشت

من گمان می‌کنم که باید رازی در پس عطر و طعم کباب‌های این گاری کبابی‌ها باشد. سری باید باشد که در رشت، کباب خوردن از گاری‌های کنار خیابان اینقدر به دل می‌نشیند. خودمان را مهمان یک وعده کباب با طعم صفای شهرداری کردیم و سپس از دکه‌ای که در وسط میدان بود و بر روی تابلوی آن تنها یک کلمه‌ «قهوه» درج شده بود نوشیدنی گرمی گرفتیم و به هتل برگشتیم. تماشای جوانانی که در آن میدان به والیبال،ساز و آواز و... مشغول بودند، با عطر چای محلی که در دستانم بود، لذتی مضاعف داشت.


ناهار در کافه کباب رشت

صبح فردا صبحانه را در هتل صرف کردیم و به سراغ اهداف کاری خود رفتیم. بعد از جلسه، در ماشین گفتگو درباره ناهار بود. هنوز همکارانم از خاطره دیشب و دلچسبی کباب در گاری کبابی‌ها و نوشیدنی از آن دکه‌ی چوبی زیبای میان میدان صحبت می‌کردند. من اما ذهنم مشغول مسئله دیگری بود! من به خوبی می‌دانستم که کباب‌های بهترین رستوران در رشت با آنچه از دست گاری کبابی‌ها تحویل می‌گیریم بسیار متفاوت است. می‌دانستم باید به یک رستوران ویژه برویم تا منظور خودم را از معنای حقیقی کباب در رشت، به دوستانم برسانم!

نزدیک ظهر که از کار خود فارغ شدیم، باید برای ناهار در بهترین رستوران رشت تصمیم می‌گرفتیم. طبیعتاً وقتی گزینه‌های موجود متعدد و سفر شما تنها دو روز باشد، یکی از عوامل خاطره ساز شدن این سفر می‌تواند همین انتخاب باشد! من به همراهانم رستورانی که دیشب در اینترنت یافته بودم را معرفی کردم. رستوران شور کولی که یکی از خوش‌نام ترین رستوران‌های رشت محسوب می‌شود. تمام محتواهایی که در اینترنت پیدا کرده بودم، به آن‌ها نشان دادم: تصاویری از فضای عالی، غذاهای رنگارنگ، وب سایت استاندارد و مارکتینگ اصولی. اما یکی از همراهان ما به نکته مهمی اشاره کرد. اینکه مبادا درگیر فریب مارکتینگ شده باشیم! وقتی همه چیز در مارکتینگ بی‌نقص باشد، همیشه خطر وجود یک مدیر بازاریابی خوب بجای یک سرآشپز خوب هم وجود دارد!

در همین گفتگو بودیم که تا بلوار توحید و خود رستوران شور کولی رانندگی کردیم و در مقابل آن توقف کردیم. ناگهان به یادم آمد که یکی از دوستان نزدیک من رشتی است و از قضا مثل خودم اهل رستوران‌گردی و بسیار حساس بر کیفیت و طعم غذا نیز هست. ویژگی‌ای که البته در اغلب رشتوندان می‌توان آن را یافت!

با او تماس گرفتم و صراحتاً به او گفتم: «ما ناهار کباب می‌خواهیم. الان هم روبروی شور کولی هستیم. برویم یا نرویم؟» پاسخ دوستم سفر ما را از اساس دگرگون کرد! او گفت: «شور کولی را فراموش کنید. همانجا که هستید، آن دست خیابان و روبروی شور کولی، کافه کباب رشت را پیدا کنید و به آنجا بروید! »

کافه کباب! چه اسم عجیبی! کافه‌ای برای سرو کباب؟ باید جالب باشد! در همان بلوار توحید و تقریباً روبروی شور کولی بود. آن را پیدا کردیم. فضای آن (حتی از همین بیرون رستوران) مشخصاً سنتی به نظر می‌رسید. واقعیتی که به محض ورودمان به فضای داخلی تایید شد!

کافه کباب رشت به معنای حقیقی کلمه دلخواه من بود! تمام آنچه من آن روز از آن سفر و در آن وعده ناهار می‌خواستم را در کافه کباب توانستم پیدا کنم! پیش از هر چیز القای حس سنتی و جذابی که نه تنها از دکوراسیون، بلکه از تمام جزئیات این رستوران القا می‌شد برایم جذاب بود. فضای سنتی بدون تلاش یا اغراقی برای سنتی شدن! فضایی که گویی آن طور که باید باشد هست! چیزی که من به آن «اصالت» می‌گویم!


در وهله دوم کباب‌های لذیذ این رستوران بود که من را سر کیف آورد. انگار کسی بالای سر آشپز رستوران ایستاده باشد و مادامی که همه چیز کامل و بی نقص نشده، اجازه‌ی سرو غذا را به او ندهد! کبابی بسیار لذیذ که هنوز هم خاطره‌اش مرا سر کیف می‌آورد. تنوع بی‌نظیری در منوی این رستوران بود. تنوعی که از نام این رستوران بر نمی‌آمد! وقتی نام کافه کباب به گوش می‌رسد، تصور این است که با منویی محدود به چند کباب سر و کار داریم. اما روبرو شدن با منویی متفاوت و گسترده برای هر سه وعده صبحانه، ناهار و شام که البته شامل انواع خورشت محلی گیلانی، انواع اسموتی، انواع قهوه، نوشیدنی‌های محلی و حتی چند نوع برگر و غذای فرنگی نیز بود، حقیقتاً من یک نفر را شگفت زده کرد!

در کنار این موارد رفتار خوب، گرم و صمیمی پرسنل هم به احساس خوب ما از رفتن به رستوران کافه کباب افزود. رفتار پرسنل این رستوران نیز مانند فضا و دکوراسیون داخلی آن، بی هیچ تزویر و تلاشی دلپسند بود. و من همچنان به این حجم از یک‌رنگی در رفتار واژه‌ی «اصالت» را نسبت می‌دهم. در مجموع فضایی صمیمی، زیبا و آرام باعث شد یک وعده غذای لذیذ با حال و هوای «رشت واقعی» را تجربه کنیم و با رضایت کامل از آنجا بیرون بیاییم. البته که هنوز یک روز دیگر هم از سفرمان به رشت باقی مانده بود!


آدرس کافه کباب رشت

عصر را به گشتن در فضای رشت و پارک‌های آن سپری کردیم. باغی در مرکز این شهر به نام باغ محتشم قرار دارد که علاوه بر زیبایی محسور کننده طبیعی، همچنان فضای اجتماعی آن مانند میدان شهرداری گرم، پر شور، صمیمی و دلنشین بود. در آنجا سری به عمارت تاریخی کلاه فرنگی و البته مزار شاعر محبوب «هوشنگ ابتهاج» یا همان «سایه» نیز زدیم. در حین این گشت و گذارمان هر چه به غروب نزدیک‌تر شدیم، گفتگوهای ما درباره فضای کافه کباب و غذای لذیذی که در آن خوردیم نیز بیشتر شد. شاید یکی از دلایلش گرسنگی و نزدیک شدن به وعده بعدی غذا بود!

همکارم در میانه گفتگوها گفت: «من امروز برای انتخاب از میان آن همه غذا در منوی کافه کباب واقعاً سردرگم بودم و دلم می‌خواست همه آن‌ها را امتحان کنم! » با خودم فکر کردم که من هم همینطور! ما سه نوع پلوکباب و دو نوع خورشت محلی سفارش داده بودیم؛ اما تنوع بسیاری در کباب‌ها و خورشت‌ها وجود داشت. حقیقتاً حیف بود که باقی آن‌ها را نتوانستیم بچشیم. در همین فکر بودم که دیدم همکار دیگرم هم در تایید حرف دوست خود برخاست. این شد که حرف را به میان آوردم و گفتم: «آقا نمی‌شود! ما شام هم باید به کافه کباب برویم! » البته از آنجا بسیار دور بودیم! تقریباً در این‌طرف شهر! اما هر سه معتقد بودیم که هر چه دور باشد ارزشش را دارد!


شام کافه کباب

با کمک مسیریاب مجدداً خود را به کافه کباب رساندیم. هنوز برای شام زود بود. اما جالب اینکه متوجه شدیم این رستوران در طبقه دوم خود کافی شاپ دارد و شاید از همین رو نامش کافه کباب است! وقتی به طبقه دوم رفتیم، از اینکه فهمیدم این کافه زیبا تراسی رو به درختان چنار خیابان گلسار هم دارد، حسابی کیفور شدم! بر سر آن میز خاطره‌انگیز با آن منظره زیبا نشستیم و نوشیدنی خنکی سفارش دادیم. سپس به پایین رفتیم و برای وعده شام، غذاهای متنوع‌تری را درخواست کردیم. همچنان با کیفیت. همچنان لذیذ. همچنان پرسنلی صمیمی. همچنان باب میل من!

از رستوران که بیرون آمدیم، دوستم گفت اگر بخواهم آدرس اینجا را به کسی بدهم، از کدام مسیر و چگونه باید راهنمایی‌اش کنم؟ گفتم به او بگو باید به بلوار توحید بیایی! گفت خب بلوار توحید را چگونه معرفی کنم؟ با خنده به او گفتم از تهران که می‌آیند، اغلب می‌خواهند به رستوران شور کولی بروند! به او بگو شور کولی را فراموش کن! به آنجا که رسیدی، برو آن دست خیابان. کافه کباب همانجاست!

راستی! احتمالاً می‌توانید حدس بزنید که صبحانه و ناهار فردایش را کجا خوردیم، مگر نه؟

کافه کبابرشتکافهرستورانرستوران‌گردی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید