سالها برای اینکه استارتر باشم تلاش کردم. خیلی دوست داشتم بیزینس خودم رو داشته باشم.
کارمند شدم در مجموعه های مختلف و مدام میگفتم جایگاه من بیش از این است. خیلی ها از اینکه به عنوان یک مدیر در یک مجموعه بزرگ کار کنند راضی هستند و سال ها آن را دنبال میکنند و تلاش میکنند در همان مجموعه رشد کنند و سمت های بالاتر و حقوق بیشتری بدست بیاوررند. اما من علی رغم کسب این عناوین و حتی به عنوان مدیر ارشد یک کمپانی چند ملیتی در کشوری خارج از ایران، قانع نبودم. مدام دچار کش مکش های ذهنی بودم و با خودم کنار نیامدم. یادم میاد در آن زمان وقتی در ایام نوروز به کشور برمیگشتم و ذوغ اقوام و دوستان را ازاینکه چطور میشود مهاجرت کرد؟
چطور میشود در یک کمپانی خارجی استخدام شد؟
و چطور من به یک آدم موفق مبدل شدم؟ را میدیم تعجب میکردم و از خودم میپرسیدم که نکند من قدردان لطف خداوند و داشته هایم نیستم؟
نکند بیخودی برای خودم چالش ذهنی ایجاد کردم؟
نکند این نوع افکار باعث شود از مسیر موفقیت دور شوم؟ و در کل کلی از این سوالات بی جواب
بالاخره وقتی مجددا همه جوانب را چک کردم متوجه شدم که این سقف من نیست. من برای این موضوع خلق نشده ام و اهداف دیگری در ذهن دارم که میبایست آن ها را به ثمر برسانم. من باید مطالعه کنم . من باید رشد کنم. من باید هر روز یاد بگیرم. هر روز مطالعه کنم.
برای ایجاد کسب و کار باید شرکت داری، قانون تجارت، قوانین استخدامی، طراحی چارت مناسب، اینوست کردن و تیم آپ کردن بدانم.
از محل کارم و از حاشیه ی امن با محاسبه خارج شدم و شروع به طراحی کسب و کارم متناسب با ایده ای که مدت ها در سر داشتم شدم.
مشکلات آغاز شد، شنیدن این جمله در روزهای اول همه ی وجودم را لرزاند( اشتباه میکنی، شکست میخوری، چرا تمام چیزهایی را که به زحمت به دست آوردی را دود میکنی)
زمانی که با مشکلات ثبت شرکت از بدو تعیین نام و تعیین موضوع روبرو شدم تصمیم گرفتم نگاه ام را عوض کنم و فهمیدم که شکست ابتدا در ذهن هر کس اتفاق می افتد و سپس در دنیای بیرونی اش.
ما تا زمانی که در ذهن خود شکست نخورده باشیم، شکست نخورده ایم همانطور که تا در ذهن خود موفق نباشیم، موفق نشده ایم
به خودم گفتم، مشکلات هست، خوبه بذار باشه، چون من هستم و حل میکنم
من از مشکلات به مراتب بزرگترم. اینجا برای من میدان خوبی است. حالا وقت رونمایی از خود واقعی من است.
شرکت ثبت شد و برای تامین سرمایه به روش واگذاری سهام مدارکی از جمله پروپزال و کامفار و خلاصه هر داکیومنتی که امکانش بود را فراهم کردم.
جلسات مذاکره ای ترتیب دادم و بالاخره موفق شدم.
شرکت را با سرمایه 1 میلیارد تومان در سال 1397 ثبت کردم و شروع به جذب نیروی انسانی کردم.
چند تا از دوستانم راجمع کردم و هرکسی را که دوستی پیشنهاد میداد جذب میکردم و از سایت درآمدی کسب میکردم که برایم شیرین بود تا اینکه در اوج بازدید سایت و عضوگیری اتفاقی افتاد
اتفاقی که شرکت را در معرض تعطیلی قرار داد.
بعید میدانم برای کسی ایناتفاق بیوفتد
ادامه دارد