ویرگول
ورودثبت نام
امیرحسین صمدی
امیرحسین صمدی
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

کوچه ی کودن ها! قسمت اول


امروز صبح که از خواب بیدار شد مثل هر روز اول دندان هایش را یک دقیقه مسواک زد! هرچند دکتر گفته دندان مصنوعی این همه مسواک زدن نمیخواهد اما خب برایش مهم نیست!

به نظرش فرقی بین دندان مصنوعی یا دندان های خود آدم نیست! حتی به نظرش دندان های شیری هم با دندان های اصلی فرقی ندارند. چه فرقی می کند، توی این دوره و زمانه کسی دیگه به فکر این چیزها نیست! بچه های بی ادبی که هر روز می آیند و جلوی خانه اش و سر و صدا می کنند هیچ کدامشان دندان های سالمی ندارند.

- حتما اینا هم بچه ی همون همسایه های کودن اند. همون هایی که نمیدونن سر کوچه یه سطل آشغال بزرگ هست، همون هایی که آشغال های کثیفشون رو توی کوچه میگذارند و شیرابه ها کل کوچه رو به گند می کشه!

عوضی ها!

کیومرث وقتی جوان بود میرفت و آشغال های کودن ها را جلوی خانه های خودشان میگذاشت! قیافه کودن ها وقتی صبح با بوی آشغال از خواب بیدار می شدند دیدنی بود!

باید می فهمیدند آشغال هایشان را توی سطل بزرگ اول کوچه بگذارند٬ نه وسط کوچه! اما هیچ وقت این را نفهمیدند

برای همین است که کیومرث کودن صدایشان می کند.

تا همین چند سال پیش هم هر شب قبل از اینکه ماشین زباله بیاید کیومرث همین کار را تکرار میکرد. اما خب الان دیگر مدام از پله ها پایین و بالا رفتن و جا به جا کردن کیسه های آشغال کاری نیست که یک پیرمرد بتواند انجام بدهد!

بله ... پیرمرد!

خیلی وقت است که همه همینطوری صدایش می کنند

- کودن ها! انگار خودشون تا ابد قراره بیست سالشون بمونه که اینطوری به من میگن پیرمرد!

البته فقط همین نیست!

دفعه ی آخری که کیومرث با یکی از آن کودن ها سر اینکه نباید ماشینش رو جلوی پارکینگش بگذارد دعوا کرده بود و کودن به کیومرث گفته بود: پیرمرد زپرتی تو که ماشین نداری!

هرچند کیومرث توی این مبارزه شکست نخورده بود و کودن را مجبور کرده بود ماشینش را جا به جا کند، اما از اینکه کودن به او گفته بود زپرتی خیلی ناراحت شده بود!

چون کیومرث مثل بقیه هم سن و سالای خودش زپرتی نبود!

آن کودن هنوز نمی داند دست های یک مرد ۶۵ ساله چقدر میتواند قوی باشد

ادامه دارد....


پی نوشت: بعد از حدود ۲ سال تصمیم گرفتم دوباره بنویسم، حتما قلمی که این همه مدت ننوشته باشه کلی ایراد هم داره... پس ممنون میشم نظراتتونو بگید!

داستانداستان کوتاهکوچه کودن هارمانداستانک
زندگی راز بزرگیست که در ما جاریست، زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست. یک دانش آموخته حقوق عمومی که دوست دارد خوب بنویسد!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید