" از تحلیل گری سهام تا شیشه شوری ، فاصله خیلی زیادی هست . "
"راستشو بخواین شستن شیشه ها برام کمتر استرس داشت . اگه قرار باشه چیزی سقوط کنه خودم هستم نه قیمت سهام
این قسمت از رمان هاروکی موراکامی بیان جالبی از مواجه با پدیده ریسک یا عدم قطعیت است
ریسک و عدم قطعیت دو مفهوم جدا از هم هستند که بسیاری آنها را یکسان می پندارند
فرض کنید یک کیسه با ده مهره آبی و قرمز دارید در این صورت مهره ای که از کیسه بیرون می آورید یا قرمز است یا آبی به این وضعیت که احتمال قرمز یا آبی بودن قابل پیش بینی یا معلوم است میگوییم ریسک.
اما حالا اگر کیسه ای به شما بدهند ولی نگویند که چه رنگهایی درون آن است و از شما بخواهند احتمال اینکه مهره قرمز در کیسه باشد را پیش بینی کنید چه میگویید؟
بله احتمال معلوم نیست به این وضعیت عدم قطعیت گوییم
به طور خلاصه احتمالات معلوم را ریسک و احتمالات نامعلوم را عدم قطعیت گوییم
داستان شیشه شور و تحلیلگر سهام بخوبی پارادوکس السبرگ رانشان می دهد که به طور تجربه ثابت میکند آدمی احتمالات معلوم را از احتمالات نامعلوم بیشتر ترجیح میدهد زیرا با ریسک میشود محاسبات را انجام داد ولی با عدم قطعیت نمیتوان.
جالب است که علم آمار دانش ریسک است و کتاب های احتمال و پرتاب سکه و تاس تنها با دانش تعیین ریسک سروکار دارند و ما تقریبا برای عدم قطعیت راهکار فرمول بندی شده ای نداریم، حال آن که در اغلب موارد، خصوصا بازارهای مالی و اقتصاد با عدم قطعیت سروکار داریم .
پاسخ ساده است. در هنگام تصمیم گیری بجای نفرت از عدم قطعیت آن را تحمل کنیم و برای جلو گیری از خطاهای شناختی تامل بیشتری کنیم و بدانیم که ابزار تصمیم گیری ما دارای محدودیت هایی است و چیزهایی هست که نمی دانیم آنها را بررسی کنیم تا آسیب های وارده از عدم قطعیت ها را کمتر کنیم. البته فراموش نکنیم که هیچگاه نمی توان این آسیب ها را به صفر رساند، پس ریلکس باشید و بیهوده دست و پانزنید!
نظر خود را درباره پست بالا برای ما بنویسید