ویرگول
ورودثبت نام
glasses/عینک?
glasses/عینک?
خواندن ۴ دقیقه·۴ ماه پیش

خاطرات فانوس ، اپیزود 1 ( سالی که گذشت ! )

24 امین نمایشگاه دستاورد های دانش‌آموزی علامه حلی 2 (فانوس )
24 امین نمایشگاه دستاورد های دانش‌آموزی علامه حلی 2 (فانوس )



خب ، اینو خیلی وقت پیش باید میزاشتم ، دو یا سه هفته قبل ...
من ، سه ساله که توی مدرسه " علامه حلی 2 " درس میخونم و هر سه سال میشه گفت توی این رویداد حاضر بودم ، رویدادی خارج از توصیف ...
بعضیا امثال من رو ، به نام بچه های پاستوریزه میشناسن . بچه هایی که از اولش زیاد از خونه دور نشدن ، مدرسه رو صرفا به عنوان مکانی برای درس میشناسند و نه اهل ریسک و نه اهل خوشگذرونی هستن ...
میشه گفت ، من تا سه سال قبل ، مثل یه پلیت آگار خالی بودم که چهار بار تا به حال رفته توی اتوکلاو !
چیزی فرای پاستوریزه !!
ولی ، جو این مدرسه ، سحرآمیز بود ...
درست یادمه ، وقتی که تابستون سال هفتم ، تیرماه ، اومدم مدرسه تا وسایل پارک شیمی رو آماده کنم ، دیدم که چجوری همه درگیرن و دارن تلاش میکنن ، جنب جوشی با چنان حرارتی که از سر انگشتام ، تا نوک تار موهام رو به لرزه انداخت . قدرت دویست تا دانش آموز دبیرستانی ، وقتی دارن کنار هم کار میکنن برای برگزاری این برنامه ...
شاید اون موقع ، صرفا یه اثر خفیف روم داشت . باعث شد با خودم رویا پردازی کنم که ، اگر منم بتونم مثل اونها ، با بقیه همراه بشم و از لاکم بیرون بیام ، چجوری میشه ؟
و کلاس هشتم ، شاهد یه قدرت دیگه هم بودم !
کل سال هفتم آنلاین بودیم و چیزی ز تلاش های طول سال ندیدم ، تا اینکه خودم تو محورش قرار گرفتم ...
کل سال ، اکیدا کل سال هر هفته ، دو زنگ کلاسی کامل و حتی برخی بیشتر ، تلاش میکنن و به تحقیقات علمی و فرهنگی و پژوهشی میپردازن تا برای نمایشگاه آماده باشن . عصبانیت ها ، خستگی ها ، رنج ها ، اشک ها ، شادی ها ، هیجان ها و... . همه و همه با هم به غلیان در میان ! شعله ای بزرگ ، متشکل از تمام عناصر و احساسات !
و من از کجای این داستان از اتوکلاوم در اومدم ؟
جز مببحث تحقیقات ، تقریبا یک هفته مونده به نمایشگاه بود که شنیدمم میخوان یه طرحی رو بندازن رو چوب و نیاز دارن شابلون بسازن ، ترسم رو از اینکه خراب کاری کنم قورت دادم و رفتم جلو و گفتم :
این سوسول بازیا چیه ؟ عکس طرح رو بدید خودم براتون میکشم !
( خب ، بالقوه استاد خندید و گفت اوکی ، بیا ببینیم این که سیس گرفته چجوری گند میزنه )
خب ، از اینجا بود که به داستان اضافه شدم ، حدس بزنید اون طرحه چی شد ؟
عالی شد :

لوگوی فانوس رو ، رو چوب در آوردیم . طرح و رنگش از من ، برشش از استاد ها ...  هعی ، یادش به خیر ، یک سال و یک ماه ازش میگذره تقریبا ...
لوگوی فانوس رو ، رو چوب در آوردیم . طرح و رنگش از من ، برشش از استاد ها ... هعی ، یادش به خیر ، یک سال و یک ماه ازش میگذره تقریبا ...


مثلا قرار بود دو نفر بهم کمک بدن ...
فرستادمشون دنبال نخود سیاه ، خودم رنگ آمیزی رو تموم کردم 😅
کلا با کار هنری گروهی مشکل دارم ...
دو روز بعد که دغدغه آماده سازی محیط فانوس بیشتر شد ، همون استادی که یه بار فکر کرده بود نمیتونم کاری بکنم ، بهم گفت اگر میتونی مدرسه بمون !
رفتم رنگ ها و قلم موهام رو آوردم از خونه و دو روز مدرسه موندم !
و تو اون دو روز ، بیشتر از هر زمانی تو زندگیم طرح زدم ، کمک کردم ، زور زدم و خوش گذروندم ! بیشتر از هر زمان تو زندگیم ...
حتی بهم اجازه دادن رو یه دیوار مدرسه طرح بزنم و اون طرح هنوز پا بر جاست !
یک شب تا ساعت 4 و صبح از 6 تا ساعت 8 درگیر کشیدنش بودم !
اونم با یه قلم موی کوچولو !
ولی نتیجه :

دارم خطوطی که کج شدن رو تصحیح میکنم 😅 (با میز بنده خدا مشکل داشتم 😅)
دارم خطوطی که کج شدن رو تصحیح میکنم 😅 (با میز بنده خدا مشکل داشتم 😅)

سر ترکیب رنگ این طرح ، خلاقیت نبود که به خرج ندم !
و خلاصه اون سال از همه نظر بهم خوشگذشت !
و اینکه تونستم تو شرط با استادام سر پروژم ببرم و یه بستنی پریما مجانی بگیرم ، خودش خیلی بود ( اتفاقا امسال هم بردم ، ولی قرار بود پیتزا بدن ، که پیچونده شد 😐 )
اتفاقا پروژم هم اوضاعش خیلی خوب بود ، باتری زنده !
تولید برق از باکتری و لجن ( البته تولید غلطه ، به وجود آوردن انرژی پتانسیل الکتریکی ، درستشه )
و البته خوب هم پیش رفت ... میشه گفت ( خب ، زیاد به پروژه ها اهمیت داده نمیشه کلا ، مهم همین محیط دوستانه و باحالشه ! )
شاید الان دیگه همشون گذشته ، ولی بعضی مواقع با خودم میگم اگر بر میگشتم عقب ، خیلی کار ها بود که میتونستم بکنم ، مثلا میتونستم کلاس هفتم بیام و اینکار ها رو بکنم و از لاکم بیا بیرون و یکم خوش بگذرونم ...
خب ...
میخواستم خاطرات امسال رو بگم ، دیدم متن زیاد شد ، کردمش دو اپیزود !
ممنون که وقت گذاشتید
شب و روزتون رویایی
جیباتون پر از پول
ذهنتون پر از علم
کتابخونتون پر از کتاب
فعلا !

دانش آموزمدرسهفانوسنقاشینوجوان
وقتشه دیدمون رو چندگانه کنیم ، یه عینک رو کنار بزارید و عینک های دیگه رو امتحان کنید ، من اینجام تا بهتون کمک کنم جهان رو از دید های دیگری ببینید
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید