glasses/عینک?
glasses/عینک?
خواندن ۱۰ دقیقه·۱ سال پیش

معرفی کتاب (بخش اول / پنجگانه پادشاهی جهان )

فصل اول (خیزش خاک  ، داستان فرزند ایران )
فصل اول (خیزش خاک ، داستان فرزند ایران )


فصل دوم  ( نفرین بیوا  دخترک  ژاپنی سوار بر امواج آرامش )
فصل دوم ( نفرین بیوا دخترک ژاپنی سوار بر امواج آرامش )


فصل سوم (پر طرف دار ترین فصل بر گرفته از ایزدان اسکاندیناوی و پسر آشفته دانمارکی )
فصل سوم (پر طرف دار ترین فصل بر گرفته از ایزدان اسکاندیناوی و پسر آشفته دانمارکی )


فصل چهارم (جهان باستانی رومیان و قدرت آموزه های ایزدان روم برای یک دختر رمی )
فصل چهارم (جهان باستانی رومیان و قدرت آموزه های ایزدان روم برای یک دختر رمی )



به نام خداوند پاک و دلیر * * * خداوند دریا ، خدای امیر


سلام به همه شما ویرگولی هایی که کتاب خوندن براتون مثل یه تفریحه ، ویرگولی هایی که کتاب رو به شکل تخصصی میخونن ، ویرگولی هایی که فیلم و کتاب رو بهترین گزینه تفریح میبینن و ویرگولی هایی که به نقد کتاب و فیلم علاقه مندند . من عادلم و اینجام تا یه کتاب جدید (یا بهتره بگیم چهارتا کتاب جدید ) رو به شما معرفی کنم .

?پنجگانه پادشاهی جهان ?

این پنجگانه یک مجموعه کتاب ایرانی به قلم عجیب و قدرت مند نیما کهندانی و از انتشارات ویداست


به طور فعلی چهار فصل از این پنجگانه منتشر شده و هنوز فصل آخر به انتشار نرسیده


موضوع و محوریت اصلی هر چهار کتاب به شرح زیر است :

فرقه ای به نام پادشاهی جهان به رهبریت " رئیس پادشاهی جهان " تصمیم دارد تا با قدرت هایی از ورای دنیای فانی ، بر کل جهان فانیان و ابدی ها پادشاهی کند . در این راه چهار قدرت از چهار ابر قدرت چهار جهان باستانی یا اسطوره ای گرفته است :

1.انگره مینو ، جهان ایران باستان ، نیروی خاک

2.ایزانامی ، جهان ژاپن باستان ، نیروی آب

3.اودین (اُدین) ، درخت ایگدراسیل ( آسگارد ) ، نیروی جادو و باد

4.ژوپیتر ، جهان روم باستان ، نیروی آتش

اما این فرد یا حداقل این اتفاق سال ها پیش توسط پیشگویان پیشگویی و مکتوب شده : روزی فرا میرسد که دروازه های جهان های دیگر بر دنیای فانیان باز میشود ، آن روز است که فرزندان طبیعت بر میخیزند و انتخاب میکنند که در جبهه خوبی ها و نیکی ها میجنگند یا به پلیدی ها میپیوندند .

داستان هر چهار کتاب در مورد این فرزندان طبیعت است که هر کدام از یکی از عناصر اربعه طبیعت برخوردارند و وجوددشان از قدرت آفرینش پر شده .

در مقابل پادشاهی جهان ، فرقه ای هست که از این پیشگویی با خبر است و همچنین از اقدامات اخیر پادشاهی جهان نیز مطلع است ، این فرقه به دنبال هر چهار فرزند میگردد تا آینده سیاه پیشگویی شده برای جهان فانیان را تا جای ممکن ، خاکستری یا در خوش بینانه ترین حالت سفید کنند .

قلم جناب کهندانی به قدری دقیق و پر جزئیات بوده که حتی خلاصه آن هم بیشتر از هزاران کلمه و حتی هزاران جمله است ، پس سعی خودم را دارم تا مختصر ، مفید و البته آن طور که مستحق است این کتاب ها را برای شما دوستان شرح دهم :

کتاب اول: همه چیز از عید سال سال 1392 هجری شمسی آغاز شد ، زمانی که مانی و خانواده اش در حال رفتن به خانه مادر بزرگ و پدربزرگش در شیراز بودند . زمانی که مانی متوجه اخبار عجیب و مرموز آن روز در چندین کشور شد اخباری حاکی از جا به جا شدن یا ناپدید شدن بنا های تاریخی و بزرگ جهان . کنجکاوی او باعث شد که به دنبال شواهد یا حقایق پشت پرده در اینترنت برود و به وبسایت مرموزی بر بخورد که درست بعد از دیده شدن آن ، ناپدید شد ...

وقتی که با خانواده اش به اصفهان سفر کرد ، پیامکی عجیب دریافت کرد و از آن پیامک به بعد ، روز های خوش مانی به کابوسی تبدیل شدند که حتی در خواب هم تصورشان نمیکرد . پیامک از طرف سازمانی بود که خیرخواه جهان بود و مقابل فرقه پادشاهی جهان قرار گرفته بود ، آنها متوجه شده بودند که مانی اولین مبارز است ، در همان شبی که با مانی مذاکره کردند ، خواهر مانی در یک تصادف جان داد و خشم مانی از پادشاهی جهان هزاران برابر شد ، حالا میخواست با تمام وجود این فرقه پلید را نابود کند ( که البته مرگ خواهر مانی ، یک مرگ برنامه ریزی شده بود اما نه از طرف پادشاهی جهان !) . مانی با سازمان ( از اینجا به بعد به فرقه پادشاهی جهان صرفا فرقه میگوییم و به سازمان خیرخواه ، سازمان میگوییم ) همکاری کرد و توسط آنها آموزش دید و به سفر های مختلفی رفت تا اینکه در دبی خبری وحشتناک شنید ...

پدر و مادر و خواهر دیگرش هر سه به قتل رسیده بودند ... این دیوانه کننده بود . پس از آن مانی دیوانه وار به دنبال قوی شدن بود

با ایزدان ایران ملاقات داشت و توسط آنها کمی آموزش دید و به جنگ فرقه رفت

در این راه فرقه چندین و چند بار به جان مانی سوقصد داشت که هر بار نا موفق بود . رئیس فعلی و مسئول کشتن مانی در این فصل با نام "شماره 1" که توسط انگره مینو تسخیر شده بود در یک انبار به انتظار نشسته بود و جنگ آخر کتاب در این انبار واقع در شبه جزیره عربستان رخ داد ، جنگی میان ارتش تاریکی و اهریمن ها و ارتش نور و روشنایی . اما در آخر جنگ مانی به کما رفت ...

___________________________

کتاب دوم : پس از جنگ اول میان فرزند زمین و سپاه انگره مینو ، یکی دیگر از مبارزان به نام لوسیا پیدا شد ، دختر آتش از رم . اما فصل دوم در مورد دختر آب است ، آمایا دختری زاده توکیو در ژاپن در حال رفتن به قراری همراه با دوستانش بود که توسط یکی از اعضای فرقه دزدیده شد . اما اینبار قصد فرقه کشتن نبود بلکه آنها آمایا را در یک ویلا نگاه داشتند و هر روز به او آموزش میدادند و یا راهب و راهبه ای به دیدن او می آمدند تا زود تر بتواند با جهان اساطیری خود ارتباط برقرار کند ، آمایا اکثرا از این عمور سر باز میگرداند تا اینکه روزی که راهب پیری به دیدنش آمد ، سوسانو ، ایزد تندباد ژاپن پیرمرد را تسخیر کرد و با واسطه یک جسم فانی ، با آمایا رو در رو سخن گفت و سپس تصمیم بر این شد که آمایا را برای ادامه آموزش ها به جهان ژاپن باستان ببرد تا به طور تخصصی توسط ایزد اژدهای آب آموزش ببیند . آنها باید از چشمه بیوا که هر از چند سالی دروازه ای میان این دو جهان میگشاید میرفتند . در این راه آمایا با ایزدان زیادی آشنا شد ، مایزوچی ایزدی جوان و جذاب در دو ظاهر انسانی و اژدها گونه ، سوسانو همیشه خشمگین که البته وقتی در جسم خودش است ( خب قبلش یه پیرمرد بدبخت رو تسخیر کرده بود صرفا ) به نظر آمایا همچین هم اخمالو نبود ، ریوجین ایزد آب که ...

بزارید زیاد از جزئیات نگم

خلاصه آمایا با هزاران دنگ و فنگ بالاخره به دست ایزد اژدهای آب آموزش دید و حالا زمانش رسیده بود که جبهه خودش را بر گزیند ، که خب بعد از آشنایی با سازمان و دیدن جنایات بزرگ فرقه تصمیم خودش رو گرفت و به جبهه حق پیوست . حتی با دخترک رمی هم ملاقات داشت که این ملاقات به زیبا ترین شکل توسط جناب کهندانی نقل شده ...

جنگ آخر بین آمایا و ارتش ایزدان حق و " شماره 2 " و ارتش ایزدان تاریکیست

شماره 2 توسط ایزانامی تسخیر شده و سوسانو و ایزد اژدهای آب (ریوجین ) نیز در ارتش او هستند ( فقط همینها نیستند ها ... زیادن ، ایزن مایو و یه عالمه ایزد دیگه هم هستن )

و از این طرف آمایا ، افراد سازمان ، ایزاناگی همسر ایزانامی ( ایزانامی زنه ) خواهر سوسانو (الهه خورشید ) مایزوچی و...

اما در آخر جنگ آمایا توسط سم ممنوعه تمام ژاپن ، مسموم میشه و بیهوش میشود ...

_______________________________

(الان دقیقا یک هفتس که هی میخوام این معرفی کتاب رو تموم کنم اما ... از اولشم استرس اینو داشتم که به اینجا برسه )

کتاب سوم : این کتاب کتاب مورد علاقه منه ( به همین خاطر عکسش رو بزرگ تر گذاشتم )و البته خیلی هم طولانیه ، داستان در مورد پسرک دانمارکیی به نام ایلماری است ، پسری آشفته و خشن ...

(یه نکته ، این کتاب رو فقط تو سه بخش به خلاصه ترین شکل ممکن مینویسم آخه واقعا طول میکشه بخوام خلاصش کنم ...)

ایلماری روزی که از مدرسه به خانه باز میگشت متوجه فردی شد با چهره ای عجیبو چکشی عجیب تر که در دستانش بود ، بله افردی که فیلم های اونجرز و مارول رو دیدن قطعا میشناسنش ، ثور . ثور ایزد تندباد و رعد و برق ایزدان اسکاندیناویایی است . ایلماری فرزند هواست ، درواقع فرزند باد است . ثور در طی توضیحات مختصری ایلماری را پیش ادین برد ، بله ، در آسگارد . آنجا ادین با ایلماری اندکی سخن گفت و سپس از همان لحظه آموزش و آشنایی ایلماری با همه چیز آغاز شد . اول از همه اینکه ادین سلاحی را به این بچه 17 ساله داده بود که تنها شی در جهان است برای کشتن ادین ( به نام مرگ ادین ) . و بعد از آن اول از همه به ایلماری درس جادو دادند . سخت ترین درس برای ایلماری و زیر نظر سرسخت ترین استاد .

در اواسط داستان متوجه نکته ای در مورد آسگارد و جهان های درخت ایگدراسیل میشویم ، تقریبا اکثر ایزدان و عموم موجودات و هیولا های این جهان تصمیم بر کشتن ادین و سفر به جهان فانیان و حکمرانی بر آنجا را دارند و رهبرشان کسی نیست جز ، لوکی ( که معرف حضور هستن ). در این بین ایزد مکر و حیله ژاپن رسما به دنیا گند زده و صد البته به ... مانی ! مانی توسط آنها ربوده شده و به زور معتاد به مواد مخدر های خیلی قوی شده . و آمایا هم به جهان ایزدان آسگارد سفر کرده (آخر هر دو کتاب گفتم بیهوش شدن ، نگفتم که مردن ... بهوش اومدن ، با ایزدانشون دیدار داشتن و طبق سلاحشون برخورد کردن ، البته خب مانی یکم بگی نگی رو به موت هست اینجا های داستان ) . اینجا بود که ادین به ثور و ایزدان خیر خواه دستور داد تا به جهان فانیان بروند و در دژ ادین در آنجا اقامت داشته باشند تا روز جنگ فرا رسد ، در این بین لوکی بر آسگارد حکم ران میشود . آمایا و ایلماری به یکدیگر علاقه مند میشوند (البته اول مانی رو نجات میدن ) و آمایا دوباره با دخترک رمی ملاقات میکند . سپس هر دو به دژ میروند و تمرین های وحشت ناک ثور برای ایلماری شروع میشود ، چرا که او تا اینجا فقط با جادو سر و کار داشته ، نه با باد و طوفان ... و البته آمادگی جسمانیش هم افتضاحه . اما پس از آمادگی کامل آمایا دژ را به همراه یکی از جادوگر ها به عنوان محافظ ترک میکند و ایلماری میماند و جنگی بزرگ و سلاحی قدرتمند و لشکر انگشت شمار از حق و لشکری مهیب از تاریکی ها ...

"شماره 3 " فردی است که لوکی او را تسخیر کرده و و لشکرش متشکل از : دختران و پسران لوکی ، دیو ها و هیولا های سنگی و یخی و آتشین و چند ایزد بدخواه . در این جنگ هیچ ایزدی کشته نمیشود اما آسیب هایی میبینند و ایلماری نیز متوجه قدرتی میشود که ادین به او هدیه داده ، قدرتی به نام "طوفان مرگ" ...


خب دوستان عینکی من ?

اگر از این کتاب ها خوشتون اومد ، فصل چهارم ( رقص آتش رو ) خودتون بخونید ...( البته همشون رو بخونید ها ... نمیشه که بدون خوندن جزئیات فصول 1 و 2 و 3 ، یکراست برید 4 ?)

متشکرم که تا اینجا رو مطالعه کردید ، سه فصل از این پنجگانه را تاحدی برایتان خلاصه کردم ، این چهار کتاب برای افرادی که به اساطیر علاقه مندند بشدت توصیه میشود ، چرا که اطلاعات ذکر شده در کتاب ها دقیق بوده و برای آنهایی که زیاد با دایره المعارف حال نمیکنند گزینه خوبی است .

?عینکی باشید ، عینکی بمونید ?

خدا یار و نگهدارتون ...

معرفی کتاباساطیرثورعینکنیما کهندانی
وقتشه دیدمون رو چندگانه کنیم ، یه عینک رو کنار بزارید و عینک های دیگه رو امتحان کنید ، من اینجام تا بهتون کمک کنم جهان رو از دید های دیگری ببینید
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید