سلام و وقت بخیر. یجورایی هم خسته نباشین. اینجا قراره برای کسانی که تب طلا گرفتن و فکر میکنن تا سایت بزنی، می تونی پولدار شی یکم حرف بزنیم. البت تا تا قبل اینکه همه دارایی شونو از دست بدن.
چرا اینو میگم؟!
من نمیگم، تجربه م میگه. چون اکثر کسایی که پیش من میان و میخوان فعالیت شونو سر و سامون بدم، تجربه تلخی دارن. وقتی که به بعضی ها میگم اینارو ولش کن، حالا باید از اول شروع کنیم، اصلا رفتار دوستانه ای ندارن. بشدت پرخاشگر و عصبی میشن. من به این ها میگم بیماران تب طلا. متاسفانه اکثر شون کل سرمایه شون رو از دست دادن.
و با این امید اومدن پیش من که سرمایه شون رو زنده کنم تا از طعم تلخ شکست نجات شون بدم.
برای همین تا حدودی رفتاراشون برام قابل درک هستن و زیاد بهشون فشار نمیارم.
بل الجبار شروع میکنم به گفتن قصه و داستان دوستانی که در گذشته اومدن پیشم تا کمی آرومشون کنم و بعد راهنمایی. راستش وقتی میفهمن تنها نیستن و دیگرون هم مثل خودشون این اشتیاه رو کردن خیلی آروم میشن. بعد میرن تو فاز زهر خند به روزگار.
همه این دوستان داستانی نسبتاً مشابه دارند. داستانی که فلان سایت فلان قدر فروش داشته" که اکثرا هم اشتباه میگن. البته نه بیشتر بگنا، کمتر میگن. چون نمیدونن سایت ها از چه راه های دیگه ای هم درآمد دارن و فقط درآمد حاصله از فروش رو میبینن" تا اینکه پیش یکی رفتن که گفته براشون حاضره با هزینه ناچیزی سایت بزنه که خب، باید بگیم طبق تجربه مون اون هزینه هم هی افزایش پیدا کرده. چون اونها قیمت یک سایت ساده ورد پرسی یا سایت ساز رو گفته بوده و بعد شخص متوجه میشه باید دیتا بیس جمع کنه، باید ایمیل مارکتینگ و فعال کنه و چت آنلاین و هزار هزار مورد دیگه رو. و بعد که تا حدی قابل اکتفا شد میفهمن سایت شون لال تشریف دارن.
امیدوارم این لفظ ام بی ادبانه و توهین آمیز به عزیزانی که به این بیماری دچار هستن نباشه. واقعا تو زبونمون بد جا افتاده.
بگذریم. اسم سایت لال رو خودم انتخاب کردم و استفاده میکنم. منظورم از این قبیل سایت ها، به اینه که چیزی برای گفتن و جلب توجه ندارن. خب من و امثال من چرا باید بریم و ببینیمشون؟!
پس میرن سراغ دوست عزیزی که سایت رو یا نوشته یا از سایت ساز استفاده کرده و بهش میگن: هی، چرا هیشکی نمیاد پ؟ ایشون هم میگه خب تو باید کاری کنی که بیان و بعد که اومدن جنس یا محصول یا خدماتتو بهشون عرضه کنی.
اونام میگن: یعنی چی؟!
اونم میگه: خلاصه ش این میشه که ماهی فلان تومن میشه.
اونام میگن: خودم مینویسم. و بدینگونه وارد وادی تولید محتوا می شوند.
گرچه هر از گاهی از بین شون استعداد هایی هم پیدا میشه که من خودم با دوتا شون کار میکنم. "ولی قبلش آموزش تکمیلی دادمشون"
ولی به جز این افراد باقی دست و پایی میزنن و سرمایه های مادی و زمانی شون رو از همینی هم که مونده بود براشون نابود تر میکنن و وقتی که به پوچی و نا امیدی میرسن، همچون بیماران روحی، که میرن پیش روانکاو پیش من میان و طلب معجزه می کنن.
و منم که معجزه بلد نیستم دست به جادو میزنم و سخت گیرانه و بی ملاحضه با واقعیت ها روبروشون میکنم.
چارلی چاپلین یکی از ماندگار ترین کارگردان و بازیگرهای تاریخ سینما است که همه میشناسیمش.
دشاید خیلی ها گروچو مارکس یا همفری بوگارت رو نشناسن. اما چارلی رو همه میشناسن. نمیدونم توجه کردین یا نه، اما اکثر آم های نرمال از فیلم های سیاه و سفید استقبال نمیکنن. ولی همون ها هم احتمالا چارلی رو میبینن. میدونین چرا؟
سینمای چارلی چاپلین به این معروف است که کوتاه و موجزه. چون واقعا اگر صحنه ای به روند فیلم کمک نمیکرد رو حذف میکرد، حتی اگر عاشق اش بود.
پس ماهم بعضی اوقات باید تلاش های راه بیفایده مان را کنار بگذاریم. اینکه یک سایتی داریم و فلان قدر هزینه کردیم باعث نمیشه پی همونو بگیریم و دوباره بخوایم رو اون کار کنیم.
بخوام بیشتر توضیح بدم باید بگم چون بجای سُس، مربا خریدیم و الان میخوایم ساندویچ بخوریم نمیتونیم از مربا بجای سس استفاده کنیم. و اگر اینکار را بکنیم هم مزه ساندویچ مان را نابود کردیم و هم خوردنش را زجرآور کرده ایم.
مهمترین سوال این مبحث همینه. عزیزم چی می خوای؟ واقعا چی می خوای؟
به صرف اینکه همه سایت زدن و پولدار شدن یا پیج اینستاگرام زدن و از این رو به اون رو شده نمیشه موفق شد.
پس با خودت منطقی بحث کن. و به این چندتا سوال بشکل مکتوب جواب بده.
یادت باشه برای شکار یه گوزن، نمی تونی همزمان پنج تا گوزن رو نشونه بگیری و موفق هم بشی.
یکی رو انتخاب کن. نشونه بگیر. شلیک کن.
برای انتخاب هدف باید به چندتا پرسش پاسخ بدی.
واقعا چی میخوای؟ پول میخوای یا قدرت؟ یا شایدم حس اثبات توان توانستن. "منظورم اینه که به دوستا و فامیلا بگی که منم می تونم و از اونا کمتر نیستم"
باور کنی یا نه، این خواستن خیلی می تونه مهم باشه. برای کسی که هدفش رشد فردی یا علمه مطمئنن پلن زودبازدهی مهم نیست. یا برای کسی که هدفش درآمده مطمئنن اولویت اولش پرسونال برندینگ نمیتونه باشه.
کسی که هدفش حفاظت از محیط زیسته، نباید از طریق کشتن حیوانات به سرمایه برای ایجاد بنیادش برسه. بهش فکر کن.
ما میخوام کلاهبرداری هم بکنیم بخدا باید یه زبون چرب و نرم و حداقل یه دست آویز بچه گول زنک داشته باشیم.
نمیتونیم بگیم که پولتو بده میخوام سرت کلاه بذارم که. پس باید بتونیم یه راهی پیدا کنیم که خودش پول شو بده و مام تشکر کنیم و بزنیم به چاک. پس میبینیم طبق داشته هامون میتونیم از چه طریقی طمع اون عزیزمون رو به جوش بیاریم و الی آخر...
پس باید ببینیم چه ارزشی رو میتونیم به نمایش بذاریم تا از طریق اون بتونیم لید یا مشتری های بل القوه رو جذب خودمون کنیم.
اگه میخوای حشره شکار کنی، برای جلب توجه ش آگهی پخش نکن. یه چراغ روشن کن خودشون میان.
لطفا اولاً از کلمه استراتژی نترسید و دوم اینکه خیلی هم دست کم نگیرید.
یکی از بهترین تعریف های استراتژی به زبون ساده اینه:
امیدوارم وقت گذاشته باشین و خونده باشینش.
پس فهمیدیم استراتژِ ی چیست؟ حالا نوبت انتخاب استراتژی مونه.
هزینه، هزینه است. چه زمانی و معنوی و چه مالی. پس براش برنامه ریزی داشته باشید. به این فکر کنید که بازار هدفتان چقدر بزرگ و یا در دسترس است. و مراقب باشید که دچار مسواک چینی نشوید.
مسواک چینی به تخمین اندازه بازار ربط داره. و داستانش اینه که بخوام خلاصه و ساده فهم ش کنم باید بگم که: چین بیش از یک میلیارد و چهارصد میلیون نفر جمعیت داره. پس اگر من مسواک تولید کنم در سال به هر نفر فقط یک مسواک بفروشم سالی بالغ بر یک میلیارد و چهارصد میلیون مسواک فروخته ام و درآمدی هنگفت محسوب می شود. پس بیزینس خیلی خوبی است. درسته؟ درسته. ولی رقبا رو دست کم نگیر. اونجا تو برای اینکه بتونی یه مسواک بفروشی باید با صدتا کمپانی بزرگتر از خودت دست و پنجه نرم کنی. کمپانی هایی که فقط و فقط هزینه مارکتینگ ماهیانه شون اندازه ثروتی میشه که بتونی تصور داشتنش رو کنی. پس مواظب باشین گول بازار بزرگ رو نخورین و به یک بازار در دسترس بسنده کنین. بازاری که بتونین حداقل حرفی برای گفتن داشته باشین و هزینه تبلیغات تون بیشتر از سود تون نشه.
تبلیغات همه چیزه. بدون تبلیغات هیچی فروش نمیره.
امیدوارم از اون دسته افرادی نباشین که سریع میگن: ارزون تر، سریع تر و آسون تر.بهتون قول میدم این ارزش پیشنهادی همه س. خلاق باشین. و در عوض اصلا عجول نباشین. یادتون باشه اگه انتخاب اشتباهی داشته باشین باز باید از اول شروع کنین که شامل کلی هزینه و گلی شدنه. و مطمئن باشین بازارتون هم خونی تر شده. پس تا زمانی که احتیاج داره براش وقت بذارین.
خاص ترین و مورد پسند ترین ارزش پیشنهادی رو انتخاب کنین. و مطمئن بشین که واقعا اون ارزش پیشنهادی مورد استقبال قرار میگیره.
یکی از مهمترین کارها نحوه صحیح سوال پرسیدنه. مثلا من میخوام استارتاپی بزنم که دوچرخه تعمیر میکنه. میام و از دوستان و آدمایی که میبنیم یا حتی شما، میپرسم که: -ما استارتاپی داریم که با یک کلیک توی اپلیکیشنمون باخبر میشیم شما دوچرخه تون خراب شده. به سرعت خودمون رو میرسونیم به محل و تعمیرش میکنیم. آیا شما حاضری از اپلیکیشن ما استفاده کنی؟!
*هزینه ش همونه؟!
-بله.
*معلومه که بله.
و ما میریم و با بله های زیادی که گرفتیم شروع به هزینه کردن برای اپ مون میکنیم. و سپس به انتظار مشتری. حالا هی صبر صبر صبر. پس کوشن. مگه همه نمیگفتن خوبه. پس کوشن؟!
درسته همه میگفتن خوبه، ولی چند درصد از این همه واقعا دوچرخه داشتن؟!
پس سوال درست پرسیدن خیلی مهمه.
همه ما میدانیم که سایت خیلی مفید است و هر چه که مردم میخواهند را در آن جستجو میکنن. و این را هم میدانیم که خیلی از سایت ها درآمدهای هنگفتی هم دارند. اما واقعا سایت برای کسب و کار ما مفید است؟! شاید ما بجای هزینه در سایت و SEO درآن یا حتی تبلیغات کلیکی و غیره بهتر باشد در پلتفرم های دیگری حضور داشته باشیم. و اگر هم هزینه ای میکنیم در یک جا باشد تا اینکه به دو قسمت تقسیم شود که نه به این برسد و نه به آن. مثلا شاید کار ما در اینستاگرام بیشتر و بهتر بازخورد بگیرد و لید کردن برایمان آسان تر باشد و یا حتی آپارات و یوتیوب.
پس اگر میخواهیم سر گوزنی را که شکار کردیم با افتخار به دیوار اتاق مان آویزان کنیم حتما باید کلی فکر و انتخاب درست انجام بدهیم.
نتیجه
و آغاز کن دوست من. آغاز کن.