اینیک فوران ناگهانی دیگر است!
سریع و با عجله مینویسم مبادا که بار دیگر چشمه ی کلمات خشک شود و دیگر هیچچیز بر ذهنم جاری نشود!
زیبایی را تحسین میکنم و از همین زیبایی هاست که تغذیه میکنم . شکوفه ی درخت گیلاس برایم حکم معبدی با شکوه را دارد. قدم های آهسته ی من در بیابانهای سبز بهاری حکم عروج را دارد. سوسماری که با عجله خودش را از من پنهان میکند برایم شبیه یک دوست صمیمی است !
خیابان های شهر را به چشم خریدار قدممیزنم. قرار است قاب های نگاهی زیبا را در آن چارچوب به بند بکشم.
دوستانم برایم بخشی از وجودم هستند که هیچ فاصله ی زمانی ومکانی دیگر جلودار فوران دوستی هایمان نیست!
بدنم برایم شبیه تخت خوابی نرم شده است که پتانسیل ۹۰ سال آرام گرفتن در آن را دارم.
صبح ها برایم شبیه تولد یک نوزاد است. !
شب ها اگرچه تا انتهایش همیشه در حال تکاپو وجست جویم اما انتهایش شبیه پایان هماهنگ و بی نظیر یک عمر است ! شبیه یک مرگ ابدی !
شکار زیبایی ها در بین روزمره ی زندگیشبیه گرفتن ماهی تازه با دست است در یک لحظه میبینی که از دستت لغزیده و رفته ! باید آرام بگیری نباید به داشتنش اصرار بورزی. تکان خوردنش را ببین و با دستانت لمس کن و بگذار ماهی شادی هر وقت خواست از دستت بپرد!
باری دیگر تو میمانی و نگاه به افق دریای زندگی و انتظار برای شکار یک ماهی دیگر...
∆√!∆
30/1/99
00:14