دو هفتهی پیش بود که حین گرفتن بقیهی پولم از رانندهتاکسی متوجّه شدم ما انسانها، لااقل در مورد پول کاغذی، رفتاری به ظاهر غیرمنطقی داریم.
از خصوصیات پول -در حالت عام- و پول کاغذی -در حالت خاص- اینه که ارزشش ذاتی نیست. با مثالهایی حرفم رو میشکافم: سکهی بهارآزادی چون از طلا ساختهشده، بالذات دارای ارزشه؛ حتی اسکناس عتیقهی زمان ناصرالدینشاه هم چون نایابه، میشه گفت دارای ارزش ذاتیه؛ ولی پول کاغذی هیچ ارزشذاتیای نداره (البتّه اگه از هزینهی ناچیز چاپ پول صرفنظر کنیم.) اسکناس یه کاغذه که روش یه عدد نوشتهشده و تمام اعتبارش نتیجهی امضای وزیر اقتصاد و رئیس بانکمرکزیه. از تمامی این تفاسیر و حرفها بگذریم، میپذیریم که اصولا تمامی ارزش پول کاغذی به اون عددی که روش نوشتهشده وابستهست.
حالا سوالی که برای من پیشاومد این بود که اگه تمام ارزش به اون عدد روی کاغذ وابستهست، چرا ما هزاری تانخورده رو دوست داریم، هزاری تاشده (ولی فنّی سالم) رو قبول میکنیم، ولی سر این که چرا هزاریای که راننده به ما برمیگردونه پارهپورهست باهاش دعوا میکنیم؟! مگه روی همهی این اسکناسها نوشتهنشده «۱۰۰۰۰ ریال» ؟
این همون سوالی بود که ذهنم رو به خودش مشغولکرد. اگه ما موجوداتی منطقی هستیم، اصولا باید جوری رفتارکنیم که نشونبده ارزش این پول از عدد روش میآد و نه شکل ظاهریش. ولی چرا اینطوری رفتار نمیکنیم؟ در مرحلهی اول دوتا جواب به ذهنم اومد.
اول: ما منطقی هستیم، به شرطی که اطلاعات کافی داشتهباشیم. یعنی احتمالا آدم عادی کوچهبازار تا به حال با خوش فکرنکرده که ارزش این پول از کجا میآد و آگاهی از مکانیزم ارزش پول نداره. نمیدونم این جواب درسته یا نه، ولی هرچی که هست، حتی منی که میدونم ارزش پول از کجا میآد پولهایی که از یه حدی نابودتر باشند رو قبول نمیکنم! در این مورد من هم رفتار به ظاهر غیرمنطقی دارم.
دوم: ما منطقی نیستیم، چون برای ظاهر پول ارزش قائلیم. چون پولی که چرک کفِ دسته و نهایتا قراره جایی خرجشکنم، برامون ارزش داره. یعنی ارزشهای زیباییشناختی رو قاطی چیزی کردیم که اصلا به اونها ربطی نداره. در مورد این جواب هم نظری قطعیای ندارم، ولی اگه این جواب درست باشه، کشوری که اسکناسهای زیباتری چاپ میکنه باید بیشتر دچار مشکل رکود بشه. چون مردم این کشور تمایل دارن پولشون رو خرج نکنن و حتی تحول بانک ندن؛ فقط نگهش دارن تو بالششون و گاهی نگاهشکنن.
با عبور از این جوابها و تأمّل بیشتر، فهمیدم من سخت فکر میکردم و خوشبختانه در این مورد ما موجوداتی کاملا منطقی هستیم:
برگردیم به همون تاکسی. چرا وقتی راننده به من هزاری پارهپوره برمیگردونه، من قبول نمیکنم؟ مگه قراره این هزاری رو قابکنم بزنم به دیوارم اتاقم؟ جواب اینه که برخلاف چیزی که من ادعا کردم و پذیرفتیم، ارزش اون پول فقط به عدد روش نیست؛ بلکه علاوه بر عدد روش، "احتمال اینکه نفر بعدی این پول رو از من بپذیره" هم مهمه! کسی که به کشورهای همسایه سفر میکنه، مثلا عراق، چرا پولش رو به دینارعراق تبدیل نمیکنه؟ چرا همین آدم وقتی به فرانسه سفر میکنه پولش رو به یورو تبدیل میکنه؟ چون میدونه -به هر دلیلی- احتمال اینکه فروشندهی عراقی ریالایران رو قبولکنه بالاست، و احتمال اینکه فروشندهی فرانسوی ریالایران رو قبولکنه نزدیک به صفره.
در مورد بحث خودمون هم، من نمیدونم کدوم آدم غیرمنطقی، کجا و کِی اولین بار به اینکه اسکناس سالمه یا مچالهست گیرداد؛ ولی هرچی که هست، الان در جامعه این قاعدهی روانی ناننوشته وجود داره که هرچه پول نابودتر باشه، احتمال اینکه نفر بعدی این پول رو بپذیره کمتره. موجود منطقی موجودی نیست که تو آرمانشهر ذهنی خودش زندگی میکنه؛ موجود منطقی، از نظر علم اقتصاد، موجودیه که هرلحظه و در شرایط زمان/مکان خودش تلاش داره مطلوبیت خودش رو بیشینه کنه. پس اگه تو همچین جامعهای فرد بگه من آدم منطقیای هستم که میدونم اصالت در نوشتهی روی پوله و نه شکلش، اتفاقا رفتار غیرمنطقیای کرده و ضرر میکنه. عقل میگه تو هر بازی باید قواعد اون بازی رو رعایتکرد.
بخوام علمیتر حرفبزنم: ارزشگذاری انسانها برای داراییهای ریسکی رو با مدل VNM (فوننویمان-مورگنشترن) توضیح میدم. در این مدل اگر احتمال پذیرفتهشدن توسط نفر بعدی برای اون هزاری برابر p باشه، مطلوبیت انتظاری من از قبولکردن اون هزاری برابر خواهدبود با:
E(Utility) = p(quality) * 1000 + (1-p(quality)) * 0
(دقت دارم که اگه نفر بعدی این پول رو از من قبول نکنه، دیگه این پول مطلوبیتی برای من ایجاد نمیکنه.)
حالا اگر به صورت کیفی نمودار احتمال پذیرفتهشدن توسط نفر بعدی رو با کیفیت اون پول رسمکنیم، همچین چیزی مورد انتظارمونه:
نکتهی مهم اینه که خب همهجا هزاری، هزار تومنه. یعنی مثلا مغازهدار نمیگه چون هزاری پارهست، ارزشش رو برابر ۵۰۰ تومن در نظر میگیرم، قضیه این نیست. قضیه اینه که وقتی من میدونم هزاریای دارم که به احتمال ۵۰٪ مغازهدار اون رو از من قبول میکنه، و به احتمال ۵۰٪ نمیکنه، به صورت انتظاری ارزش این هزاری برای من برابر ۵۰۰ تومنه. همچنین میشه اینطوری گفت که وقتی من میدونم همچین هزاریای تو جیبم دارم، استرس اینکه نفر بعدی ازم این هزاری رو قبول خواهدکرد یا نه، ۵۰۰ تومن از مطلوبیتم رو کم میکنه.
(البته، چیزی که تو این فرضیه در نظر نگرفتیم، این حقیقته که واکنش مردم نسبت به ۱۰۰ تومنی با تراول پنجاهی فرق میکنه، همون طور که تلاش مردم در سالم نگهداشتن ۱۰۰ تومنی با تراول پنجاهی فرق میکنه. همچنین تو کل این نوشته از ایدههایی مانند «احترام به پول ملی» و مطالبی از این دست صرفنظر کردم.)
در نهایت اگه انتقاد و پیشنهادی بود، خیلی خوشحال میشم با نظراتتون کمکم کنید. همچنین اگه لحن محاورهای نوشته رو مناسب نمیدونید، خوشحال میشم هشدار بدید تا در نوشتههای آتی رعایتکنم.