قبل شروع مطلب لطفا اسکی نامه رو بخونید:
بریم سراغ داستان اول:
داستان درباره پری?
افسانه ها ?
اسم داستان:
دورگه خوناشام،پری دریایی
در زمان های دور یه پری دریایی زندگی میکرد?
اون خیلی تنها بود و دنبال یه مونس میگشت?
اون زیباترین پری بود و کلی خواستگار داشت?
ولی همه خواستگار هاش رو رد میکرد?
چون هیچکس رو در حد خودش نمی دونست?
اون به خوناشام ها خیلی علاقه داشت و فقط یه خوناشام رو درحد خودش میدونست?
ولی پدر و مادرش میگفتن که هیچ پری دریایی تاحالا با خوناشام ها ازدواج نکرده ?
اما پری دریایی قصه ما اینو قبول نمیکرد?
اون میدونست که خوناشام ها و نورمی ها بیرون از آب زندگی میکنن ?
اون پیش پدر غضنفر بادمجونی نژاد که اسمش به سال ها پیش بر می گشت رفت ?
غضنفر بادمجونی گفت من نمیزارم کارتو بگی ?
اول باهم رل بزن بعد یه داستان میگم بعد کارتو بگو?
پری دریایی با گفتن کلمات فوق العاده رکیک بالاخره قبول کرد.
غضنفر شروع به تعریف داستان کرد:
سال ها پیش پری دریایی ها بدون در نظر گرفتن خطرات به سطح اب میومدن و خودشون رو به نمایش میگذاشتن?♀
که باعث میشد نورمی ها و یا همون انسان ها ببیننشون?
و با دم پری دریایی ها وسوسه میشدن✨
در بسیاری از افسانه ها پری دریایی ها موجوداتی مهربون هستن که به کسی آزاری نمیرسونن?
اما در واقع پری دریایی ها با وسوسه کردن انسانها و کشوندنشون به سمت دریا اونارو میکشتن و از خونشون میخوردن?
سوال:چرا پری دریایی ها خون نورمی هارو میخوردن؟
جواب:خون نورمی ها باعث جاودانگی و قدرت میشد✨
خوردن خون نورمی ها رایج نبود تا اینکه پری دریایی ای به اسم مونیکا کشفش کرد❗️?
?و بنا بر خطرات و دلایل دیگه پادشاه و ملکه هفت دریا قانونی گزاشتن
که هیچ پری دریایی حق نداره به سطح آب بره?
حالا راجع به دم پری دریایی...
پری دریایی ها دم زیبایی دارن که میتونن با هیپنوتیزم و وسوسه کردن شکارشون اونو به دام بندازن?
که فقط در مورد جانور های دریایی صدق میکنه?
پری دریایی ها عاشق وسایل نورمی ها هستن اما بخاطر اینکه طرز صحیح استفادش رو بلد نیستن سعی میکنن تا راه های جدیدی برای استفاده ازشون ابداع کنن?
اونا ذهن خلاق و هنری ای دارن✨?
استعداد خوانندگی و صدای زیبا در همه اونها وجود داره??
که براشون یک امر پیش پا افتاده هست?
شایعه هایی وجود داشت که میگفت پری دریایی هایی وجود داشتن که تبدیل به انسان شده و بین اونا زندگی میکردن?❕
اونا همیشه دنبال راهی هستن که خودشون رو بین نورمی ها جا بدن??
چون به نورمی ها بیشتر از هر نژاد دیگه ای علاقه مند هستن?❣
اما یک پری دریایی با دو جفت پا زیاد بیرون از آب دووم نمیاره?♀
چون با برخورد کردن آب به پاهاش اونا دوباره تبدیل به باله میشن?♀?♂
بعدش پری دریایی به غضنفر بادمجونی گفت اینارو از کجا یاد گرفتی کلک??
غضنفر گفت یه قلعه ای هست اسمش قلعه ایچنتد فورت از اونجا یاد گرفتم ?
حالا کارتو بگو بی مصرف ?
میخوام برم بیرون از اب و با یه خوناشام ازدواج کنم ?
غضنفر گفت که اینکار خطرناکه ولی اگه بری رو و
معجون جادویی رو برام بیاری...⚡
پری دریایی با قدرت جادویی خودش زد تو گوش غضنفر?
معجون بیرون از از اب رو برداشت و رفت و بایه خوناشام ازدواج کرد ?
اینطوری خوناشام ها و پری دریایی ها باهم دوست شدن
اون پری دریایی هم دورگه شد، دورگه خوناشام پری دریایی ?
پایان
بریم برای داستان دوم:
اسم داستان: زندگی یک پری
شخصیت های مهم داستان:
نام:ماری
جنسیت:دختر
محل زندگی: یه دنیای مخفی
خصوصیات:شاد و مهربون
نژاد:پری
نام:هویت مخفی(رییس خوناشام ها)
جنسیت:پسر
محل زندگی: یه دنیای مخفی
خصوصیات:شرور بیرحم?
نژاد:خوناشام
از زبان ماری
سلام!
من ماری هستم.
من توی تو یه دنیای پر رمز و راز که یه دروازه به دنیای نورمی ها داره زندگی میکنم.
اینجا پری ها و الف ها باهم زندگی میکنن
من یه پری هستم.
راستی! خوناشام ها توی دنیای کناری ما زندگی میکنن!
اونا موقعی که شب میشه میان و یه پری رو میدزدن! پدگر و مادرم کلی نگرانم هستن که نکنه اتفاقی برام بیوفته!
ولی من خیلی زرنگم و هیچوقت نمیتونن منو بدزدن
پروفسور کلاس ما میگه خوناشام ها یه مراسم به اسم ماه خون دارن
توی این مراسم پری هارو به تخت میبندن و خونشونو میخورن، اینطوری قوی میشن
خوناشام ها نقش شرور رو دارن.
توی این مراسم ماه به شکل خون در میاد و همه جا قرمز میشه!
ابرها همه به رنگ خون در میان و باران خون میباره این صحنه خیلی ترسناکه.
امشب باید زود بخوابم.
فردا ماه خون میشه.
میخوام شب پر انرژی باشم تا ماه خون رو ببینم.
از زبان رییس خوناشام ها
...................................
ماه خون نزدیکه رییس!
ما به یه پری دیگه هم نیاز داریم!
خب چرا نمیاریش؟
چون فقط یه دختر با مشخصاتی که ما میخوایم هست. اون خیلی زرنگه و نمیشه...
بی عرضه هااااااااااا برید برام بیاریدش نیمه خوناشام های بی مصرففففففف
ب... ل...ه... قر... بان
برو بیرونننننننننن
واقعا که
چه خوناشام های مسخره ای!
میگم برو بیرون چرا اینجا ایستادی
اخه...
باشه خودم اون دختر رو میگیرم حالا برو(خوناشام میره بیرون)
اخیش!
وقتشه برم سراغ ماری.
فردا ماه خون میشه...
از زبان ماری
..............
خواب بودم که یه صدایی از بیرون شنیدم.
رفتم و دیدم در بازه!
نکنه... نه امکان نداره
جیغغغغغغغغغغغغغغفغغ
کمکم کنید کمک
خوناشام: ساکت شو دختر!
هیچی نمیشه فقط یه ذره از خونتو میخوام...
از زبان رییس
................
چه خون خوبی داره...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ماه خون
دخترا رو ببندید به تخت...
بعد از مراسم
از زبان ماری
.................
خیلی خون از دست دادم
تا پدر و مادرم فهمیدن سریع بهم خون دادن
من حافظه قوی ای داشتم برای همین جای اون مکان رو یادم بود.
با پلیس رفتیم اونجا ولی خوناشام ها خیلی قوی بودن و پلیس رو کشتن. نمیدونم چیشد که با یه ضربه جادویی همشون رو کشتم...
چی؟من قدرت جادویی داشتم..چه باحال!!!
من بالاخره صلح رو به اینجا برگردوندم و ملکه دنیا شدم. حالا پری ها به خوبی و خوشی زندگی میکنن!
از زبان نویسنده داستان
................................
پری ها زندگی باحالی دارن،یه زندگی پر رمز و راز!
این فقط یه دونه از داستان های پری ها بود!
امیدوارم بهشون علاقمند شده باشید!
.
.
.
.
.
.
.
پری ها واقعا پر از رمز و رازن
فقط اگه میشد درباره پری دریایی ها بنویسیم من داستان بهتری مینوشتم!
داستان بعدی:
ماری یک پری شاد بود و با مهربونیی که داشت ، محبوبیت زیادی بین الف ها و هم نژادانش بدست اورده بود.
اما دنیای پری ها اروم نبود...خطر های زیادی اونها رو تهدید می کرد. که مهم ترین و نزدیک ترین خطر ، مراسم ماه خون بود.
خوناشام ها در اون شب قدرت شون کم میشد و بخاطر همین از خون پری ها برای جبران ضعفشون استفاده میکردند.
همیشه چند روز قبل از این مراسم تعدادی پری دختر غیب میشدند که نشونه ای از اماده شدن خوناشام ها برای این جشن رو میداد.
اما ماری به هیچ یک ازین اتفاق ها اهمیت نمیداد و بدون هیچ نگرانی و احتیاطی شب ها وقتی هوا تاریکه برای تماشای ستاره ها به بیرون میرفت.
اون تصور میکرد پری زرنگی هست و هرگز گیر نخواهد افتاد.
فردا شب ، شبی بود که ماه به رنگ سرخ در می امد، آسمان تیره شب به رنگ خون در می امد و مراسم باشکوه خوناشامان اغاز میشد. اما هنوز یک پری برای مراسم کم بود...
دورگه خوناشامی که مسئولیت دزدیدن پری ها رو داشت ، رو به روی شاه خود زانو میزند و با حالت ناراحت و نگرانی شروع به سخن گفتن میکند:« متاسفم سرورم ، ما برای فردا یک پری کم داریم!»
به این خبر شاه اخم میکند و میگوید:«من اصلا دوست ندارم در مراسمم کم و کاستی ای باشه!»و بعد سمت دورگه زانو زده میره و خنجری که از نقره ساخته شده بود ، روی دست خوناشام میکشه،خون روی دستش جاری میشه و شاه ادامه میده:«بی عرضه! نیمه خوناشام بی خاصیت! از جلوی چشمام گمشو و هرطور شده یه پری پیدا کن!»
دورگه خوناشام از ترسش فورا از شاه دور میشه و سمت دهکده پری ها میره که از شانس خوبش ، ماری رو میبینه که در خونه رو باز میکنه و وارد خونه میشه.
ماری اونشب اونقدر خسته بود که مطمئن نیود در رو قفل کرده یا نه و بالافاصله بعد از اینکه سرش رو روی بالشتش گذاشت خوابش برد که با صدای ترقی بیدار شد.
اما دیگه دیر شده بود و اون در دام دورگه خوناشام افتاده بود.ضربه محکمی به سرش خورد و بیهوش شد.
وقتی پری بیدار شد همچنان شب بود اما با این تفاوت که به تخت بسته شده و برای مراسم اماده شده بود.
دور تا دورش رو خوناشام ها محاصره کرده بودن و وقتی دقت کرد ، دید که چندین پری دیگر هم در اطرافش مانند اون هستن...
شاه خوناشام ها با تاج طلایی که بر سرش داشت و چشم های قرمزش به ماری نزدیک میشه و هم زمان آسمان رنگ سرخ به خودش میگیره.
پری دیر میفهمه که یک روز کامل رو خواب بوده!برای ازادیش تقلا میکنه اما طناب ها خیلی سفت به دستش بسته شدن .
شاه به ارومی گردن ماری رو بو میکنه و زیرلب میگه:«حتما خون عالی ای داره!» و بعد نیش هاش رو درون گردن پری فرو میکنه و با این کار مراسم شروع میشه.
ملکه خوناشاما هم که تاجی روی سرش داره در طرف دیگه اون قرار میگیره و نیش هاشو درون ساق دست نگون بخت فرو میکنه.
پری خون زیادی از دست میده و در آستانه مرگ هست که نوری از قلبش روشن میشه و هی نور گسترده تر و بزرگتر میشه.
ملکه و پادشاه بدلیل نفرستی که از نور دارند فورا ازش دور میشن و ماری همچنان می درخشه...
طناب ها خاکستر میشن و ماری در بین اون همه خوناشام محو میشه...
خوناشام ها تصور میکنن اون مرده ولی پری زنده بود و دهکده بازمی گرده...
وقتی برای همسایع ها داستانش رو تعریف میکنه اون تبدیل به ملکه پری ها میشه و از اون روز به بعد از پری ها دربرابر حمله خوناشام ها دفاع میکنه.