به نام خدا
فکر میکردم بعد از او دیگر پرتو های نور خورشید که لا به لای برگ های درخت های سرو میپیچد مثل قبل زیبا نیست ...
فکرمیکردم از این پس لطیفه ها و خاطرات مردم هم برایم جالب نیست ..
فکرمیکردم بعد از او دیگر کسی لبخند واهد زد و حتی اگر این کار را کند لبخندش به چشمانش نخواهد رسید .
فکر میکردم بعد از او باران فقط غم است و رنگین کمان صورت پر از اشک آسمان خواهد بود ....
فکر میکردم حتی دیدن لبخند نوزادان هم دیگر زیبا نیست ..
فکر میکردم بعد از او من هم باید از دنیا بروم
فکر میکردم....
فکر های زیادی برای بعد از او داشتم...
اما امروز مردم لبخند میزنند ، حتی خودم هم لبخند می زنم گاهی به قهقه هم میرسد ...آ
ری لبخندم به چشمانم هم میرسد
و همین الان که برای شما این متن را مینویسم درحال نگاه گردن سوسوی خورشید در لابه لای برگ های درخت سرو حیاط هستم ، و این صحنه همچنان زیبااست ....
هنوزم لطیفه ها و خاطرات مردم را دوست دارم درست است هیچ لطفیه ای به اندازه لطیفه های او زیبا نیست اما باعث خنده و شادی من میشوند ....
و اما فهمدم که باران اشک های شوقی است که آسمان بعد از خندیدن زیاد ، از چشمانش سرازیر شده . حالا رنگین کمان تل رنگی رنگی است که اسمان آن را به سرش زده و احساس زیبایی میکند
اری ، بعد از او هم زندگی ادامه دارد
درست است که زندگی تنها با دیدنش در قاب عکسی که روبان مشکیی کنار آن کشیده شده است سخت است و البته که سخت تر است که تنها جایی که میتوانم صدایش را بنشوم در فیلم هایی قدیمی است که باهم گرفته ایم
و دیگر هیچ وقت نمیتوانم او را در آغوش بکشم و خنده های زیبایش را بار دیگر ببینم
اما
زندگی بدون اوهم ادامه دار
هنوز هم خدا هست
هنوز کسانی را دارم که بدون حرف زدن حرفم را میفهمند
هنوز هم لبخند هست
هنوز هم باران هست
هنوز هم گل هست
زندگی بدون اوهم ادامه دارد
دنیا همچنان بلند بلند میخندد
و من هم با او همکاری میکنم
اری من بدون او هم از ته دل میخندم
شاید گاهی چشمانم از اشک به خاطر دلتنگی او پر شود اما گاهی هم از خوشحالی زیاد چشمانم برق می زند
اری من یاد گرفتم خدایی که من و تو و تمام این کیهان را خلق کرده است
میتواند من را به راحتی از روی تختی که پر از دستمال کاغذی هایی استفاده شده ، که پر شده از اشک ها ی من بلندم کند و دوباره لبخند را با چشمانم برساند
پس هنوز هم امید هست.
پایان