من وسطاش یادم رفت داشتم درباره چی مینوشتم انقد ذهنم اینور اونور رفت و آخراشم خسته شده بودم و حال نداشتم اندازه اولاش وارد جزئیات بشم. پس عنوان احتمالا هیچ ربطی به متن نداره.
همزمان با سالایی که ایران با عراق تو جنگ بود و کمکم داشت فاتحه ایدئولوژی خونده میشد، دولت ایالاتمتحده یه شیفت اساسی توی درآمدهاش ایجاد کرد؛ تا قبل از همین سالا، جهان تقریبا زیر سلطه دولتهای رفاه قرار داشت (گوگل کنین «دولت رفاه» و مقاله ویکیپدیا رو بخونین هرچند ناقصه). با ظهور مارگارت تاچر (فیلم The Iron Lady 2011 رو شاید دیده باشین) توی بریتانیای کبیر دیگه همه میدونستن دنیا داره تغییر میکنه و مردم از مالیاتهای سنگین و سازمانهای عریض و طویل خسته شدن. تو همین فضا بودیم که ریگان از حزب جمهوریخواه رئیسجمهور جدید امریکا شد. ریگان با تزهای آنتی-سوسیالیستی وارد اتاق تخممرغی شد: مبارزه با برنامههای دولتی هزینهبر و مالیاتهای سنگین، ضرورت ایستادگی در برابر تنها نمونه کامل و عملی چپگرایی (که شوروی باشه).
بنده حالشو ندارم از سابقه حرفهای و نیمهحرفهای و شخصی ریگان حرفی بزنم اگر کسی جذاب بود موضوع براش چند دقیقه اول یا غیراول مستند پرزیدنت آکتور سینما رو ببینه؛ تا ته هم ببینین بد نیست، بجز نتیجهگیریهای اخلاقیای که تلاش میکنن بره تو مختون باقیش بیان تاریخ از لنز خودشونه ینی بعنوان یه منبع ناکامل واسه فکتها در نظرش بگیرید. (لنز خودشون ینی بصورت انتخابی و تیم تولیدکننده مستند تعلقات مذهبی مشهود دارن - کسی نیاد منو فحشکش کنه که این چی بود!)
همونطور که عرض کردم، یکی از بزرگترین وعدههای آقای ریگان کم کردن مالیات بود (برنامه کامل اقتصادی ریگان یا Reaganomicsرو توی والاستریت ژورنال بخونید بنظرم) و منطقا این خلا ایجاد شده باید یجوری پر میشد (به زبون اقتصادی نباید کسری تراز عملیاتی بوجود بیاریم چیزی که زیاد تو اخبار اقتصادی ایران هست و دلیل این تورم پارهکننده تو اقتصاد ایرانه، به زبون آدمیزاد بعنوان دولت معظم ینی نباید بیشتر از درآمدمون خرج کنیم) درنتیجه؛ ریگان (منطقا تیم اقتصادیاش نه خودش) میدونست اگر درآمد دولت کاهش پیدا کنه باید دولت رو کوچیک کنه که آقای ریگان اصلا اهلش نبود هرچند بخوایم منطقی قضاوتش کنیم تقریبا کار سختی بود، دنیا آخرای جنگ سردی بود که خودش نمیدونست آخرشه و باید یجوری فاتحه مسکو رو میکند تا وعده بعدیش رو هم لاف نزده باشه؛ از اونطرف گورباچف شده دبیرکل حزب کمونیست شوروی و میشه یجورایی باهاش کنار اومد. پس عملا ایده کوچیک کردن دولت و کاهش هزینهها تقریبا از گزینههای روی میز حذف شد. و امریکا به رفیق قدیمیاش جان مینارد کینز (۱۸۸۳-۱۹۴۶) پناه آورد: بدهی!
باید ذکر کنم تیم اقتصادی جو بایدن (رئیس جمهور فعلی ایالات متحده) بیاستثنا کینزی هستن و رابطه معناداری میان میزان بدهی عمومی ایالات متحده با همین دیدگاهها وجود داره، شاید بعدا درباره کینز و بقیه یچزایی نوشتم اگر حال داشتم.#شیرازی_وایبز
دیدگاه تیم اقتصادی ریگان این بود که برای ایجاد توازن توی تراز عملیاتی باید از سرمایه خارجی استفاده کرد؛ حالا این ینی چی؟ به زبون خیلی آدمیزاد ینی وام گرفتن از سرمایهدار ژاپنی. چرا ژاپن؟ قصهاش مفصله و توی حوصله من و این نوشته نمیگنجه. حالا این تصمیم بدون مخالفت بود؟ منطقا خیر؛ یه عده زیادی از سیاسیون معتقد بودن این موضوع لورج زیادی به ژاپنیها روی اقتصاد امریکا میده: ینی ژاپن هروقت بخواد میتونه روی تورم توی ایالات متحده اثر بذاره و اقتصادش رو زمینگیر کنه. جوابی که داده شد به این سوال نسبتا درست این بود که چون Everything comes with a price در چنین سناریویی خود ژاپنیها اقتصادشون بیشتر متضرر میشد؛ چون با توقف ناگهانی استقراض امریکا از ژاپنیها، سرمایهدارهای ژاپنی مستقر توی امریکا ورشکسته میشدن و تولیدات ژاپنی یکی از بزرگترین مشتریهاش (اگر نگیم بزرگترین) رو از دست میداد و چون اقتصادش از اقتصاد ایالات متحده کوچیکتر بود،نمیتونست ای نضربه رو متحمل بشه. بطورکلی ینی ژاپنیها چون Rational بودن (ینی منافع براشون همهچیز بود) اینطوری پیشبینی شده بود که خروج ناگهانی ژاپن از این توافق به خودش ضربه خیلی بزرگتری وارد میکنه و ازین کارا نمیکنه؛ از طرفی امریکا هم از این معامله سود خوبی نصیبش میشد.
نتایج این شیفت اساسی توی اقتصاد امریکا منطقا هم بد بودن و هم بد؛ و صدالبته برای مشخص کردن خوب یا بد بودنش باید درز کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت بررسی بشن. اون چیزی که این روزا ما رو داغون کرده تورم دو رقمیه و وقتی میگیم «اقتصاد» اولین چیزایی که بعنوان یه جوون ایرانی یادمون میاد بیکاری و تورمه. خب قبل از ریگان اقتصاد امریکا یه دوره افزایش تورم رو تجربه کرد به همراه افزایش بیکاری (بله بله، دوتاش با هم).
نمودار بالا نشون میده که برآیند کلی سیاستهای اقتصادی ریگان کاهش شدید تورم (تثبیت زیر ۴ درصد در کمتر از ۲ سال) رو در پی داشت و قیمت نفت که بخاطر وقوع جنگ بین دو تولیدکننده مهم نفت (ایران عراق) سر به فلک گذاشته بود برای مصرفکننده امریکایی تا حد زیادی تعدیل شد (میبینید که نزولیه هرچند با شیب کم).
یک نکته قابلبحث اینه که، بالاخره با تمسک به کلک رشتی و غیررشتی تورم ایالات متحده توی همین محدوده زیر ۴ یا ۵ درصد موند و تا قبل از بایدن رویه همین بود و تورم زیر ۴ درصد یه نورم طبیعی باقی موند. بله جوان ایرانی، فقط ۴ درصد!
مسئله بعدی بیکاری بود، که توی کوتاهمدت بیکاری به افزایشش ادامه داد که میشه دلایل زیادی برای توجیهش گفت؛ و بعد با شیب زیادی یهو ریخت که نتیجه مستقیم رشد و بزرگشدن کسب و کارهای کوچیک و بزرگ در اثر کاهش مالیات بود.
عبارت منحنی لافر بالاخره به گوشتون خورده از بیپلاسی چیزی، معروفه که لافر منحنی کاهش درآمد با افزایش مالیات رو روی یه دستمال رسم کرد ودیک چنی یه دل نه صد دل عاشقش شد. این لینک از Investopedia خیلی خوب و خلاصه توضیحش داده پیشنهاد میکنم از دستش ندید.
مخالفین ریگان میگن سیستم ریگان فاصله طبقاتی رو زیاد کرد که باید گفت بله درسته، ریگان هم مثل روزولت گفت بچهها بیاین با هم پولدار شیم، حالا پولدارترا با سرعت بیشتری پولدار شن، کمدرآمدترا با سرعت کمتری، عیبش چیه؟ عیبش در لانگترم مشخص میشه که پیشنهاد میکنم برای تفهیم بیشتر موضوع کتاب Ray Dalio (یکی از همونایی که با سرعت بیشتری پولدار شدن) رو بخونید. یا میتونین این ویدئو رو ببینین اگر خیلی حال ندارین یا این ویدئو رو که کیسینجر عزیز هم توش هست (این پلیلیست که آدمای خفن توش زیاده کلا جالبه).
کلا حرف کتاب یچیز دیگه است هرچند با مفهومی که ما کار داریم زیاد فاصله نداره ولی مثالهای تاریخی زیادی توش میبینین از امپراتوریهایی که بخاطر این تفاوت طبقاتی جرقه نابودیشون زده شد.
منطقا خیر اگر جوابش بله بود که خیلی ماست میشد داستان؛ امروزه رابطه نسبتا مشابهی بین پیروز جنگ سرد و تنها بازمنده سرپای چپگرایی (چین!) شکل گرفته. ایالاتا متحده بخش عظیمی از تولیدات خودش (مثل آیفون از نمادهای سرمایهداری) رو به شرکتهای چینی برونسپاری کرده (چون همهچیز ارزونتر تولید میشه توی چین) و بههمراه باقی وارداتش بهاش رو به دلار به چین میده، چین هم در ازاش اوراق امریکایی رو نگه میداره: به ایالات متحده وام میده.
چین تا ۲۰۱۲ بیشتر از ۳ هزار میلیارد دلار ذخیره ارزی داشت که بخش عمدهاش در قالب اوراق خزانهداری امریکا نگهداری میشد؛ یعنی با داشتن ۱۳۰۰ میلیارد دلار از اوراق امریکایی، بزرگترین وامدهنده به امریکاییها بود. بعضیها این فرایند رو یه «تغییر در توازن قدرت» میدونن چون چین با «تهدید» به فروش دلارهاش، دلار رو میتونه تضعیف کنه و اینطوری نهتنها از ارزش داراییهای خودش بکاهه، بلکه تمایل و توان امریکاییها از خرید کالاهای چینی رو از بین ببره که خودش منجر به بیثباتی اقتصادی توی چین میشه.
قضاوت درمورد اینکه این وابستگی متقابل اقتصادی منجر به تغییر توازن قدرت میشه یا قدرت رو خلق میکنه یا خیر لازم داره که به مسئله اونطوری که هست نگاه کنیم نه اونطوری که بنظر میرسه باشه؛ نگاه کردن به دو طرف معادله و توجه داشتن به تمامی عدمتقارنها.
توی کیس امریکا و چین، عدم تقارنها مشابه وضعیت زرادخانههای هستهای و دستهای روی ماشه توی جنگ سرده؛ وضعیتی که هر دو طرف معادله یعنی واشنگتن و هم مسکو توان بالقوه نابود کردن طرف مقابلش توی چند ساعت رو داشت ولی هیچوقت زرادخانه اتمی مسکو هسته زمین رو نابود نکرد.
خب تا اینجای کار همهچی گل و بلبله، ولی واقعا همهچی گل و بلبله؟ باز هم منطقا خیر. مسئله با بحران کریمه (روسیه-اوکراین) توی ۲۰۱۴ شروع شد و با بحران اخیر روسیه-اوکراین سرعت گرفت. وقتی پوتین کییف (It's f--king KIEV and NOT Kyiv) رو از دست داد، شبهجزیره کریمه رو ضمیمه خودش کرد که چون همهچیز یه پیشامدی داره، حجم عظیمی از تحریما به اقتصاد روسیه فشار آورد و روسیه از ترس بلاک شدن داراییهای ارزیاش (روسیه چهارمین کشور از حیث ذخایر ارزی جهانه، ینی یه بازیگر مهمه حتا اگر کلاهکهای اتمیاش رو حساب نکنیم) حجم زیادی از ذخایرش رو به یورو و یوآن چین تغییر داد. چین هم همینطور.
هدف از این کار چی بود؟ خب میشه دلایل زیادی براش گفت، مثلا تجربه بلاک شدن منابع روسی در بانکهای غربی در پی حمله به اوکراین (منطقا میگین اقتصادش که داغون شد، درسته، موضوع اینه که اگر روسیه این کارا رو از ۲۰۱۴ به اینور نکرده بود، یین آماده نشده بود احتمالا مثل ما به زمین گرم میخورد) و عدم همکاری اروپاییها با پوتین و خیلی مسائل دیگه که ارتباط زیادی با تایوان داره.
دادههای IMF و خزانهداری امریکا نشون میدن چین از ۲۰۱۴ بیشتر از ۲۵ درصد از ذخایر ارزیاش رو از حوزه دلار خارج کرده و نرخ رشد یوآن بعنوان یک ذخیره ارزی از ۲۰۱۶ حداقل ۳ برابر بیشتر از دلار امریکا بوده. و ژاپن که سالها دومین دارنده اوراق خزانه امریکایی بود الان باز برگشته به صدر جدول. نمودار زیر رو ببینین و با اتفاقات همارز تاریخها توجه خودش گویای ماجرا هست. یه نمودار بیشتر از چند هزار کلمه مفهوم منتقل میکنه.?
عرضم اینه که درسته که خروج ناگهانی از چنین سیستمی میتونه اقتصاد چین رو داغون کنه ولی دیدیم توی ۱۰ سال اخیر میزان قابلتوجهی از وابستگی متقابل از بین رفته و به وابستگی جهان به چین اضافه شده که شیبش باورنکردنیه هرچند میزان کلیاش جزئی میتونه باشه. نمیشه گفت این تا کجا ادامه داره یا کی قراره کم بیاره ولی نمیشه صرفا براساس یه سری دیدگاه که توی گذشته جواب دادن آینده رو قمار کرد. اوکراین زمین تمرین پکن برای تایوانه.
همه اینا رو گفتم که یه مقدمه باشه به مطلب بعدم که اونم متاسفانه مربوطه به یه جنگ اما جنگی که یه طرفش چینه، و نه روسیه و امریکا.
علاوهبر کتاب آقای دالیو که بالاتر گفتم و شاید مخاطب عام داشته باشن، کتابهای جناب جوزف نای (The Future of Power و Is the American Century Over) رو هم پیشنهاد میکنم مطالعه کنید، مخاطب عام نیست و ممکنه کمی سنگین باشه. اگر حتما میخواین به فارسی بخونین از انتشارات دنیای اقتصاد و دانشمند تهیه کنید، بررسی کردم بهتر بودن.
Currency Composition of Official Foreign Exchange Reserve - IMF Data at data.imf.org
MAJOR FOREIGN HOLDERS OF TREASURY SECURITIES - US Dept. of Treasury at here, here and here
Reagan Cut Taxes, Revenue Boomed
Changing Commercial Policy in Japan During 1985-2010
Foreign Holdings of U.S. Treasuries and U.S. Treasury Yields