من خيلي زود تحت تاثير قرار ميگيرم!!!
فكر كنم به خاطر رويه دوران بچهگيم بوده كه بيشتر با بزرگترها بودم تا بچههاي هم سن و سال خودم. همش بايد حرف گوش كن بودم. بعلاوه الگوي پسرها كه پدر هست همش توسط مادرم و خانواده مادري تخريب ميشد. فكر كنم در نتيجه اعتماد به نفس و ارزش درونيم افت كرد. به نظرم تو ناخودآگاهم همه بزرگترهايي ميان كه همه چي از دستشون برمياد و مثل به بچه هاي كوچيك بهشون اعتماد ميكنم و جلب نظر اونها رو به منافع خودم اولويت ميدم. اصلا به منافع خودم فكر نميكنم. الان خيلي از دست خودم عصابي و نااميدم كه به خاطر همين ويژهگي موقعيت خوب شغليم خراب كردم و الان بايد دنبال كار جديد بگردم!
الان كه فكر ميكنم رد اين مسئله تو همه موقعيتهاي زندگيم پيداست.
ديگه نميخوام اينجوري باشه، اينجوري بشه!