تیرماه سال 97 بود که با حامد یک جلسه داشتیم و او پیشنهاد همکاری در یک پروژه فروشگاه اینترنتی محصولات سلامت محور را داد.
پس از بررسی بازار (باتوجه به اینکه من هیچ شناختی نسبت به این حوزه و بازار نداشتم!!!)، رقبا و محصولات در مهرماه بود که تصمیم گرفتیم چنین فروشگاه اینترنتی را، راه اندازی کنیم.
باتوجه به تخصص و تجربه ای که داشتم و از طرفی به تازگی اینستاگرام بعد از فیلترینگ تلگرام پرمخاطب ترین شبکه اجتماعی شده بود تصمیم گرفتیم که با بستر سایت از دو کانال کشش سئو و بازاریابی شبکه های اجتماعی برای جذب مشتری اقدام کنیم.
سئو را از همان ابتدا در کنار طراحی فروشگاه اینترنتی مان استارت زدیم اما اینستاگرام را از اردیبهشت 98 بود که آغاز کردیم.
جالب اینجا بود که تا دی ماه 98 ما تقریبا هیچ فروشی نداشتیم (برخلاف ایده هایی که همان ابتدای کار یکدفعه فروش انفجاری را تجربه می کنند!!!:)) البته اتفاقات تلخ آبان 98 هم بی تاثیر نبود!) با اینکه تقریبا 20 هزار دنبال کننده در اینستاگرام و روزانه 1500 ورودی از گوگل داشتیم.
اما یادم هست که دی 98 ما توانستیم 5 میلیون تومان فروش را از تقریبا 20 سفارش بدست بیاوریم و بهمن ماه به 17 میلیون فروش رسیدیم.
تاب آوری و استقامت در ادامه دادن مسیر بسیار مهم هست اگر ما آن یکسال را بدون توقف ادامه نمی دادیم الان هم کسب و کاری وجود نداشت!!!
دقیقا همان اسفند بود که کرونا آمد و واقعا نمی دونستیم آینده چه خواهد شد اما کرونا رشد ما را چند برابر از حالت قبل کرد و باعث شد تا اوایل فروردین ما با بحران انبارداری مواجه شویم.
تازه داشتیم به سوددهی می رسیدیم که مجبور شدیم یک انبار مستقل اجاره کنیم (تا آن روز داشتیم از انبار تامین کننده برای ارسال ها استفاده می کردیم) و این یعنی دوباره منفی شدن و به زیر رفتن!!!
من که حالا با یک رشد تصاعدی رو به رو شدم به قولی جوگیر شدم و تیم 7 نفره خودمان را سریعا به یک تیم 15 نفره تبدیل کردم و برای بخش دیجیتال مارکتینگ یک دفتر جدید اجاره کردم تا به قولی همه بخش ها رو پرقدرت جلو برویم اما این رشد یکدفعه ای در منابع انسانی اونم برای منی که هیچ آمادگی نداشتم شد یک دردسر بزرگ!!!
البته ناگفته نماند که من بهمن سال 98 یک سرمایه گذار جذب کردم ولی متاسفانه سرمایه به صورت ماهانه تزریق می شد و هیچ قراردادی هم بین ماه نوشته نشده بود. (نکنید آقا نکنید!!!)
در سودای رشد تصاعدی بودیم که اواخر تیرماه دوست عزیز و سرمایه گذار فروشگاه بخاطر ابتلا به کرونا از دنیا رفت. متاسفانه این اتفاق علاوه بر ضربه روحی که به من به عنوان یکدوست زد باعث شد تا من بمونم و حوضم!!!
از اونجایی که هیچ قراردادی نداشتیم و با صحبتی که من با خانواده ایشان داشتم و عدم تمایل ایشان به ادامه همکاری من مجبور شدم علاوه بر پرداخت هزینه های جاری سرمایه ایشان را هم خورد خورد (واقعا لطف بزرگی به من کردند) به خانواده برگردونم.
مرداد ماه بود و من باید هزینه های جاری ماهانه از جمله نیروی انسانی، اجاره دفتر، اجاره انبار و... را تامین می کردم ولی سود فروشگاه با هزینه ها همخوانی نداشت!!!
با توجه به اینکه یکی از دوستان نزدیک من تولیدکننده ماسک بود و خرید ماسک هم یکی از مهمترین محصولات سبد خرید خانواده ها بود تصمیم گرفتم یک فروشگاه اینترنتی دیگر با نام ماسکینجا راه اندازی کنیم تا بتوانیم هزینه ها را پوشش دهیم اما خبر نداشتم که قراره از چاله بیفتم در چاه!!!
همینکه ما ماسک خریداری کردیم هفته بعدش اعلام کردند که ماسک دیگر قیمت گذاری دولتی می شود و قیمت مصوب فعلی 1000 تومان است در حالیکه من 100 هزار عدد ماسک رو (که خوب ماسک با کیفیتی بود) به قیمت دانه ای 1250 تومان خریداری کرده بودم و این هم شد قوزبالاقوز:))
با تمام این شرایط طبق قراردادهایی که داشتم تا آخر سال بچه ها رو نگه داشتم و به هرشکلی بود حقوق ها را میدادم بدون حتی یک ماه عقب افتادگی...
ولی در پایان سال کلا با تیم دیجیتال مارکتینگ به جز یک نفر خداحافظی کردم و با کمتر کردن هزینه ها مجدد متمرکز بر اینستاگرام و گوگل شدیم.
متاسفانه تو این مدت تا به حال 2 مرتبطه فیلتر شدیم (الان که دارم این محتوا رو می نویسم همچنان فیلتر هستیم و منتظر امضای نهایی برای رفع فیلتر هستیم) اما توانسته ایم فروشگاه اینترنتی عطارخونه را بزرگ تر و پرقدرت تر از گذشته کنیم و حتی لاین فروش B2B را هم راه اندازی کنیم.
خوشحال میشم با لایک، کامنت و اشتراک گذاری این محتوا من را دلگرم کنید.
