شاید برترین خدمت سعدی نیکنهاد به ایران بنیانگذاری زبان معیار فارسی در ایران است. زبان سعدی نه تنها نشانهی ادبیات فاخر و اندیشهی حکمتآمیز ایرانیان است که بازخوانی ضمنی اندیشهی سیاسی ایرانشهری نیز هست. البته فضل تقدم با فردوسی است. لیکن، نباید نقش نظامی گنجوی، سعدی، حافظ، خاقانی، سنایی و مولوی و دیگر بزرگان زبان فارسی را نادیده گرفت. باز در میان همهی این بزرگان سعدی درخششی خاص دارد. چرا که اوست که توانست متنی را به عنوان متن قابل قبول آموزش مکتبخانهها و مدرسهها در تمام سطوح در جهان فارسیزبان بدون هرگونه دستور از هیچ پادشاه و حکمرانی خلق کند. انتخاب دو اثر گرانبار او انتخاب طبیعی در پهنهی ایرانشهری بود.
گلستان و بوستان سعدی چنان رشتهی وحدتی را در جهان فارسیزبانان ایجاد کرد، که هنوز مانندی برایاش نیامده است. و اکنون که زمانه بر ایرانیان است، هنوز امنترین پناهگاه ملی ما زبان فارسی است. هرچند، خناسانی در پی نفاق در میان ایرانیان با گویشهای گونهگون هستند، لیکن همچنان سعدی با زبان لطف و پراندیشهی خود رشتهی پیوند را میان همهی ایرانیان مستحکم نگاه داشته و گوش شنوا به تمام دیگر گویشها و زبانهای شیرین قومی و محلی دارد.
در یادداشت زیر جناب آقای مصطفی نصیری مروری به بازخوانی میراث سعدی از منظر اندیشهی ایرانشهری شادروان استاد جواد طباطبایی دارد که بسیار قابل تامل است.
غوغای سعدی/مصطفی نصیری
🔹شیخ مصلحالدین سعدی - علیهالرحمه - جایگاه برجستهای در فرهنگ و ادب ایرانی دارد. گرچه جایگاه ادبی و فرهنگی سعدی همواره در جامعه ایرانی به صورت خاص، و در جامعه ایران بزرگ فرهنگی و جهان فارسیزبان به صورت عام مورد توجه بوده است، اما شوربختانه کارکرد و جایگاه سیاسی وی به همان اندازه، از نظرهای ما دور مانده بود.
🔹اغراق نخواهد بود اگر بگویم که این شادروان دکتر جواد طباطبایی بود که نگاه ما به سعدی و حافظ و فردوسی و برخی منابع شعر و ادب فارسی را تغییر داد، و باز همو بود که نشان داد بسیاری از این منابع، که ما آنها را صرفا در حوزه ادبیات میفهمیدیم، به طریق اولی منابع مهم سیاستنامهای ایرانی هستند.
🔹سعدی یکی از آن منابع سیاستنامهای سترگ بود که شادروان دکتر طباطبایی با مفهوم "جدید در قدیم" اهمیت او را بازشناسی کرد. سعدی هرچند به صورت کلی در دوران قدیم آگاهی ملی ایرانی قرار داد، اما در عینحال، او کسی است که نسبت به دیگر ابناء آن روزگار، بسیار جلوتر از دوره تاریخی خود میاندیشید. تاکنون میپنداشتیم که سعدی با خلق دو اثر معروف گلستان و بوستان، تنها معیاری برای زبان فارسی رسمی و کلاسیک ایجاد کرد و با این کار - البته بسیار سترگ - این تنها زبان "قدیمجدید" دنیا را، تا ورود در دوران جدید و شکلگیری نهاد جدید آموزش، از اختلاف گویش مرسوم و معمول در دنیای قدیم رهایی بخشید. هرچند این کار در تاریخ تحول زبان فارسی در حوزه تمدنی ایران بسیار اهمیت دارد، اما همین ارمغان در سنجه با دستاورد این کار، خود بسیار ناچیز مینُمایاند، زیرا از نخستین ارمغانهای تبدیل بوستان و گلستان برای معیارِ حد فصاحت و بلاغتِ زبانِ فارسیِ کلاسیک و رسمی، این بود که این دو اثر به دو مهمترین منبع درسی در همه مکتبخانهها در سراسر حوزه تمدنی فلات ایران برگزیده شدند. درواقع با خلق دو اثر بوستان و گلستان سعدی، تو گویی که مکتبخانهها در سراسر این فلات پهناور، و حتی در مواردی فراتر از آن، در گستره جهان اسلام، به یک یک سیستم آموزشی روشمند و یکپارچه تبدیل شدند.
🔹تا قبل از سعدی، مکتبخانهداران در گستره این فلات، هر کدام در کنار "نص" واحد دینی، "نص" مشترک ایرانی و فارسی در اختیار نداشته و هرکدام متناسب با سلیقه خود، کتابی و یا فرازهایی از کتابهایی را به نونهالان آموزش میدادند، ولی نفوذ این دو اثر در جهان ایرانی و سپس در دنیای اسلامی چنان گسترده شد که در همه مکتبخانهها و مدرسههای دینی، به عنوان منابع آموزشی استاندارد برگزیده شدند و با این کار زبان فارسی با گویش و املای یکسان تدریس شد. اما اهمیت این کار تنها به خود زبان فارسی برنمیگشت، بلکه بالاتر از آن، این فرصت برای ایرانیان دست داد تا بیش از پیش، همدیگر را با یک زبان معیارشده (چه از حیث لفظ و چه از حیث معنی و مضمون) بفهمند و بدینگونه - و به بیان جدید - پارادایم واحدی را ایجاد کنند. این امکان پارادایم واحد درواقع همان مضمون ملتشدگی در دنیای قدیم قبل از پیدایش مفهوم ملت در دنیای جدید است که بشاربنبُرد و فردوسی و نظامی و خاقانی و سعدی و حافظ و مولوی عطار و خیام و ....، در کنار ابنمقفع و فارابی و ابنسینا و رازی و ابوریحان و بیهقی و خواجهنظام و خواجهنصیر و ابنمسکویه و ابوحیان توحیدی و ابوسلیمانسجستانی و ابوالحسنعامری و جوینی و ....، از عناصر مهم آن هستند، که شادروان دکتر طباطبایی به دفعات بر آنها تاکید کرده است.
🔹اگر بخواهم یکی دیگر از ابزارهای مفهومی دکتر طباطبایی را برای بیان منظورم به کار بگیرم، توانم گفت که این آثار ادبی، تاریخی و علمی که در عینحال منابع سیاستنامهای ایرانشهرانه نیز بودند - و هستند - به روند "وحدت در کثرت" ایرانی، تنظیم دیالکتیکی دادند که نتیجه غایی، رسیدن به (وحدت "وحدت در کثرت") بود. در جاهای دیگر توضیح دادهام که در ایران دوره اسلامی، تحولاتی رخ داد که در پیامد آنها، زبان فارسی این بخت و امکان را یافت تا به زبان مشترک ایرانیان، همان اهالی ایرانشهر (اهل فُرس در اصطلاح عرب، و اهل پرس یا پغس در اصطلاح اهل فرنگ) تبدیل شود.
🔹کار سترگ شاعران و حکیمان و مورخان و دانشمندان ایرانی؛ از فردوسی تا سعدی نیز، یکی از مهمترین تحولاتی بود که - تسامحا - به اقوامی با زبانهای همخانواده و غیر همخانواده، این امکان را داد تا دارای زبانی مشترک و کارآمد در پیوندگری شوند، و بدینگونه، "ملت"بودگی ایرانیان همچنان استمرار تاریخی خود را حفظ کند. و سعدی بیگمان نقشی اساسی در کمال این روند تاریخی بازی کرد.
درواقع از اسماعیل بن یسارنسایی آذربایجانی در پایان سده نخست، و بشار بنبُرد خراسانی درآغاز سده دوم هجری که با تحقیر متقابل سیاستهای تحقیر حاکمان امویعباسی، هویت ایرانی را شعوبیوار نوآیین کردند، تا عبدالحمید کاتب و روزبه ایرانی (ابنمقفع) در همان سده که منابع ایرانشهری را در زهدان زبان تازی کاشتند و بدینوسیله تمدن اسلامی را آبستن نوزایش ایرانی کردند، و تا فردوسی که کاخ سخن پارسی را نوآیین کرد و شاعران و نویسندگان یعد از وی، همگی در یک حرکت تاریخی با ضرباهنگی هماهنگ، به وظیفه تاریخی خود عمل کردند که عبارت از حفظ استقلال فرهنگی و سیاسی ایران بهعنوان یک ملتدولت تاریخی بود.
🔹نام نیک رفتگان ضایع مکن
تا بماند نام نیکت پایدار
اگر بیت مذکور و مضمون آن را به عنوان یک "متافور" در نظر بگیریم و بخواهیم جملهای را در تفسیر آن بگوییم، لاجرم خواهیم گفت که سنت پایدار ما همان ایران است و نام ما تنها بر "جریده" ایران است که امکان ماندگاری دارد. اگر ایران نباشد، ما نیز نخواهیم بود. پس وظیفه ملی هر یک از ماست که در حفظ و حراست از "نص"های ایرانشهری و تبدیل آن به نصّ دوران جدید بکوشیم.