ایران با توجه به رویکرد ایدئولوژیک و سیاستهایی که پس از انقلاب بهویژه در سه دههی اخیر اتخاذ شده، متاسفانه میتوان گفت که از تاریخ بیرون افتادهاست. ویژگی مهم این دوره تاریخی این است که ایران در جهت خلاف نظم بینالملل در حرکت بودهاست. در نتیجه کُنه تحولات جهان را چه در حوزه انقلاب ارتباطات و اطلاعات و چه در سایر حوزهها چون نانوفناوری، هوش مصنوعی، انرژیهای تجدیدپذیر و انقلاب زیستفناوری درنیافته است. در حالیکه این تحولات به تغییر سبک زندگی، نظام ارزشی و حتی نظام اخلاقی مردمان جهان منجر شدهاست. اما جریان مسلط هنوز در پی آن است که با تکیه بر مزیتهای ژئوپلیتیک و ایدئولوژیاش، تمام ناکارآمدیهای خود را در حوزههای اقتصاد، امنیت، سیاست، فرهنگ و نظم اجتماعی جبران کند. حال آنکه با تغییر جهان، دیگر این ابزارها برش و کارایی پیشین خود را ندارد.
تغییر ساختارها و جامعهی شبکهای
ساختار و سلسله مراتب قدرتچه در درون جامعههای محلی و چه میان جوامع کلا تغییر یافته و شبکه ارتباطات نیز به همین سیاق در سطحهای مختلف از کوچکترین سطح که خانواده باشد تا سطوح ارتباطات فامیلی و محلهای و محلی و قومی تا ملی و بینالمللی چه بهصورت افقی و چه به صورت عمودی کلا تغییر یافته است. فراگیری جهانی این شبکهها و سرعت گردش اطلاعات، داده، نماد، پول، کالا و انسان و... در این شبکهها آنقدر زیاد است که دیگر ساختار قدرت کمتر شباهتی به ساختار پیشن و سنتی دارد. دیگر دولتها بازیگران یکهتاز عرصهی قدرت نیستند. در کنار آنها شبکههای گسترده و پیچیدهای از بازیگران جدید در حوزهی سرمایهداری فراملی (Transnational Enterprises, TNEs) و یا نهادهای تخصصی بین دولتی (Intergovernmental Organizations, IGOs) و نهادهای حرفهای غیر دولتی بینالمللی (International Non-Governmental Organizations, INGOs) در تمام حوزههای زندگی بشری شکل گرفته است. در حالیکه میلیاردها تراکنش مالی روزانه در سطح جهان انجام میپذیرد و تجارت الکترونیک جهان را در نوردیدهاست، ایران هنوز در ششوبش پذیرش افایتیاف است و عملا از حوزهی مبادلات مالی جهان کنار گذاشته شدهاست. تا حدی که حتی فروش نفت میبایست به صورت تراستی (ید امین) انجام شود. اینکه آیا در این جهان متحول و با پویایی سریع میتوان اقتصاد کشور را با چند تراستی اداره کرد جای تامل فراوان دارد و نشان از عدم درک واقعیت تحول زمان است.
همین موضوع شبکههای درهمتنیده فراملی در جامعههای مختلف که کاستلز از آن تحت عنوان جامعه شبکهای یاد میکند تحول بسیار مهمی است که جامعههای مختلف با آن روبهرو هستند. نگاهی به کشورهای همسایه داشته باشیم بهخوبی این موضوع را در مییابیم. کشورهای جنوب خلیج فارس دقیقا بینالمللی شدهاند. نسبت جمعیت بومی نسبت به جمعیت مهاجر و غیربومی بسیار پایین است. این نسبت آنقدر پایین است که حتی زبان عربی در گفتوگوهای روزانه و کوچه و بازار نقش مسلط را بازی نمیکند. ساکنان حق انتخاب زبان برای فرزندان خود هستند. خانوارها میتوانند فرزندان خود را به مدرسههای انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، عربی، فارسی و اخیرا چینی و ... بفرستند. این تحول فوقالعادهای است. این به مفهوم تغییر ساختار شبکههای محلی و بومی و درهمتنیدگی آنها به طور عمومی با شبکههای فراملی و جهانی است. این به مفهوم تغییر کلی سبک زندگی و تغییرات ساختاری و نهادی این جامعهها است. اثر این تغییر ساختار تنها در حوزه فرهنگ، اجتماع و اقتصاد نیست. بلکه، حوزه سیاست و امنیت را نیز را شامل میشود. اینک کشورهای جنوب خلیج فارس میگویند که ما امنیت خود را با امنیت سایر ملتها پیوند زدهایم و اگر آسیبی به جامعهی ما وارد شود، همه ملتها آسیب میبینند. بنابراین، تجاوز به امنیت ما تجاور به امنیت بسیار از ملتهای دیگر از جمله ملتهای قدرتمند است.
هزینهی فرصتهای از دسترفته
در حوزه مبادلات بینالمللی بهویژه مبادلات همسایگی ما با مفهومی به نام هزینهی فرصت مواجه هستیم. هزینه فرصت بهواقع منافعی است که فرد و یا ملتی حس میکند که میتوانسته در اختیار داشته باشد و بهزور از دست او خارج شدهاست. همانند فرصت استفاده از اتومبیل با کیفیت عالی، ایمن، سریع و زییا با قیمت رقابتی و به نسبت بسیار پایینتر از قیمتهای مشابه آن در داخل کشور که به دلیل سیاستهای حمایتی و محدودسازی ایران از ملت ایران دریغ شدهاست. حال تعمیم این موضوع به کل عرصه زندگی فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی، ملت ایران احساس میکند که فرصتهای بسیار زیادی داشته که از دسترس او را خارج گشتهاست. این حس، موجب سرخوردگی شدید، انباشت خشم و خشونت در جامعه میگردد و میتواند پیامدهای امنیتی خطرناکی در داخل شده و موجبات نفوذ خارجی در کشور گردد. ادامهی این روند متضمن مخاطراتی چون تجزیهطلبی و قومگرایی است.
تعادل قدرت سخت و نرم
نکته بعدی که در این ارتباط نیاز به توجه دارد عدم تعادل در وزندهی به نسبت قدرت سخت و نرم است. بیگمان هر ملتی بهویژه ملت ایران با توجه به موقعیت استراتژیک، ساختار قومی در منطقه و منافع متعارض قدرتهای رقیب بینالمللی و منطقهای نیاز به قدرت دفاعی موثر است. در عین حال باید رابطهی مستحکمی میان قدرت سخت نظامی و دفاعی و قدرت نرم؛ چه در سطح ملی و چه در سطح منطقهای و جهانی وجود داشتهباشد. بهنظر میرسد مدتها است که نکتهی اتکای جمهوری اسلامی افزایش قدرت سخت خود در منطقه است. که البته با توجه به رقابت تسلیحاتی که در منطقه وجود دارد، هم ضروری است و هم کفایت نمیکند. داشتن قدرت سخت، شرط لازم امنیت است، لیکن شرط کافی نیست. شرط کافی منوط به قدرت نرم است. شوربختانه، مدتهاست که با توجه به نکات پیشگفته و به سبب بیرون افتادن ایران از تاریخ، بیتوجهی به تغییرات ساختاری و نهادی جامعه، تغییرات سبک زندگی، برهمخوردن تعادلهای منطقهای به سود کشورهای دیگر بهویژه کشورهای جنوب خلیج فارس، روند فزایندهی هزینه فرصت ملت ایران با توجه به سرعت گرفتن فرایند فقرزایی در ایران و سایر عاملها کشور ایران در یک وضعیت بیثباتی، آشوب ارتباطی و عدم استقرار بهسر میبرد. در چنین وضعیتی توسعه تبدیل به امری ممتنع میگردد.
جایگاه ایران در عرصه بینالملل
جایگاه ایران در عرصه بینالملل را در دو چشمانداز مختلف میتوان ارزیابی کرد. یکی ارزیابی تمدنی است. از حیث تمدنی ایران مرکز یک تمدن تاریخی تحت عنوان تمدن ایرانشهری است که تاکنون موفق شده فراز و نشیبهای سخت تاریخی را از سر بگذراند. واحد زمان در این چشمانداز قرن است. در این چشم انداز با توجه به پایداری ایران پس از ترکتازی یونانیان، عربان، مغولان و ترکان و برآمدن نشانههایی از قدرت سازگاری ایران در عصر حاضر در هضم پدیدهی مدرنیته و ژرفایافتن فلسفهی مدرن به سبک ایرانی آن در نظام اندیشگی ایرانیان میتوان امیدوار بود که پس از حضیض اجتماعی موجود امکان بازتولید توان اجتماعی ایران وجود دارد و میتوان به آیندهی ایران خوشبین بود. هرچند، در کوتاه مدت شرایط بسیار سخت است و نشانههایی از ازهمگسختگی اجتماعی در ایران دیده میشود.
شکلگیری دولت مدرن
منظر دوم نگاه به ایران از منظر جریانهای جاری در ایران امروز است. از این منظر، وضعیت بسیار مغشوش و سراسر آشوب و نااطمینانی است. بزرگترین عامل این شرایط نیز وضعیت امتناع از امکان شکلگیری دولت مدرن در ایران است. تا این لحظه تاریخی، برترین دستاورد بشر در شکلدهی نظم جهانی پدیداری به نام دولت مدرن است. پدیداری که حکومت طی آن غیر شخصی و مبتنی بر قانون است. حکومت ناشی از ارادهی یک ملت با هویت شناخته شده، بر یک سرزمین معین و با مرزهای مشخص تحقق میباید. مرزهای حکومتها از سوی سایر حکومتها بهرسمیت شناخته شده و مورد قبول جامعهی جهانی است. مشروعیت حکومتها در این نظام ناشی از ارادهی ملی است و اعمال زور و ابزار کنترل به موجب قانون در انحصار دولت است. همچنانکه ملاحظه شود دو مفهوم اساسی و بنیادین این ساختار بینالمللی را شکل میدهد یکی مفهوم دولت (statehood) و دیگری مفهوم ملت (nationhood) است. ایران در فرایندهای تاریخی توسعه تا این لحظه در شکلدهی هر دو نهاد ملت و دولت به مفهوم مدرن آن ناموفق بودهاست. هرچند به سمت آن حرکت کرده و توفیقهایی نسبی نیز کسب کردهاست. لیکن، تا رسیدن به حداقلی کارآمد از شکلدهی این دو نهاد هنوز با مانعهای بنیادین روبهرو است.
ضرورت هویت ملی
بزرگترین عامل امتناع شکلگیری دولت-ملت مدرن در ایران تا این لحظهی تاریخی مسالهی استقرار نهاد ملت، اجماع در باره مفهومی به نام هویت ملی و قبول مرز سرزمینی برای آن است. آنچه هویت ملتها را از حیث نهادی شکلمیدهد، عاملهای مشترک تاریخی، تجربهی زیستی مشترک انسانهای درون سرزمین، تبعیت از یک دولت معین و قبول وفاداری و تعهد به سرزمین در قلمرو فرمانروایی یک دولت است. عامل تاریخی در تعریف ملتهایی که دارای سابقهی تاریخی طولانی هستند؛ و یا به عبارت دیگر ملتهای تاریخی از وزن بیشتری نسبت به سایر عاملها برخوردار است. این موضوع در باره ایران، چین، و بسیاری از کشورهای اروپایی با معنی است. از این رو، در ایران نمیتوان نسبت به مفهوم ایرانشهر بیتوجه بود. این مفهوم بخشی ناگسستنی از هویت ملی ایرانیان است. ایران در رویارویی به تحولهای جهان مدرن، در بازتعریف هویت ملی ایران هنوز به وضعیت استقرار و اجماع ملی نرسیده است. در هویتهای تاریخی عناصری چون دین، سرزمین و سبک زندگی متغیرهای عمدهی شکلدهندهی آنان بوده و هستند. بههرروی، هویت مسیحی و یا هویت کنفسیوسی را نمیتوان از ملتهای اروپایی و یا چینی منتزع کرد. همچنانکه هویت اسلامی و شیعی را نمیتوان از ملت ایران جدا ساخت. با این وجود، تک متغیره ساختن هویت، نیز موجب تعلیق و جنگ بیپایان خواهد شد. بیتعهدی به سرزمین در قالبهای ایدئولوژیک و یا جهانشمولی و یا در مقابل آنها، قومگرایی نیز از عاملهای موثر در جهت خلاف شکلگیری نهاد ملت در قالب مدرن آن و منشاء جنگهای خونریز و ویرانگر در دو قرن گذشته بودهاند. ایران نیز در کشاکش رویارویی با مدرنیته و عصر جدید هم با پدیده سوسیال اینترناسیونال و هم با پدیدهی اخوان المسلمینی در قالب شیعی آن مواجه بودهاست. همچنین، باید به برخی انگیزههای قومگرایی که با تحریک خارجی نیز که گهگاه ظهور خارچی یافته است، اشاره کرد. کوتاه سخن آنکه، ملت پدیداری فراتر از قوم، دین، مذهب و ایدئولوژی است در عینِ حالیکه واجد همهی آنها است. فروکاست ملت به امت و یا پیروان سوسیالیزم جهانی و یا بیتعهدی به ملت در قالب جهان بیمرز ثمری جز جنگ و خونریزی ندارد. به هرروی، باید آگاهانه به موانع فراروی شکلگیری اجماع ملی در مورد مفهوم ملت در ایران توجه کرد. از منظر من، موثرترین عامل در این رهگذر بیتوجهی به مفهوم تاریخی بودن ملت ایران، اندیشهی ایرانشهری و ایدهی ایران است. اجماع ملی تنها در چارچوب ایدهی ایران قابل دستیابی است. مابقی بیش از اجماعآفرینی موجب جدال و منازعه خواهند بود.
پدیدهی بیدولتی و تعدد مراکز حکمروایی
نکته دیگری که در شرایط موجود باید بدان توجه کرد مساله بیتوجهی به دولتمحوری است. تفرق و شاخهشاخه شدن منابع قدرت در ایران بهنحوی است که عملا کشور را با پدیدهی بیدولتی مواجه ساخته است. لذا، به موازات دولت رسمی، جریانهایی با آن در سیاست داخلی و خارجی رقابت میکنند و در عمل دولت رسمی را از کارکرد انداختهاند. سخنراندن در باره بیدولتی در سیاست داخلی تکراری و ملالآور است. تقریبا همگان آن را با رگ و پوست خود احساس میکنند. لیکن، بیدولت در حوزهی سیاست خارجی این روزها، امنیت بینالمللی ایران در معرض مخاطره قرار دادهاست. نکتهای که ما باید بدان توجه کنیم، ساختار امنیت ایران است. به گمان این قلم، ایران باید به یک پرسش بنیادین در این ارتباط پاسخ دهد و آن این است که آیا او امنیت خود را در چارچوب روابط بین دولتها تامین و تضمین میکند و یا آنکه آن را در اتحاد با گروههای مقاومت بهدست میآورد؟ کارکرد ایدهی دولتمحوری در اینجا معنی میدهد. بیتوجهی با امر دولتمحوری و یگانهبودن آن در هر سرزمین و پذیرش قدرت کاربست زور تنها برای او موجب شدهاست، که همین امر در رویارویی با سایر قدرتها نیز تکرار شود. اینک دولتهای دیگر با چند دولت از سوی ایران روبهرو هستند. از این رو، دولتهای رقیب و از آنان مهمتر، دشمنی چون رژیم اشغالگر قدس از شکاف حاصل در میان دولتهای متعدد ایران به نفع خود و به زیان ملت ایران بهره میبرد و امنیت ایران را در مخاطره جدی قرار میدهد. این قلم به هیچ روی با پشتیبانی و جانبداری از حرکتهای آزادیبخش و ملی مخالفتی ندارد. لیکن، بر این باور است که ساختار امنیت یک کشور نمیتواند بر اتحاد استراتژیک با آنان تامین شود. امنیت ملی تنها در روابط متعادل میان دولتها بر اساسا مقررات بینالمللی قابل دستیابی است. پذیرش این اصل، مستلزم بازنگری در بنیانهای نظری سیاست خارجی و پایههای تامین و تضمین امنیت ملی ایران در چارچوب دولتمحوری است.
نظم بینالملل
راهکار خروج ایران از بحران روابط در وضعیت فعلی نخست در درون ایران است که حکومت به مولفههای بنیادین تشکیل ملت احترام بگذارد و از رویکرد تکعاملی دین و ایدئولوژی عبور کند و مفهوم ملت را در قالب کلیترین شکل آن بپذیرد و به حقوق ملت احترام بگذارد. البته این دستاورد تنها به یاری فهم ملی و رشد جامعهی مدنی قابل دستیابی است و هیچ حکومتی داوطلبانه بدین سو گرایش پیدا نمیکند و چنین حقوقی را برای ملت قایل نخواهد شد. بیش از این در یارن باره سخن نمیگویم. و در ارتباط با امنیت بینالمللی نیز پذیرش اصل دولتمحوری و بازی در چارچوب نظم بینالملل است. ممکن است ما منتقد و معترض نظم بینالمللی حاکم باشیم و در جهت تغییر آن نیز تلاش کنیم. ایرادی به این امر نیست. خیلی هم خوب است. لیکن، این بدین معنی نباید باشد که به قراردادها و معاهداتی که خود امضا کردهایم بیتوجه باشیم و تحت عنوان اینکه نظم حاکم عادلانه نیست، که نیست، راهی را پیش بگیریم که موجب اجماع جهانی دولتها علیه دولت-ملت ایران گردیم و هیچ دستاوردی نیز نداشته باشیم. کوتاه کلام، راهکار ایران بازگشت به ایدهی دولت-ملت مدرن و یگانه در سرزمین ایران بر اساس ایدهی ایران است.
[i] انتشار یافته در مجله چشمانداز ایران، شماره 148، آبان و آذر 1403