بهنام خدا
سیاستورزی در روزگار مرگ سیاست (3)
عباس آخوندی، 23 بهمن 1401
در پی اعتراضات 100روزهی اخیر در22 بهمن 1401 شاهد حضور گسترده مردم در راهپیمایی بودیم. در عین حال، آقای مهندس موسوی در بیانیه خود خواهان "برگزاری همهپرسی آزاد و سالم در مورد ضرورت تغییر یا تدوین قانون اساسی جدید" شده و آقای سید محمد خاتمی میگوید که "امروز نمیدانیم آیا باید به خاطر پیروزی انقلاب جشن بگیریم و خوشحال باشیم و یا انکه به خاطر انحرافی که در مسیر آن ایجاد شده عزادار باشیم"؟ و تاکید میکند که "اصلاحطلبی به شیوه و روال تجربهشده ...اگر نگوییم که ممتنع شدهاست دستِکم به صخره ستبر بنبست برخورد کردهاست و مردم هم حق دارند از آن مثل خود نظام حاکم نومید شوند".
جریانهای اجتماعی ایران بیانگر آن است که هیچکدام از مواضع پیشگفته در جامعه بدون پشتوانه نیستند. این قلم در این یادداشت پی ارزشگذاری بر و یا نقد این مواضع نیست. البته که اصلاح وضع موجود و از جمله اصلاح ساختاری قانون اساسی موضوعی است که از سوی فعالان سیاسی تقریبا از تمام خاستگاهها با اهداف مختلف مورد اجماع نسبی است. حال در این فضا، فرض کنیم چنین همهپرسی آزادی برگزار شد، و رای به هر یک از اصلاح و یا تدوین قانون اساسی جدید دادهشد، آیا قرار است عدهای آنگاه بنشینند، و خواستههای ملی را از نو تعریف کنند و یا آنکه خواستههای ملی باید پیشاپیش تعریف شدهباشند؟ همین موضوع در مورد مطلب جناب خاتمی مصداق دارد. انحرافهایی که در مسیر انقلاب ایجاد شده کدامند؟ آیا آنها برشماری و در سطح جامعه در بارهی آنها بحث و گفتوگو شدهاست؟
این قلم بر این باور است که در این مقطع نیازمند شناخت کژراهههای طیشده و علتهای انحراف از مسیر هستیم تا از همان راهها بازگردیم و علتها را بخشکانیم. همینکه آنها روی میز گفتوگو گذاشته شوند و در بارهی صورت مساله رایزنی شود و اندک اجماعی شکل بگیرد، نیمِ راه سپری شدهاست. کلام آنقدر قدرت دارد که مسیر خود را باز کند. قدرت کلام را نباید دستِکم شمرد. لیکن میان کلام رسا و اعتراضِ سربسته تفاوت از زمین تا آسمان است. در این سلسله یادداشتها بخشی از این کژراههها بازخوانی خواهد شد. امید که سایر سیاستورزان ورود کنند و سایر موارد را برشمارند.
درست است که بر اساس اصل 62 قانون اساسی، «شرايط انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان و كيفيت انتخابات را قانون معين خواهد كرد». لیکن این بدین معنی نیست که قانون حق دارد شرایطی وضع کند که حقوق شهروندی نامزدها سلب شود و یا آنکه صلاحیت آنان به نظر افرادی در برخی مراجع و یا حتی نظر شورای نگهبان بستگی داشتهباشد. و باز درست است که مطابق اصل 99 نظارت بر انتخابات بر عهدهی شورای نگهبان است لیکن، این بدین معنی نیست که شورای نگهبان اقدام به تشخیص صلاحیت کند. او باید نظارت کند که فرایندهای قانونی انتخابات مطابق قانون بهدرستی انجام شود. اقدام شورای نگهبان تحت هر عنوانی اعم از نظارت استصوابی و یا استطلاعی توسعهی اختیارات این شورا به فراتر از قانون اساسی است. محروم کردن افراد از حق نامزدی بنا به اظهار نظر مراجع استعلامی، هیاتهای اجرایی، نظارت و یا حتی شورای نگهبان آشکارا با حقوق شهروندی مصرح در قانون اساسی مغایرت دارد. اینکه شرایط با هر هدفی بهنحوی تعیین گردد که با اصول مربوط به حقوق ملت و برابری همگان در پیشگاه قانون منافات داشتهباشد، قابل قبول نیست.
اکنون وضعیتی است که اگر یک ایرانی بخواهد در چهارچوب قانون اساسی در ایران زندگی کند و رسما هم اعلام کند که متعهد به اجرای احکام شرع نیست، اما ایرانی است، در چهارچوب قانون اساسی عمل میکند و مرتکب هیچ اقدام غیرقانونی هم نمیگردد، امکان رشد و بالندگی در فرایندی سیاسی و اجتماعی و حق نامزدی در انتخابات و حتی فعالیتها صنفی و حرفهای را ندارد. همه بارها شنیدهایم که به هنگام انتخابات صداوسیما تمام ایرانیان را به مشارکت درانتخابات دعوت میکند. لیکن مشارکت ایرانیان که تنها در رای دادن نیست، در نامزد شدن هم هست. وابسته ساختن تشخیص صلاحیت نامزدهای انتخاباتی در انواع انتخابات اعم از شوراهای شهر و روستا، مجلس شورای اسلامی و ریاست جمهوری تا انتخابات هیات مدیرههای سازمانها و نظامهای حرفهای و یا نهادهای مدنی مردم نهاد و از این دست به استعلام از مراجع چهارگانه و پنجگانه محروم ساختن افراد از حقوق شهروندیشان به صرف دریافت یک گزارش، و یا نظر ابتدایی شورای نگهبان آشکارا تبعیض رسمی است.
پرسش این است که با اتکا به کدام اصل قانون اساسی این حق از شهروندانی که مطابق نظر مراکز مزبور صلاحیت ندارند، سلب میشود؟ بحث این است که سیاستمداران تا چه حد به بنیانهای انتخابات به مفهوم واقعی خود توجه داشتهاند؟ و تا چه حد با کمتوجهی از کنار آن عبور کرده و بر انحرافها چشم پوشیدهاند؟ تا جایی که به انتخابات 1398 و 1400 میرسیم که تقریبا همگان به حداقلی بودن و عدم نمایندگی منطقهای و ملی آن دو اذعان دارند.
پیش از ادامه بحث، شایسته است که موضوع نظارت استصوابی به اجمال گشوده شود. این موضوعی است که مرحوم رضوانی از اعضای شورای نگهبان در تاریخ 22/2/1370 از شورا استفسار میکند و مرحوم محمدی گیلانی دبیر وقت شورای نگهبان با فوریت در تاریخ 1/3/1370 در پاسخ اعلام میدارد که "نظارت مذکور در اصل 99 قانون اساسی، استصوابی است و شامل تمام مراحل اجرایی انتخابات از جمله تایید و ردِّ صلاحیت کاندیداها میشود". بعدها در سال 1374، موضوع نظارت استصوابی در قانون انتخابات نیز مورد تصریح قرار میگیرد.
نکتهای که بهگمان من، بدان کمدقتی شدهاست، مفهوم نظارت است. در همین نظریه تفسیری اصل 99 توسط شورای نگهبان، این شورا نظارت خودش را شامل تمام مراحل اجرایی از جمله بحث بررسی صلاحیتها میداند. این بدین معنی است که رسیدگی به صلاحیت نامزدها از جمله موارد اجرایی است و در اختیار هیاتهای اجرایی بر اساس قانون است و این شورا تنها حق دارد که بررسی نماید که آیا رسیدگی هیاتهای اجرایی مطابق قانون صورت میگیرد و یا از قانون تخطی میشود. این تفسیر به هیچوجه به شورای نگهبان اجازهی اقدام به رسیدگی ابتدایی به تشخیص صلاحیت نامزدها نمیدهد. کاری که شورای نگهبان در حال حاضر میکنند آشکارا کاری فراتر از اختیاراتی است که قانون اساسی برای این شورا منظور داشته است، میباشد. این شورا وارد بحث اجرایی در انتخابات میشود. بهواقع حکمت وضع این اصل در قانون اساسی این بودهاست که اگر دستگاه اجرایی و هیاتهای اجرایی جایی از قانون تخطی کردند و موجبات سلب حقوق شهروندان را فراهم آوردند، شورای نگهبان در جهت احقاق حقوق شهروندان ورود پیدا کند. لیکن، گویا روزگار وارونه است. شاید ایرادی که به اصلاحیه قانون انتخابات در سال 1381 وارد است این باشد که بهجای تعریف دقیق نظارت و فرایندهای نظارتی وارد بحث جدلی نظارت استصوابی و یا غیر استصوابی شدهاست که دردی را درمان نمیکرد. این موضوعی است که میتوان به نقد گذاشت.
در چارچوب مطالب پیشگفته برخی از قانونهای روادارندهی تبعیض در جمهوری اسلامی ایران مرور میشود. در پایین، تنها به چند نمونه از آنها اشاره میگردد. بر اساس ماده 26 قانون انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا (اصلاحی ۲۷/۸/۸۶) انتخاب شوندگان هنگام ثبت نام باید دارای شرایط زیر باشند:
الف- تابعیت کشور جمهوری اسلامی ایران.
ب- حداقل سن ۲۵ سال تمام.
ج- اعتقاد و التزام عملی به اسلام و ولایت مطلقه فقیه.
د- ابراز وفاداری به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران.
هـ- (اصلاحی ۲۷/۸/۸۶) دارا بودن سواد خواندن و نوشتن برای شورای روستاهای تا دویست خانوار و داشتن مدرک دیپلم برای شورای روستاهای بالای دویست خانوار ، داشتن حداقل مدرک فوق دیپلم یا معادل آن برای شورای شهرهای تا بیست هزار نفر جمعیت ، داشتن حداقل مدرک لیسانس یا معادل آن برای شورای شهرهای بالای بیست هزار نفر جمعیت.
و- (الحاقی ۲۷/۸/۸۶) دارا بودن کارت پایان خدمت نظام وظیفه یا کارت معافیت دائم از خدمت برای مردان.
تبصره ۱- اقلیتهای دینی شناخته شده در قانون اساسی یه جای اسلام باید به اصول دین خود اعتقاد و التزام عملی داشته باشند.
همچنین بر اساس ماده 17 آیین نامه تشکلهای مردمنهاد، هیئت موسس، شوراي مركزي، دبير يا عناوين معادل طبق اساسنامه تشكل، بايد داراي شرايط عمومي زير باشند:
و همچنین بر اساس ماده 23 قانون نظام پزشکی ایران، شرایط انتخاب شوندگان هیئتهای مدیره سازمان نظام پزشکی و شورای عالی نظام پزشکی به شرح زیر میباشد:
الف- تابعیت دولت جمهوری اسلامی ایران.
ب- نداشتن فساد اخلاقی و مالی.
ج- داشتن حسن شهرت اجتماعی و شغلی در عمل به اجرای اصول پزشکی و رعایت اخلاق و شئون پزشکی.
د- داشتن حسن شهرت در تعهد عملی به احکام دین مبین اسلام و وفاداری به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران.
تبصره- اقلیتهای دینی مصرح در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران تابع احکام دین اعتقادی خود میباشند.
ه- دارا بودن حداقل سه سال سابقه عضویت در نظام پزشکی.
همچنانکه ملاحظه میشود شرایطی چون اعتقاد و التزام عملی به اسلام، و یا التزام به ولایت مطلقه فقیه و همچنین ابراز وفاداری به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و در بعضی موارد عدم وابستگي به احزاب، سازمانها وگروههاي غيرقانوني حتی برای فعالیتهای اجتماعی و حرفهای و داوطلبانه نیز منظور گشتهاست. شرط مدرک تحصیلی برای نامزدی در انتخابات شوراهای شهر نیز خود طرفه حدیثی است که بنیان منطقی آن هیچ روشن نیست و آشکارا خلاف حقوق اساسی ملت است.
میتوان تقریبا گفت که همگان از اینکه چگونه این معیارهای کلی و کیفی مورد سوء استفاده و سلب حقوق ملت شدهاند، آگاهند. شاید نخستین باری که نامزدهای وابسته به نهضت آزادی و جاما رد صلاحیت شدند در انتخابات دومین دوره مجلس شورای اسلامی توسط شورای نگهبان بود. هر چند این موضوع در آن زمان مورد اعتراض وزارت کشور تحت عنوان دخالت نظارت در حوزهی اجرا قرار گرفت، لیکن، شورای نگهبان بدان توجه ننمود. بعدها همین موضع بهصورت رسمی و با تبلیغات فراوان از سوی قوه مجریه که آن زمان در اختیار گروههای چپ بود پی گرفتهشد. در روز 30/آبان/1366 مرحوم حجهالاسلام محتشمیپور وزیر کشور وقت نامهای[1]به محضر امام (ره) مینویسد و پس از ذکر فصل مشبعی از سوءنیتها و مخالفتهای رسمی این گروه با مواضع رسمی جمهوری اسلامی از جمله مخالفت آنان با ادامه جنگ و ولایت مطلقه فقیه، راجع به عدم تایید صلاحیت نامزدیشان برای انتخابات مجلس شورای اسلامی استفسار میکند و تایید ایشان را دریافت میکند[2]». و این مبنایی برای جلوگیری از فعالیتهای یک جمعیت فعال و مؤثر در جریان انقلاب اسلامی شد.
هنوز که هنوز است کمتر سیاستمداری در سطح حاکمیت به این موضوع ایراد کردهاست. ولی، اغلب به رد صلاحیت گسترده داوطلبان از طیفهای اصلاحطلب و اخیرا اصولگرایان مدنی از سوی شورای نگهبان شکوه میکنند. آیا آنچه که شورای نگهبان تحت عنوان «نظارت استصوابی» میکند متفاوت از ماهیت کاری است که مرحوم محتشمیپور انجام داد؟ قبول کنیم که اشتباه کردیم. این به انصاف نزدیکتر است. سیاستمداران رسمی و نزدیک به قدرت در ایران در چاهی افتادند که پیش از آن خودشان برای دیگران کنده بودند. حال اینکه اساسا ورود دولت به مفهوم عام آن اعم از قوهی مجریه، قوهی مقننه و شورای نگهبان به امر بررسی صلاحیت به صورت کیفی و اعمال نظر، سلیقه شخصی و یا تشخیص فردی اشکارا موجب سلب حق اعزام نماینده از سوی ملت به مراکز حکمروایی میشود و موضوع امکان نمایندگی در اننخابات را با چالش مواجه میسازد.
[1] صحیفه امام، جلد 20، صفحه 479
[2] همان، صص480و481