عباس آخوندی
عباس آخوندی
خواندن ۶ دقیقه·۴ سال پیش

هم‌گناه، آینه شکسته جامعه ایران

هم‌گناه زنگار از آینه شکسته جامعه ایران بر گرفت تا همه به شکسته بودن آن را باور کنیم، تصویر خود را در این آیینه‌ی شکسته ببینیم و هر یک نقش و سهم خود را در شکسته‌شدن آن بپذیریم و در جهت جبران آن برآییم. ندیدن و نپذیرفتن واقعیت‌ها و تصلب بر باورها و ساختارهای ذهنی، بدون خلاقیّت، آفرینش و ساختاریابی نو واقعیت را تغییر نمی‌دهد. تنها یکپارچگی هویتی ما را متلاشی می‌کند. ما می‌مانیم و خانواده فروپاشیده‌ی صبوری، بخوانید جامعه از هم‌گسیخته‌ی ایران.

هر 24 قسمت سریال هم‌گناه را بدون خستگی دیدم و هربار مشتاق‌تر داستان‌های تودرتو و دراماتیک آن‌ را پی گرفتم. به عنوان یک تماشگر عامی برای من فیلم‌نامه و خرده‌داستان‌های آن نشان از فهم ژرف، خلاقیّت ذهنی و توان داستان‌پروری نویسندگان آن محسن کیایی و هم‌کارش آقای علی کوچکی از جامعه ایران و زیر پوست آن داشت. بیهوده به هیچ قصه‌ای آب نبسته بود. گزافه نگفته‌بود و رسا بود. به خوبی و با علاقه می‌توانستی رابطه ستون فقرات داستان وتمام خرده‌داستان‌های پیرامون آن را بفهمی و با تک‌تک شخصیت‌ها هم‌‌دل و هم‌راه شوی.

سریال سرمایه‌های انسانی بزرگی را از صنعت سینما و نمایش به‌کار گرفته بود. مهم این بود که از سرمایه‌ها به خوبی بهره برده بود وهیچ‌یک را هدر نداده‌بود. بسیار اتفاق می‌افتد که نام‌های بزرگی در فیلم و یا سریالی بازی می‌کنند ولی، سرجمع تهیه کننده و کارگردان موفق به ارائه یک اثر نمایان نمی‌شوند. اما کارگردان هم‌گناه، شخصیت‌ها را به‌درستی انتخاب کرده بود. بازی‌ها نه تنها تک‌تک بسیار شایسته و نمایان بودند که مجموعه‌ی آن‌ها نیز در کنار هم به سریال یک هویت یک‌پارچه، سازگار و منسجم بخشیده بود و تماشاچی با هیچ افت و شکستی در طول بازی‌ها روبه‌رو نمی‌شد. البته، ممکن است که منتقدی ریزبین، این نظر مرا رد کند. ولی، من از منظر یک تماشاچی ساده سخن می‌گویم. برای من سریال بسیار دل‌نشین بود. بازی گرفتن از این تعداد انبوه بازیگران، اعم از ستارگان درخشانی چون پرویر پرستویی، مسعود رایگان، هدیه تهرانی، مهدی پاکدل، هنگامه قاضیانی، حبیب رضایی، رویا تیموریان و علی باقری و یا جوانان هنرمند و پراستعدادی چون محسن کیایی، پدرام شریفی، مارال بنی‌آدم، سوگل خلیق، روشنک گرامی و ساقی حاجی‌پور کاری درخور ستایش بود و هست. با یک دیدی غیر فنی، انتخاب مکان‌ها، موسقی فیلم و نور و فیلمبرداری و سایر نکته‌های فنی نیز خوب بودند و هیچ‌گاه مرا آزار ندادند.

نکته دیگری که در این سریال می‌خواهم بر آن تاکید کنم ایرانی بودن آن است. از نظر من خرد ایرانی همراه با عشق معنی می‌یابد و به قول سیما معرفت در آن جایگاه دارد. و این در برابر خرد ابزاری است که به هیچ چیز جز محاسبه راه نمی‌دهد. گزافه نگویم، خرمردِرندی بدیل بدلی خرد ایرانی است که کم هم در جامعه‌ی ما رواج ندارد؛ به‌ویژه این روزها که با تزویر و ریاکاری آمیخته شده و حالِ آدم‌ها را به‌هم می‌زند. پرویز نماد برجسته این خردمردِرندهاست. در عین حال ارتکاب هزار خلاف، به خانواده‌اش عشق می‌ورزد و مراقب زن و فرزندانش است. خوبی این سریال فاصله گرفتن از کلیشه‌های مذهبی چه مثبت و چه منفی است. ولی، در عین حال، لایه‌های زیرین‌تر سنت را در خانواده صبوری نشان می‌دهد که چگونه به نام حفظ شؤنات خانوادگی تمام جنبه‌های اخلاقی زیر پا گذاشته می‌گذارند. فرید در این سریال حافظ سنت است. هم‌چنان‌که برخی نهادهای رسمی فرهنگی برای خود این رسالت را قائل هستند. او برای حفظ سنت خانوادگی و عمل به وصیت آقاجون چشم خود را بر واقعیت می‌بندد. نه تنها دیگران را نمی‎بیند که حتی به زن و بچه خود نیز هیچ توجهی نمی‌کند و آمادگی دارد برای اثبات درستی روش خودو نادرستی روش دیگران، هر حقی را ناحق کند و حتی سیما دخترش را بی‌مقدمه به عقد ازدواج سامان درآورد. و از این‌که دیگران او را نمی‎فهمند شگفت‌زده است. چرا چون که او حق مطلق است و مصلحت همه‌ی اعضای خاندان صبوری را تشخیص می‌دهد و دیگران قدر او را نمی‌دانند. او به خودش اجازه می‌دهد که در زندگی همه مداخله کند و همه‌چیز را کنترل کند.

سامان نماد جوان بی‌عار و بی‌هنری است که محصول جامعه‌ای است که تغییر را به رسمیت نشناخته و در برابر تحول مقاومت کرده است. او در میان زمین و آسمان رها و میوه‌ای کال و گس است، در عینِ حال رگه‌هایی از سنت به‌همراه دارد؛ او با معرفت است. به همین ترتیب پیمان محصول سرکوب و تحقیر جامعه توسط اشراف سنتی است که هم‌چنان از درهم‌آمیختگی اجتماعی احتراز دارند و اجازه نمی‌دهند که اعضای خانواده‌شان با جامعه ارتباط برقرار کنند؛ مادرش با او و یک بچه در شکم آواره شده‌است. او سراسر خشم، نفرت و کینه است می‌خواهد از همه انتقام بگیرد. رحمان، در وضعیت پیمان است. از یک سوی سرخورده و عصبی است ولی، از سوی دیگر هنوز مایه‌های انسانی خود را حفظ کرده و در عین سختی تا جایی که می‌تواند عزت نفس خود را حفظ می‌کند.

هم‌گناه نشان می‌دهد که جامعه تغییر کرده، طبقه متوسط هر چند فقیرتر شده‌است ولی، هم‌چنان اکثریت است. نشانه‌ی آن زیباست که به باربری روی آورده‌است. روابط انسانی و اجتماعی فراتر از طبقه و گروه‌های اجتماعی بین آحاد جامعه برقرار شده و امکان کنترل آن حتی در سطح یک خانواده نیست؛ رابطه آرمان و زیبا، و پیش از آن آرمان، سیما و سامان، امیر و نیکی، فرهاد و هدیه هر کس که بخواهد این روابط را کنترل کند، تنها خود را می‌شکند و به هزار خلاف اخلاق مبتلا می‌شود. سریال هم‌چنین این اصل جامعه‌شناختی را به خوبی به نمایش گذاشته که وقتی عنصری بیرونی چون پیمان وارد خانواده بزرگ صبوری می‌شود، همه روابط اعضای خانواده به‌طور مستقیم و غیر مستقیم تحت تاثیر کنش آن قرار می‌گیرند. دیگر از نظم و ارامش قبلی خبری نیست. تنها راه چاره فهم ورود این عنصر و ویژگی‌های آن است. و باز به‌خوبی نشان می‌دهد که سوژه که پیمان باشد نیز تحت تاثیر ساختار که خانواده صبوری باشد نیز تغییر می‌کند و دیگر همان سوژه قبلی نیست. بنابراین راه‌کار فرار از واقعیت نیست، بلکه بازگشت به واقعیت با حفط اصول است. هم‌گناه، درد جامعه ایرانی را شناخته لذا، خرد را داور می‌کند، به استقبال عشق می‌رود. عشق آرمان به زیبا نه تنها او را به روشنایی می‌رساند که خانواده را تکان می‌دهد تا آن‌ها حسِّ هم‌گناهی کنند و در تکاپوی جبران برآیند. و در نهایت صداقت و پاکی را با کردار فریبرز میزان قرار می‌دهد.

منتشر شده در دیدار نیوز

سریالهم گناهایرانایرانی
‌‌‌‌‏معلم در دانشگاه تهران و در پی ایده ایران هستم،‌‌‌‌ ایده‎ ای متضمن توسعه، بالندگی و امنیت برای همه ایرانیان، تحکیم پیوند ملت های حوزه تمدنی ایران و صلح پایدار | توییتر » ‌‏@AkhoundiAbbas
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید