شاید اگر از هواداران نظرسنجی شود که آیا حاضرید استقلال برای همیشه منحل بشود، هیچ بعید نیست که بگویند: بله
اما اگر از آنهایی که هواراد نیستند چنین سوالی بپرسی، میگویند:
باشد اما پیشرفت نکند؛ زجرکش شود. آنهایی که همیشه در تقابل با استقلال بوده اند دوست دارند این پرنده آبی زنده بماند اما پر و بال نداشته باشد.
آنها دوست دارند او را بازی دهند و به او بخندند. به او سنگ بزنند و سپس با خنده های سرخ و کریه که آدم را یاد جادوگران قصه ها می اندازند، روح و روان نیمی از مردم را جریحه دار کنند.
آنها میخواهند آسمان باشد، اما آبی نباشد. آدمها باشند اما سالم نباشند. البته این قضیه در موضوع خودشان و اطرافیانشان و رنگهایشان، صدق نمیکند.
آنها نمیخواهند تاریخ درموردشان بنویسد که مردمان آبی رنگ را ذبح کردند. اما با حیله و نیرنگ میشود کاری کرد که بویی به مشام تاریخ نرسد. کاری کارستان. کاری زجر دهنده... مرگ تدریجی و تمام...
پ.ن:
برخی مصداقها:
بیرون کردن مهره های تازه فیکس شده استقلال طی ۵ سال، مدام و پیوسته و بی امان...
نداشتن زمین، امکانات، پول و ... نسبت به تیم رقیب
حمایت خانوادگی وزیر از تیم رقیب
اینها همه هست اما منظورم این مصداقها نیست.ماجرا عمیقتر از این حرفهاست...