
وحی چیست و پیامبران از کجا آمدند ؟
مغز ما شبکهای به هم تنیده از صدها میلیارد سلولعصبی (نورون) است که با هم در ارتباط هستند. چیزی که ما روح، روان و ذهن می خوانیم در واقع چیزی جز حاصل فرایندهای الکتروشیمیایی سطح مغز نیست. اگر در اثر سرطان، سکته و هر دلیل دیگری قسمتی از مغز برداشته می شود؛ فعالیتهای ذهنی مربوط به آن قسمت نیز متوقف میشود. به طور خلاصه می توان گفت که ما چیزی جز مغزمان نیستیم

دکتر مایکل پرسینگر در دانشگاه اونتاریو مشاهدهی جالبی روی مغز انجام داد. او با قرار دادن یک کلاه الکترومغناطیسی بر قسمت خاصی از مغز (لوب گیجگاهی) ، مغر داوطلبان را تحریک می کرد مشاهده کرد که وقتی این قسمت از مغز تحریک می شود افراد احساسات متافیزیکی خاصی مثل خروج روح از بدن؛ احساسات مذهبی شدید؛ تماس با خدا و مقدسین و… را تجربه میکنند. اما چرا این اتفاق می افتد؟
به نظر می آید که وقتی مغز در حالت عادی است، پیام های نیمکرهی راست و چپ با یکدیگر همخوان میشود و ما وجود یک «خود» را تجربه می کنیم اما به محض این که این تعادل از بین برود لوب چپ پیامهای مخابره شده از لوب راست را بعنوان یک «موجود خارجی» شناسایی می کند. از آنجا که مغز انسان طوری طراحی شده که فقط یک «خود» را به رسمیت بشناسد، هرنوع پیام دوم تعبیر به وجود یک موجود دیگر، صدا، شخصیت فرضی، روح، اجنه و حتی خدا می شود.
این اثرات دقیقا شبیه چیزی است که مواد روانگردان بر روی مغز به جا می گذارند.حس وجود شخص دیگر یا همان «وحی» چیزی است که در میان کوهنوردان، کاشفان مناطق قطبی و دریانوردانی که به تنهایی به سفرهای دریایی می روند وجود دارد.تقریبا همهی این گروهها وجود چیزی شبیه «فرشته ی راهنما»را در موقعیتهای سخت تجربه می کنند.خیلی از شرکت کنندگان دورهای طولانی دوچرخه سواری صحرایی در شب گزارش دادهاند که در راه با چیزهایی شبیه فرشته، بشقاب پرنده، ترن های خالی،اسب، هواپیماهای نامریی و موجودات فضایی رو به رو شده اند.

دانشمندان معتقدند که عواملی مثل تنهایی، کم خوابی، سکوت، سرما، کم آبی بدن ، خستگی و ترس می توانند قسمت هایی از مغز را تحریک کنند که فرد در آن «موجود خارجی» را تجربه می کند. مثلا هرمان بوهل (قله نورد مشهور اتریشی) در کتاب خاطراتش مینویسد که وقتی در یک صخرهی بلند تا نزدیکی های مرگ رفته؛ ناگهان متوجه حضور مردی می شود که او را راهنمایی می کند و از آن لحظه به بعد حس می کند که تنها نیست (اگرچه واقعا تنها بوده است و احدی درکوه با او نبوده).راینهالد مسنر که اولین فاتح اورست است که به تنهایی قله نوردی کرده می گوید که در تمام طول بالا رفتن از هیمالیا با همسفران خیالی اش گفتگو میکرده است.
راستی چه بر سر مغز می آید که چنین حضور ماورایی را تجربه می کند؟ برگردیم به دکتر پرسینگر که در واقع با کاشتن الکترود و جریان های الکترومغناطیسی عین این تجربه ها را در افراد خلق می کند. در واقع پرسینگر میتواند با گذاشتن یک کلاه بر سر حتی خداناباورترین افراد در آنها حسی از وحی ایجاد کند و با کوچکترین تغییرات شیمیایی در مغز و ارتباط نورونها می تواند منجر به توهمات قویای شود که از نظر فردی که آن را تجربه می کند خیلی هم واقعی است

پرسینگر با آن کلاه مغناطیسیاش می تواند از من، از شما و هرکسی که اطرافتان هست یک پیامبر بسازد. نیازی هم به غار حرا و صحرا ندارد. پرسینگر در مورد
ماورالطبیعه می گوید:آنچه ما چهار صد سال پیش ماورالطبیعه می دانستیم امروز بخشی از علم است.
این آینده ی قهری هر نوع پدیده ی ماورالطبیعه است؛ تبدیل به علم می شود و بعد در میان وقایع طبیعی قرار می گیرد. یا به راحتی زیر ذره بین روشهای علمی ناپدید می شود .