جَنْگْجویِ اَنْدوهْگینْ
جَنْگْجویِ اَنْدوهْگینْ
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

نگاهِ معنادار


باران ببارد؛

من باشم و تو؛

فقط ما دو نفر؛

بدونِ چتر؛

راستی نگفتم؟

شب باشد و تاریک؛

و چراغی که روشن و خاموش می شود.

حرف های زیادی برای گفتن داریم؛

ولی فقط همدیگر را نگاه می کنیم.

نمیدانم چرا!

البته اینطوری بهتر هم هست؛

خیره شدن در سکوت باعث میشه بیشتر همدیگر را بفهمیم.

همچنان ایستاده ایم!

مثل اینکه خیلی وقت بود همدیگر را نفهمیده بودیم...

در لا به لای کارها، تجربیات و حتی آدم ها، دنبال یک چیز می گردم؛ دنبالِ {پارسا}؛ نمی دانم کِی و کجا ولی بالاخره پیدایش خواهم کرد ...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید