Adineh
Adineh
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

از چیزی نمی‌ترسیدم: کتابی برای قهرمان‌پروری

اولین بار چهارده ساله بودم که از طرف مدرسه به موزه دفاع مقدس رفتیم و آن‌جا فیلم کوتاهی را برایمان نمایش دادند. فیلمی از فضای جبهه که در آن جوانی دوست‌داشتنی دوستان شهیدش را یاد می‌کرد و از دوری آنها اشک می‌ریخت. من آن روز برای اولین بار او را شناختم و دوستش داشتم؛ در حالی‌که فکر می‌کردم او هم شهید شده است. سال‌ها بعد فهمیدم قهرمانی که با دیدن آن فیلم کوتاه چنین شیفته‌اش شده‌ام هنوز زنده است و به شهادت نرسیده است. قهرمان دوران نوجوانی من سال‌ها بعد به شهادت رسید و حالا کتاب زندگی‌نامه خودنوشت او در دستان من است و با خواندن سطر سطر کتابش بغض گلویم را می‌فشارد.

"از چیزی نمی‌ترسیدم" داستان زندگی حاج قاسم سلیمانی از ابتدای کودکی تا آغاز جوانی را روایت می‌کند. روایتی که به قلم خود حاج قاسم و در قالب خاطرات نوشته شده است و ما را با واقعیات زندگی یک قهرمان واقعی آشنا می‌کند.

"از چیزی نمیترسیدم" ما را با ابعاد جدیدی از زندگی این ابرقهرمان آشنا می‌کند. ابعادی که دانستن آن از رمز و راز تبدیل شدن یک پسربچه روستایی به یک قهرمان بزرگ فراملی پرده بر‌می‌دارد.

جمله‌ای از ژان‌ژاک‌روسو نقل شده که در کتاب امیل و در زمینه تربیت کودکان گفته است بدبخت‌ترین کودکان آن‌هایی هستند که در ناز و نعمت پرورش می‌یابند. خاطراتی که از حاج قاسم در این کتاب بیان شده است، موید همین نکته است و اینکه سختی کشیدن انسان‌ها را "بزرگ" می‌کند و نه نازپرورده بودن.

حاج قاسم در روستا و در سختی بسیار بزرگ می‌شود. غذای اعضای خانواده معمولا نان و ماست ساده بوده است و تنها سالی دو یا سه بار توانایی خوردن برنج داشته‌اند. تنها دو دست لباس داشته است و یک کفش پلاستیکی که به‌خاطر پاره بودنش همواره انگشتان پاهایش با خار و سنگ و شیشه برخورد داشته و زخم بوده است. تا جایی که روزها کارش درآوردن خارها از پاهایش بوده است. به گفته خودش سختی‌های دوران کودکی‌اش چنان زیاد بوده که به آنها عادت کرده بوده و آن‌ها را جزئی از زندگی می‌دانسته است. در جایی از کتاب می‌گوید که: "به‌دلیل مشغولیت شدید و کار کردن‌های پیوسته، نه خوشی را حس می‌کردیم و نه سختی را. انگار هر دوی این جزئی از وجود ما شده بود."

علیرغم زندگی فقیرانه و در سختی، حاج قاسم و خانواده‌اش بسیار سخاوتمند و مهمان‌نواز بودند. از غریبه‌ها و در راه مانده‌ها پذیرایی می‌کردند و همان وعده غذایی ساده‌شان که از نان تشکیل شده بود را با نیازمندان و مهمان‌ها تقسیم می‌کردند.

سال‌ها بعد این نوجوان سختی کشیده، برای آنکه بتواند قرض و بدهی پدرش را ادا کند و مانع زندان رفتن پدرش شود، به‌تنهایی راهی شهر می‌شود. در شهر مشاغل مختلفی همچون کارگری و بنایی، آبمیوه‌گیری و کار در رستوران هتل و سرامیک‌کاری را تجربه می‌کند تا اینکه موفق می‌شود بدهی پدرش را بپردازد و چیزی برای خودش پس‌انداز کند. همزمان، خودش را با ورزش زورخانه‌ای و اخلاق و روحیه پهلوانی پرورش می‌دهد و با دوستانی آشنا می‌شود که او را با امام و انقلاب همراه می‌کنند.

ابتدای کتاب، جذابیت کمتری دارد و پرش‌های زمانی زیادی دیده می‌شود. اما هرچه جلوتر می‌رویم و به‌ویژه از زمان ورود قهرمان به شهر، داستان جذاب‌تر می‌شود. در پایان، کتاب با شرح رخداد به آتش کشیدن مسجد جامع کرمان به اتمام می‌رسد و خوشحالم که از طریق این کتاب با چگونگی این واقعه هم بیشتر آشنا شدم. اگرچه قلم کتاب، قلم یک نویسنده حرفه‌ای نیست؛ اما خلوص و صداقت و جذابیتی دارد که مخاطب را با خود همراه می‌کند و دلش نمی‌خواهد کتاب تمام شود.

متن کتاب بسیار کوتاه است و چقدر حیف که نوشتن کتاب ناتمام مانده است.

در نهایت، کتاب را به همه دوستداران حاج قاسم پیشنهاد می‌کنم و معتقدم کتاب آموزه‌هایی از اصول فرزندپروری صحیح و قهرمان‌پروری را دربردارد.

این پست جهت شرکت در چالش کتابخوانی طاقچه نوشته شده است. برای خرید کتاب از طاقچه به لینک زیر مراجعه کنید:

https://taaghche.com/book/111424
حاج قاسمقهرمانچالش کتابخوانی طاقچه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید