پیشتر چند کتابی از تولستوی خوانده بودم و منتظر فرصتی بودم که سایر کتابهایش را هم مطالعه کنم. چالش اسفند ماه طاقچه بهترین بهانه بود تا کتاب "اعتراف" را در برنامه کتابخوانیام بگذارم. کتابی که مطالعه آن در واپسین روزهای سال ۱۴۰۲ آغاز شد و در واپسین ساعتهای آن به اتمام رسید. موضوع محوری کتاب "معنای زندگی" است و از این جهت همزمانی مطالعه آن با روزهای ماه مبارک رمضان را هم به فال نیک گرفتم.
کتاب اعتراف، کتابی کوتاه از تولستوی است که در ۱۲۰ صفحه و از سوی نشر گمان منتشر شده است. آبتین گلکار نیز بهخوبی از پس ترجمه این کتاب به زبان فارسی برآمده است. این کتاب در حقیقت اعترافنامهای از زندگی خود تولستوی است که در آن به بیان اعتقادات و افکار خود در طول زندگی پرداخته است.
کتاب، با بیان نسبت تولستوی با مسأله ایمان در دوران جوانیاش آغاز میشود. در این بخش او اعتراف میکند که از کودکی او را با اعتقادات مسیحیت ارتدکس پرورش دادهاند؛ اما با ورود به سالهای جوانی متوجه میشود که به آموختههای دینیاش اعتقاد قلبی ندارد و تنها به گفته بزرگترهاش اعتماد کرده و این اعتماد نیز اعتمادی سست است. همان شک و تردیدهایی که بسیاری از جوانان در سنین جوانی به آن دچار میشوند. بنابراین تولستوی بهمرور دعا خواندن، کلیسا رفتن و روزه گرفتن را کنار میگذارد و بسیاری از اعتقاداتش را از دست میدهد. چیزی که خود از آن تحتعنوان سقوط یاد میکند. پس از آن، تکامل اخلاقی و رسیدن به کمال فردی را هدف قرار میدهد. کمالی که در ثروتمندتر شدن و معروفتر شدن و قویتر از دیگران شدن، معنا مییابد. در این میان، تلاش او برای اینکه از نظر اخلاقی بهترین اعمال را داشته باشد با تحقیر و تمسخر اطرافیانش روبرو میشود و این در حالی است که پستیها و رذالتهای اخلاقیاش با تشویق و تمجید دیگران همراه است. در همین شرایط است که او نویسندگی را آغاز میکند و باز دیگر اعتراف میکند که در نوشتن هم برای آنکه پول و شهرت بیشتری را کسب کند، بهناچار خوبیها را پنهان میکند و بدیها را آشکارا به نمایش میگذارد!
بهتدریج تولستوی مشهور میشود. ازدواج میکند و امکانات مالی خوبی بهدست میآورد؛ اما درست در همین زمان که میتواند با سرخوشی از شهرت و ثروتی که کسب کرده به ادامه زندگی بپردازد، با یک سوال بزرگ مواجه میشود. اینکه معنای زندگی چیست؟ سوالی که سالهای بسیاری را صرف پیدا کردن پاسخ آن میکند؛ خوشیهای زندگی را کنار میگذارد و حتی بارها و بارها به خودکشی فکر میکند! نیمه دوم کتاب، شرح تلاشهای تولستوی برای یافتن معنای زندگی است. در این راه، ابتدا به علوم مختلف روی میآورد و مطالعات گستردهای را در خصوص پاسخ علوم مختلف به این سوال انجام میدهد. مطالعاتی که هرگز او را قانع نمیکند. پس از آن سراغ مذهب میرود و در نهایت پاسخ سوال خود را در میان مردم عادی و فقیر مذهبی مییابد.
در حقیقت، کتاب اعتراف، شرح زندگی تولستوی از خروج از ایمان و بازگشت دوباره او به ایمان است.
بخشهایی از متن کتاب:
مذهبی که به زور آموخته شده، در طول زندگی بهتدریج ضعیف میشود و فرد از اصولی که در کودکی فرا گرفته جدا شده و در مقابل آن قرار میگیرد. بهتدریج این اعتقادات بدون برجای گذاشتن هیچ نشانهای از زندگی فرد بیرون میرود.
در جستجوی خداوند بودم. این جستجو چون احساسی بود که از افکارم برنمیخاست؛ بلکه ریشه در اعماق قلبم داشت.
به خاطرم آمد فقط لحظاتی را زیستهام که به خداوند ایمان آوردهام.
او همینجاست. بدون او زیستن میسر نیست. شناخت خداوند و زیستن یکی است. خداوند زندگی است. در جستجوی خدا باش و زندگی کن. بدون او زندگی معنا ندارد.
این پست جهت شرکت در چالش کتابخوانی طاقچه نوشته شده است. برای خرید کتاب از طاقچه به لینک زیر مراجعه کنید: