گزینههای روی میزم زیاد بود. کتابهایی در ژانر عاشقانه که پیشتر خوانده بودم و یا در صف انتظار مطالعهام قرار داشتند. برای چالش بهمنماه قرار بود یکی از این کتابها را انتخاب کنم و برایش یادداشت بنویسم. انتخاب سختی بود. جین ایر، غرور و تعصب و... کتابهای عاشقانهای بودند که دوستشان داشتم اما اینکه عاشق شدن را بیاموزند، شک داشتم!
تا اینکه خیلی اتفاقی در این ماه کتاب "درخت زیبای من" نوشته "ژوره مائورو ده واسکونسلوس" را خواندم و بالاخره یافتمش! درخت زیبای من همان کتابی بود که به مخاطبانش، اعم از نوجوان و بزرگسال، عاشق شدن را یاد میداد.
تعریفهای زیادی از این کتاب شنیده بودم؛ اما وقتی شروع به خواندن کردم، اوایل کتاب چندان جذاب نبود و دو فصل ابتدایی را دوست نداشتم. بالاخره با فصل سوم کتاب توانستم ارتباط برقرار کنم و خواندن را ادامه دادم تا اینکه به بخش دوم رسیدم. تمام فصل های بخش دوم کتاب را بسیار دوست داشتم و دیگر کنار گذاشتن آن برایم ممکن نبود. فصلهای بخش دوم کتاب را یک نفس خواندم تا تمام شد.
پیشتر فکر نمیکردم کتاب داستانی که روایت آن از زبان یک پسر بچه ۵ ساله باشد را دوست داشته باشم، چه برسد به آنکه با آن زار زار گریه کنم!
کتاب درخت زیبای من، داستان زندگی پسر بچه فقیر ۵ سالهای به نام "زه زه" است که درواقع از داستان زندگی نویسنده یعنی آقای "ژوزه" الهام گرفته شده است. پسر بچهای که به واسطه شیطنتهایش به او برچسب شیطان زدهاند و دائما مورد تنبیه بدنی اطرافیان و خانوادهاش قرار میگیرد. خود زه زه نیز این برچسب شیطانصفتی را باور کرده و معتقد است شیطان در جسمش حلول کرده است. به همین دلیل هم منتظر روزی است که به جای شیطان، مسیح در جسمش حلول کند و دیگر کارهای اشتباهش را تکرار نکند.
در نیمه دوم کتاب، این اتفاق رخ میدهد و زندگی زه زه تغییر میکند. با واسطه یک دوست و با معجزه محبت.
درخت زیبای من، یک عاشقانه لطیف است. کتابی که عشق و محبت صمیمانه یک پسربچه به درختچه پرتقال کوچک خانهشان را نشان میدهد. پسربچهای که بزرگترها محبت کردن و عشق ورزیدن به او را نیاموختهاند. درخت زیبای من، تاثیر عمیق محبت کردن را نشان میدهد و عاشقانهای است که با خواندنش میتوانید نگاه خود را به دنیای کودکان بازیگوشتان تغییر دهید و عشق ورزیدن به آنها را بیاموزید.
درخت زیبای من، به خوبی نیاز آدمی به دریافت عشق و تاثیر عمیق محبت در زندگی و سرنوشت انسان را نشان میدهد. عشق و لطافت را به قلب آدمی تزریق میکند و در عین تلخ بودن، بسیار لطیف و شیرین است.
این کتاب اگرچه در دسته کتابهای نوجوان قرار میگیرد؛ اما من خواندن آن را به همه پدرها و مادرها توصیه میکنم.
بخشهایی از متن کتاب:
هیچ وقت نباید حرفهای زشت بزنی. میفهمی؟ - اما من بچهام. این تنها راهی است که میتوانم انتقام بگیرم.
با دوست نداشتنش او را در قلبم میکشم. و یک روز خواهد مرد.
در خانه ما زیاد فرصت بوسیدن پیش نمیآید.
درد یعنی چیزی که دل آدم را در هم میشکند.
این پست جهت شرکت در چالش کتابخوانی طاقچه نوشته شده است. برای خرید کتاب از طاقچه به لینک زیر مراجعه کنید: