ویرگول
ورودثبت نام
آیین روشن
آیین روشن
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

شاخصه‌های اخلاقی دوران دانشجویی شهید مصطفی احمدی روشن

✍️ داشتم رد می شدم. جلوی ساختمان کلاسها توی دانشگاه شریف چشمم افتاد به یک دختر و پسر. وضع حجاب دختر خوب نبود. آرام رفتم جلو، تذکر دادم که دختر حجابش را درست کند و رد شدم. صدای داد و بیداد دختر و پسر از پشت سرم آمد، داد می زدند که به چه حقی تذکر داده ام. برگشتم و جوابشان را دادم. گفتم شما وضع حجابت بد بود، من هم تذکر دادم. بگومگویمان بالا گرفت. بچه ها از اتاق بسیج دانشگاه صدایمان را شنیدند و آمدند بیرون. مصطفی هم آمد به دفاع از من. رگ گردنش زده بود بیرون.

مصطفی:«سعید، می شه آروم‌تر تذکر بدی؟ یک کم ملاطفت بیشتر خرج کنی؟» گفتم «خودت که می دونی، من آروم تذکر می دم و رد می شم. خودشون شروع کردن به داد و بیداد.» آرام طوری که به من هم برنخورد گفت «می دونم سعید، حق با توئه، وضعشون خوب نبود، باید امر به معروف کنیم، ولی اگه یه خرده آرومتر بگی اثرش هم بیشتره.» خودش هم همینطور بود. آرام می گفت و رد می شد یا رویش را می کرد یک طرف دیگر.

یک بار با بقیه هم اتاقی ها دور هم نشسته بودیم. من شروع کردم به تعریف کردن از مصطفی. بچه ها ما را دست انداختند که « برو بابا! شهرستانی گیرت آورده، داره سرت شیره می ماله.»
وقتی مصطفی آمد، بچه‌ها گفتند:« فلانی را چه جوری خامش کردی که پشت سرت شیره می ماله.»
چیزی نگفت و گذشت. آخر شب یک نامه گذاشت کف دستم و سرسنگین رفت.
باز کردم، دیدم کلی از دستم دلخور شده. دو روز با من سرسنگین بود که تو چرا رفتی این حرف ها را گفتی؟
ظاهرش خندان بود، بشّاش بود، اهل بگو و بخند و شوخی و شیطنت و سر به سر گذاشتن بود! ولی باطنش خیلی هوشیار، دقیق، اهل توجه به ریزترین مسائل اطراف.
در آن وادی که همه‌ی بچه مثبت ها دنبال درس بودند و سرشان گرم کار خود و حتی بعضی ها به خاطر بیست و پنج صدم اختلاف در نمره ممکن بود با هم چپ بیفتند، مصطفی از همه‌ی این تعلقات کودکانه کنده شد و اوج گرفت.
چند تا شاخصه داشت که در دانشجوهای دیگر خیلی دیده نمی شد؛

1- هر چیزی را تشخیص می داد درست است، با پشتکار دنبال می کرد تا به آن برسد.

2- یک سری آرمان-هایی داشت در مورد مسئله ی فلسطین. قرار گذاشته بود شغل و همه چیزش را در همین راستا بگذارد.

کاری را انتخاب کرد که بتواند ایده اش را عملی کند. دنبال درآمد و زندگی مرفه نبود. همیشه می گفت:« دوست دارم کاری را انتخاب کنم، اگه جونم رو گذاشتم، ارزش داشته باشه.»

به نقل از دوست شهید


منبع: کتاب من مادر مصطفی










کانون مذهبی-فرهنگی دانشکده مهندسی شیمی و نفت دانشگاه صنعتی شریف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید