آدمی موجودیست مخیر، مخیر به انتخاب از میان ویژگیها؛ ویژگیهایی که اگر اشتباه انتخاب شوند انسان را از عرش به فرش میرسانند و اگر درست انتخاب شوند او را به قلههای بلند معرفت می رسانند که بلندترین آنها وجود نورانی حضرت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) است.
اگر به سیاهۀ اصحاب و محبین علی(علیهالسلام) نگاهی بیاندازیم، افراد زیادی را میبینیم که با انتخاب های درستشان خود را به این قله نزدیک و نزدیکتر کردهاند؛ از مالک اشتر و عمار گرفته تا سید علی قاضی.
هرچند که میان همان اصحاب هم کسانی بودند که عدم توانایی در گرفتن تصمیم درست برایشان آتش دوزخ به همراه داشت؛ ولی مگر می شود وجود علی(ع) را درک کرده و باز هم اشتباه انتخاب کرد؟ اگر آنهایی که اصحاب امام بودند نتوانستند درست انتخاب کنند پس تکلیف ما چیست؟
اصلا اشتر چگونه بود که امام در وصفش فرمودند: «دیگر هرگز کسی را مانند او نمیبینم.»؟
عمار چه کرد که ھهگام شهادت، امام او را برادر خطاب کردند؟
قاضی که دیگر امام ندیده بود؛ او چگونه تا این حد در دریای بیکران نیستی غرق شده بود؟
تمام این سوالات مشغول خودنمایی در ذهنم بودند تا اینکه خطبهای از نهجالبلاغه به خاطرم آمد؛ خطبهای که «همام بن شریح» را از حال برد و جان او را گرفت!
«سپاس خداوند عز و جل را که پدیدهها را در حالی آفرید که از اطاعتشان بینیاز، و از نافرمانی آنان در امان بود؛ زیرا نه معصیت گناهکاران زیانی به خدا میرساند و نه اطاعت مومنان برای او سودی دارد. روزی بندگان را تقسیم کرد و هر کدام را در جایگاه خویش قرار داد. اما پرهیزكاران! در دنیا داراى فضیلت هاى برترند؛ سخنانشان راست، پوشش آنان میانهروى، و راه رفتنشان با تواضع و فروتنى است. چشمان خود را بر آنچه خدا حرام كرده مىپوشانند و گوشهای خود را وقف دانش سودمند میکنند. در روزگار سختی و گشایش، حالشان یكسان است و اگر نبود مرگی که خدا بر آنان مقدر فرموده، روح آنان حتی به اندازۀ بر هم زدن چشم، در بدنها قرار نمیگرفت از شوق دیدار بهشت، و از ترس عذاب جهنم.
خدا در جانشان بزرگ و دیگران كوچک مقدارند، بهشت براى آنان چنان است که گویى آن را دیده و در نعمتهاى آن به سر مىبرند و جهنم را چنان باور دارند كه گویى آن را دیده و در عذابش گرفتارند.
دلهاى پرهیزكاران اندوهگین و مردم از آزارشان در امان، تنهایشان لاغر و درخواستهایشان اندک و نفسشان عفیف و دامنشان پاک است.
در روزگار كوتاه دنیا صبر كرده تا آسایش جاودانه قیامت را به دست آورند؛ تجارتى پر سود كه پروردگارشان فراهم فرموده است. دنیا مىخواست آنها را بفریبد، اما عزم دنیا نكردند؛ میخواست آنها را اسیر خود گرداند كه با فدا كردن جان، خود را آزاد ساختند.
پرهیزكاران در شب بر پا ایستاده، مشغول نمازند. قرآن را جزء جزء و با تفكر و اندیشه مىخوانند، با قرآن جان خود را محزون کرده و داروى درد خود را مى یابند. وقتى به آیهاى برسند كه تشویقى در آن است، با شوق و طمع بهشت به آن روى آورند و با جان پر شوق در آن خیره شوند و گمان مىبرند كه نعمتهاى بهشت برابر دیدگانشان قرار دارد و هرگاه به آیهاى مىرسند كه ترس از خدا در آن باشد، گوش دل به آن مىسپارند و گویا صداى بر هم خوردن شعلههاى آتش، در گوششان طنینافكن است. پس قامت به شكل ركوع خم كرده، پیشانى و دست و پا بر خاک مالیده و از خدا آزادى خود را از آتش جهنم مىطلبند.
پرهیزكاران در روز، دانشمندانى بردبار و نیكوكارانى با تقوا هستند كه ترس الهى آنان را چونان تیر تراشیده لاغر كردهاست، كسى كه به آنها مىنگرد مىپندارد كه بیمارند اما آنان را بیمارى نیست و مىگوید: مردم در اشتباهند! در صورتی كه آشفتگى ظاهرشان، نشان از امرى بزرگ است.
از اعمال اندک خود خشنود نیستند و اعمال زیاد خود را بسیار نمىشمارند. نفس خود را متهم مىكنند و از كردار خود ترسناكند.
هرگاه یكى از آنان را بستایند، از آنچه در تعریف او گفته شد در هراس افتاده مىگوید: «من خود را از دیگران بهتر مىشناسم و خداى من، مرا بهتر از من مىشناسد. بار خدایا، مرا بر آنچه مىگویند محاكمه نفرما، و بهتر از آن قرارم ده كه مىگویند و گناهانى که نمىدانند بیامرز. »
و از نشانههاى یكى از پرهیزكاران این است كه او را اینگونه میبینى: در دینداری نیرومند، نرمخو و دوراندیش است؛ داراى ایمانى پر از یقین، حریص در كسب دانش، با داشتن علم بردبار. در توانگرى میانهرو، در عبادت فروتن، در تهیدستى آراسته، در سختىها بردبار، در جستجوى كسب حلال، در راه هدایت شادمان و پرهیزكننده از طمعورزى، مىباشد.
اعمال نیكو انجام مىدهد و ترسان است. روز را به شب مىرساند با سپاسگزارى؛ و شب را به روز مىآورد با یاد خدا. شب مىخوابد اما ترسان و بر میخیزد شادمان؛ ترس براى اینكه دچار غفلت نشود و شادمانى براى فضل و رحمتى كه به او رسیده است.
اگر نفس او در آنچه دشوار است فرمان نبرد، از آنچه دوست دارد محرومش مىكند. روشنى چشم پرهیزكار در چیزى قرار دارد كه جاودانه است؛ و آن را ترک میكند که پایدار نیست. بردبارى را با علم، و سخن را با عمل، در میآمیزد.
پرهیزكار را میبینی كه آرزویش نزدیک، لغزشهایش اندک، قلبش فروتن، نفسش قانع، خوراكش كم، كارش آسان، دینش حفظ شده، شهوتش درحرام مرده و خشمش فروخورده است. مردم به خیرش امیدوار و از آزارش در امانند.
اگر در جمع بىخبران باشد، نامش در گروه یادآوران خدا ثبت مىگردد و اگر در یادآوران باشد نامش در گروه بىخبران نوشته نمىشود.
ستمكار خود را عفو مىكند؛ به آن كه محرومش ساخته مىبخشد؛ به آن كس كه با او بریده مىپیوندد. از سخن زشت دور، و گفتارش نرم، بدىهاى او پنهان و كار نیكش آشكار است.
نیكىهاى او به همه رسیده، آزار او به كسى نمىرسد. در سختىها آرام، و در ناگواریها بردبار و در خوشىها سپاسگزار است. به آن كه دشمن دارد ستم نكند و نسبت به آن كه دوست دارد به گناه آلوده نشود.
پیش از آن كه بر ضد او گواهى دهند به حق اعتراف مى كند و آنچه را به او سپردهاند ضایع نمىسازد و آنچه را به او تذكر دادند فراموش نمىكند.
مردم را با لقبهاى زشت نمىخواند؛ همسایگان را آزار نمىرساند؛ در مصیبتهای دیگران شاد نمىشود؛ در كار ناروا دخالت نمىكند و از محدودۀ حق خارج نمىشود. اگر خاموش است، سكوت او اندوهگینش نمىكند و اگر بخندد آواز خنده او بلند نمىشود.
اگر به او ستمى روا دارند صبر مىكند تا خدا انتقام او را بگیرد. نفس او از دستش در زحمت، ولى مردم در آسایشاند.
براى قیامت، خود را به زحمت مىافكند، ولى مردم را به رفاه و آسایش مىرساند. دورى او از برخى مردم، از روى زهد و پارسایى، و نزدیک شدنش با بعضى دیگر از روى مهربانى و نرمى است. دورى او از تكبر و خود پسندى و نزدیكى او از روى حیله و نیرنگ نیست.»
این کلمات اعجابآوری که خواندیم، همان کلماتی بود که همام پس از شنیدنشان، از هوش رفت و جانش را تسلیم حضرت حق کرد.
کلماتی که تاریخ انقضا ندارند و قرن هاست که جماعتی را مجذوب خود میکنند. کلماتی که تفکر و عمل به آنها مالک و عمار و قاضیها را ساخت. امام وقتی طلب عمار میکند، راه عمار شدن را نیز نشان می دهد ولی آیا چشمان ما آن قدر باز هستند که بتوانیم این راه را ببینیم؟