آیین روشن
آیین روشن
خواندن ۷ دقیقه·۲ سال پیش

چگونه باید بود؟

نگاهی به کتاب «فاطمه، فاطمه است» دکتر علی شریعتی

کتاب (فاطمه فاطمه است) کتابی ارزشمند از آثار دکتر علی شریعتی است که جنبه‌های زندگی حضرت فاطمه زهرا(س) را بیان کرده و شرح‌حال پیچیده‌ی آن حضرت و به خصوص اثر عمیق و انقلابی خاطره او در جوامع مسلمان و تحولات دامنه‌دار تاریخ اسلام را تبیین می‌کند.

این کتاب با این پرسش چالشی آغاز می‌شود :«چگونه باید شد؟»

دکترعلی شریعتی می‌گوید: «زنانی که در قالب‌های سنتی قدیم مانده‌اند، مسئله‌ای برایشان مطرح نیست و زنانی که قالب‌های وارداتی جدید را پذیرفته‌اند، مسئله برایشان حل شده‌است. اما در میان این دونوع «زنان قالبی»، آنان که نه می‌توانند آن شکل قدیمی موروثی را دیگر تحمل کنند و نه به این شکل جدید تحمیلی هرگز تسلیم شوند، چه باید بکنند؟ اینان می‌خواهند خود را انتخاب کنند، خود را بسازند، الگو می‌خواهند، نمونه ایده‌آل. برای اینان مسئله «چگونه شدن» مطرح است. و فاطمه با «بودن» خویش پاسخ به این پرسش است.»

این پرسش اساسی وقتی اهمیت بیشتری پیدا می‌کند که «مسلمان بودن زن جامعه ما» را هم لحاظ کنیم. زن جامعه ما وابسته به یک تاریخ، فرهنگ، مذهب و جامعه‌ای است که روح و سرمایه‌اش را از اسلام گرفته‌است؛ بنابراین نمی‌تواند از اسلام بی‌نیاز و نسبت به آن بی‌تفاوت باشد. مردم از فاطمه به عنوان الگوی زنان دم می‌زنند. به راستی او باید بداند که فاطمه کیست و چگونه زیسته‌است!

از نظر دکتر شریعتی از بزرگ‌ترین افتخارات ملت‌ ما تشخیص غریبه دور و ناآشنا و«در شهر خویش غریب» بود که از نظر او این تشخیص از دشوارترین و هولناک‌ترین لحظات تاریخ است و آسان به چنگ نیامده‌است. ملتی که خود به دست خلافت به اسلام آمد و روش خلفا و نظام سلطنت بنی‌امیه و بنی‌عباس و خان‌ها و خاقان‌های ترک و تازی و ایرانی وابسته بدان را به نام «اسلام» و «حکومت قرآن» و «سنت پیامبر» و «جبهه حق» و «حقیقت مذهب» دیده‌است و اسلام را از دستگاه خلافت گرفته‌است!

چرا این انتخاب این‌قدر اهمیت دارد؟ او ادامه می‌دهد: «برخلاف آنچه امروز دشمن و دوست می‌پندارند، شیعه، سنی‌ترین مذاهب اسلام است. اساسا اختلاف اصلی بر سر این است که علی(ع) و شیعیان راستین و آگاهش از آغاز کوشیدند تا در برابر بدعت‌ها سنی بمانند؛ سنت را نگاه دارند. می‌بینیم که چگونه همه‌چیز درهم و برهم شده‌است و می‌بینیم که در آن قرن‌های سیاه و خونینی که «اسلامِ جور و خلافت» برسر جهان خیمه‌ی قدرت و حکومت زده بود و درهمان حال «اسلامِ عدل و امامت» در گرداب سرخ شهادت غرقه بود؛ شیعه نیز شهادت را برگزید و قدرت را نفی کرد و این انتخاب دشوار، آسان به‌دست نیامد.

مسلما اسلام واقعی که می‌تواند چراغ راه مردم باشد، اسلام علی(ع) است. هیچ مذهبی، تاریخی و ملتی چنین خانواده‌ای ندارد؛ خانواده‌ای که در آن پدر، علی است و مادر، فاطمه و پسر، حسین و دختر، زینب. ملت ما بر گرد در و بام خانه فاطمه یک فرهنگ پدید آورده‌است. این تنها ملتی است که در زندگی نوع بشر بر روی خاک، در غم خاندان محبوب خویش و در عزای قهرمان آزادی و ایمان خویش، در طول تاریخ درازش، همواره غمگین و عزادار مانده‌است و پایمال کردن فضیلت و محکومیت حقیقت و فاجعه حکومتِ جنایت و زور را، علی‌رغم گذشت زمان و غلبه همیشگی این نظام بر تاریخش و سرنوشتش، فراموش نکرده‌است‌.

اما نکته قابل توجه در کلام دکتر شریعتی این است که او این اشک‌ها را همچون بارانی می‌داند که بر شوره‌زار ببارد! این باران سبزه‌ای بر روی کویر نمی‌رویاند و او این همه فداکاری‌ها و سرمایه‌ها و فرصت‌ها را هدر رفته می‌پندارد، زیرا گریه‌ای که تعهد و آگاهی و شناخت محبوب یا فهمیدن و حس‌کردن ایمان را به همراه نداشته باشد، کاری‌ست که فقط به درد شست‌وشوی چشم از گرد و غبار خیابان می‌خورد! با اینکه معتقد است توده مردم ما «عاشقانه» می‌گریند.

مقصر این واقعه از نظر او دانشمندان و عالمانی هستند که رسالت حرف‌زدن با مردم و ابلاغ حقایق مذهب و فلسفه احکام و بیداری و آگاهی توده و شناساندن سنت پیامبر و شخصیت امام و حکمت واقعه کربلا و معرفی اهل‌بیت را انجام ندادند و در این زمینه کوتاهی کردند. انتهای ماجرا این است که ملتی، ایمان و عشق دارد، قرآن و نهج البلاغه دارد، علی و فاطمه دارد، حسین و زینب دارد و یک تاریخ سرخ دارد اما مرده است. این یعنی تببین واقعیت، به درستی انجام نشده‌است. علت اصلی ناقص‌ماندن ایمان ما به اسلام محمد و راه علی و کار حسین این است که این‌ها را نمی‌شناسیم؛ به اینها عشق داریم، اما شعور نداریم. محبت هست ولی معرفت نیست.

در بخش دیگری از این کتاب ارزشمند، دکتر شریعتی متدهای مبارزه‌ی اجتماعی برای اصلاح را بیان می‌کند. از نظراو متدی که پیغمبراسلام در مبارزه اجتماعی و رهبری نهضت و انجام رسالت خویش ابداع کرده است، اینگونه است که شکل سنت‌ها را حفظ می‌کند ولی از درون، محتوای آن‌ها را به طور انقلابی تغییر می‌دهد. برای مثال می‌توان به روش پیامبر در اصلاح سنت بت‌پرستی قبایلی نژاد پرستانه حج اشاره کرد که پیامبر با پرشی انقلابی، این سنت را به گونه‌ای تغییر می‌دهد که کاملا مغایر و متضاد با محتوای اولیه‌اش می‌باشد.

در بخش دیگر سخنان، رئالیسم و ایدئالیسم مطرح می‌شود. از نظر دکتر شریعتی اسلام نه ایدئالیسم است و نه رئالیسم، بلکه هردوست! یعنی برخلاف ایدئالیسم واقعیت‌های موجود را در زندگی، در روح و جسم، در روابط اجتماعی و... می‌بیند همچون رئالیسم وجودشان را اعتراف می‌کند اما بر خلاف رئالیسم آن‌ها را نمی‌پذیرد. آن‌ها را تغییر می‌دهد، ماهیت‌شان را به شیوه‌ای انقلابی دگرگون می‌سازد. مثل رئالیسم تسلیم آن‌ها نمی‌شود بلکه آنها را تسلیم خود می‌کند. مثل ایدئالیسم از آنها نمی‌گریزد بلکه به سراغ آن‌ها می‌رود. در ادامه این بخش، دکتر شریعتی، «عالِم مسئول اسلامی» را که از میدان «زمان و زندگی» بیرون می‌رود و در گوشه‌ای می‌خزد و مردم را در عرصه بلا تنها می‌گذارد، مورد عتاب و سرزنش قرار می‌دهد. زیرا او معتقد است این عالم مسئول، واقعیت‌های اجتناب‌ناپذیر اجتماعی را کتمان می‌کند و صرف اینکه این واقعیات منسوب به کفار هستند، آنها را نادیده می‌گیرد. طبق سخنان دکتر شریعتی این روش، روش اسلام در برخورد با واقعیت‌ها نیست و سرانجامی جز اصلاح اجتماعی توسط افرادی خارج از دایره اسلام ندارد.

در ادامه صحبت‌ها، چالش‌های روز مطرح می‌شود. دکتر شریعتی، به توضیح زن در نقش فرهنگی و پایگاه اجتماعی عصر جدید، تنهایی، تشکیل خانواده و زن در نظام مصرفی و جنسیت به‌جای عشق به طور جامع می‌پردازد. اما نکته‌ای که تقریبا در تمام صحبت‌های دکتر شریعتی به آن اشاره می‌شود، جنگ دائمی میان دو گروه است که هرکدام پیروز شوند به نفع هیچکدام نیست؛ دوگروهی که یکی به دروغ خود را متمدن می‌نامد ودیگری به دروغ متدین. و هیچ‌کدام نه به تمدن ارتباط دارند و نه به تدین! یکی تیپ ایده‌آلش را فاطمه و زینب می‌گوید و دیگری زن اروپایی و هر دو تهمت به هردوست که یا دروغ می‌گویند و یا با ایده‌آل‌شان بیگانه‌اند.

دکتر شریعتی در ادامه سخنان، الگوی برتر یعنی فاطمه(س) را معرفی می‌کند. قسمت‌هایی از کتاب زندگی زهرا(س) را ورق می‌زند و بخش‌هایی از تعاملات او با پیامبر و علی را روایت می‌کند. روایت‌هایی از ام‌ابیها شدن حضرت زهرا(س)، هجرت و داستان‌هایی از زندگی مشترک او و علی(ع)؛ ماجرای غصب جایگاه علی(ع) که بعد از مرگ پدر، شدیدترین ضربه به فاطمه بود؛ ماجرای غصب فدک که فاطمه آن را صرفا غصب یک مزرعه کوچک نمی‌پنداشت بلکه نشانه‌ای از زورگویی و ستم رژیم بود. در همه این ماجراها حضور پررنگ فاطمه(س) در عرصه‌های اجتماعی مشهود است.

درچهره همه ستمدیدگان که بعدها در تاریخ اسلام بسیار شدند، هاله‌ای از فاطمه پیدا بود. این است که همه جا در تاریخ ملت‌های مسلمان و توده‌های محروم در جامعه اسلامی، فاطمه منبع الهام آزادی و حق‌خواهی و عدالت‌خواهی و مبارزه با ستم است. وی در همه ابعاد گوناگونِ «زن بودن»، نمونه شده بود. مظهر یک دختر در برابر پدرش، مظهر یک همسر دربرابر شوهرش مظهر یک مادر در برابر فرزندش، مظهر یک زن مبارز و مسئول در برابر زمانه و سرنوشت جامعه‌اش. وی خود یک امام است، یعنی یک نمونه مثالی؛ یک تیپ ایده‌آل برای یک زن، یک اسوه. یک شاهد برای هر زنی که میخواهد «شدنِ خویش» را برای خود انتخاب کند، او با طفولیت شگفتش، با مبارزه مدامش در دوجبهه‌ی خارجی و داخلی، در خانه پدرش، همسرش، در جامعه‌اش، در اندیشه و رفتار و زندگی‌اش، «چگونه بودن» را به زن پاسخ می‌داد.

همه‌ی این‌ها منجر به این می‌شود که به الگو بودن زهرا(س) اقرار کنیم و در برابر این‌همه عظمت سر تعظیم فرود بیاوریم‌. به راستی چنین ویژگی‌هایی در انسان دیگری یافت نمی‌شود.

امیرمحمد رحیمی ۹۹ عمران


https://t.me/AeeneRoshan_Kaktoos



کتابخوانزنفاطمهاسلامشریعتی
کانون مذهبی-فرهنگی دانشکده مهندسی شیمی و نفت دانشگاه صنعتی شریف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید