معرفی نویسنده
دافنه دوموریه 13 می 1907 در لندن و در خانوادهای اهل هنر و فرهنگ متولد شد. پدر و مادر هر دو هنرپیشهای معروف بودند و به همین سبب دافنه در دوران کودکی با بسیاری از هنرپیشگان مطرح تئاتر آشنا شد. دوموریه دومین فرزند از خانواده پنج نفره بود و به لطف موقعیت خوب و وضعیت مالی والدینش از تربیت و آموزشی ممتاز برخوردار شد. او در 19 آوریل 1989 در 81سالگی، در نتیجهی نارسایی قلبی، در خانهی خود درگذشت. جسد او به درخواست خودش در خلوت و بدون تشریفات سوزانده شد و خاکسترش در صخرههای اطراف کورنوال پراکنده گشت.
ربکا
ربکا مشهورترین اثر دافنه دوموریه یکی از کلاسیک های ادبیات قرن بیستم است که هنوز هم بعد از ۷۵ سال یکی از پرفروش های کتاب های انگلیسی است. راوی رمان زنی جوان و بدون نام است که قبل از ازدواج با ماکس دووینتر، مالک ماندرلی بزرگ، خدمتکار یک زن بوده است. او اعتماد به نفس بسیار پایینی دارد و مدام با خود می گوید:« که ای کاش پیرتر بودم ای کاش چندین سال با تجربه تر بودم و... .» احتمالاً این اعتماد به نفس پایین ناشی از گذشته و وضعیت خانواده ای است که در آن بزرگ شده است.
داستان از مونت کارلو آغاز می شود. راوی داستان به خاطر پول و گذران زندگی، خدمتکار خانمی از خود راضی و نچسب به نام خانم وان هاپر شده است. آنها در هتل اقامت دارند. خانم وان هاپر علاقه شدیدی به برقراری ارتباط با افراد مشهور دارد و هر طور که شده به آن افراد نزدیک می شود و با آنها ارتباط برقرار می کند گویی که انگار دوست چندین و چند ساله اش را دیده.
در یکی از روزها خبر آمدن ماکس دووینتر به مونت کارلو به گوش وان هاپر می رسد. او هم خیلی سریع با نقشه ای طعمه خود را در هتل گیر می اندازد تا با او صحبت کند. دووینتر همانجا خدمتکار را می بیند و عاشقش میشود. او برای فرار از گذشته و مرگ همسر سابقش خیلی سریع به خدمتکار پیشنهاد ازدواج می دهد و آن دو با یکدیگر به منزل نمی رود.
وضعیت زندگی برای خدمتکار سابق که حالا خانم دووینتر شده در ماندرلی خیلی سخت می شود. همه او را با ربکا مقایسه می کنند. ربکایی که در نظر مردم بی نقص بوده است و همیشه بر سر زبان های مردم منطقه بوده. خانم دووینتر روح ربکا را در جای جای خانه احساس می کند گویی که او هنوز زنده است. تا اینکه یک روز کشتی بزرگی به گل می نشیند و پرده از حقایق برداشته می شود.
بریده هایی از کتاب
«کاش دانشمندان میتوانستند دستگاهی اختراع کنند که خاطرات را مثل عطر توی یک بطری حفظ کنند. آنوقت میشد هر زمان که آرزو کردیم بطری را برداریم و آن لحظه را دوباره زندگی کنیم.»
«بیتردید نمیتوان برای خوشبختی قیمتی تعیین کرد، چون حسی درونی است. بیشک ما هم لحظاتی مملو از افسردگی داریم، اما درمقابل، لحظات دیگری هم هستند؛ لحظاتی که با دیدن لبخندش متوجه میشوم که با هم هستیم، کنار هم گام برمیداریم و هیچ اختلافنظری بینمان مانعی ایجاد نمیکند.»
«آدمهایی که دیگران را از روی لباسهایشان قضاوت میکنند، اهمیتی برایم ندارند»
«دلم میخواست به عقب برگردم و بار دیگر لحظات خوب را تجربه کنم، اما با خودم فکر میکنم اگر چنین کاری ممکن بود، دیگر آن لحظات مثل سابق نبودند.»
-------------------------------------------------------------
انتشارات پارسه این کتاب را با ترجمه صدف محسنی و نشر افق با ترجمه خانم خجسته کیهان این کتاب را برگردان و منتشر کرده اند. هر دو نشر ترجمه های روان و خوبی را دارند با این حال به شخصه کتاب را از انتشارات پارسه خوانده ام و همین نشر پارسه را پیشنهاد می کنم.
«ربکا» را از طاقچه دریافت کنید