مورچهخوار دوستداشتنی! این اولین لقبی بود که منتقدین پس از اجرای اولین نقشم در دنیای تئاتر، در نونزده سالگی، به من دادند! در طول آن سال لقبهای دیگری هم گرفتم: «خرمالوی ترش» و «عصبانی» را خوب به یاد دارم. کمی بعدتر «غزال نزدیکبین» و «موش خرمای دریایی» نامیده شدم! آیا واقعاً من آنقدر چهرهی عجیبی داشتم؟
سال بعد در برادوی، در نمایشی به نام «دختر مضحک» که براساس ویژگیهای چهرهی من نوشته شده بود ایفای نقش کردم. منتقدین که دیگر شوخی با چهرهی مرا دوست میداشتند نامهای بهتری به من دادند: «نفرتیتی با چشمانی مورب» و «ملکهی بابل»، اما کمکم همهی این نامها از یاد مردم رفت و تنها نامی که یادشان ماند «دختر مضحک» بود که بعدها در فیلمی نیز با همین نام نقشآفریدم. نامی که تا امروز بر روی من مانده است.
باربارا استرایسند کتاب خاطرات خود را با جملات بالا آغاز میکند و با جملات زیر به پایان میرساند:
اتفاق ناممکنی در زندگی وجود ندارد. من ستارهی فیلمهای سینمایی شدم در حالیکه چهرهام، با آن دو سمت نامتقارن و آن بینی تمام نشدنی و آن دهان بزرگ، هیچ تناسبی با این شغل نداشتند. تنهایی دارایی من در زندگی رویای بود که در قلبم داشتم و لجاجتی رام نشدنی در تسلیم نشدن به مردمی که مرا از جستجو کردن رویایم برحذر میداشتند. من در هر شرایطی که برایم رخ داد به پیشرفتن ادامه دادم و در نهایت رویای من واقعیت را شکست داد.
خاطرات باربارا روایت سفری فریبنده است از چگونگی ساخته شدن یک ستارهی هالیوود! از کودکی ناموفق در تحصیل که عاشق خواندن مجلات سینمایی و شعرها و کتابهای عاشقانه و دیدن فیلمهای رمانتیک غمانگیز است تا اولین تجربههای حضور در تئاتر و سپس ماجرای شگفتانگیز حضور او در سینما. باربارا از هر مصالحی که ساخته شده بود، مصالح لازم برای ساخته شدن یک سوپراستار در میان آنها نبود. این مفهوم در کنار ماجرای پشتپردهی سینمای هالیوود، دو محور اصلی کتاب هستند.
این کتاب صرفاً وقایعنگاری اتفاقات یک زندگی نیست. انبوهی از تحلیلها و نظریات را نیز با خود دارد و در هر خاطرهای که تعریف میکند به عمق داستان، جایی که احساسات و افکار درگیر هستند نیز میرود. از تاثیر سنما بر زندگی ما میگوید. از روابط پرتنشی که با مادرش، به خصوص به خاطر انتخاب شغل بازیگری داشته، حرف میزند. از بلایایی که شهرت به همراه میآورد دادسخن میدهد. داستان زندگی عاطفی و روابط عاشقانهی خود را در محیط سینما تعریف میکند و به تفصیل از خاطراتش با اوا لو گالین کارگردان و پل مونی بازیگر سخن میگوید. و به خصوص به درگیری ثابت زندگی خود میپردازد: مبارزه با واقعیتهایی که دوست نمیدارد. حتی یکبار تسلیم نمیشود، درگیریهای زیادی را میبازد، اما سرانجام در نبرد اصلی پیروز میشود.
خواندن این کتاب بسیار سرگرم کننده است. پیشنهاد میکنم حتی اگر نخواستید کتاب را بخوانید حتما فهرست کتاب را نگاه کنید. عناوین فصلها و ترتیب منطقی آنها از پی یکدیگر خود یک اشتها بازکن دلچسب است. همچنین آلبوم عکس انتهای کتاب را نادیده نگذارید. نزدیک به یکصد عکس ندیده در سی صفحه با توضیحات مکفی برای هرعکس وجود دارد، که خود گوشهای از تاریخ هالیوود میتواند باشد.
اگر از علاقمندان به خواندن کتابهای خاطرات هستید، ساده از کنار این کتاب نگذرید و اگر از علاقمندان به سینما و ماجراهای پشتپردهی آن هستید دست از روی این کتاب برندارید.