البته دوست ندارم بگویم مشکل. چون اعتقاد دارم بیشتر آنها مسئله هستند. یعنی راهحلی برای آنها وجود دارد.
به نظر من همیشه یک طرف قضیه مسائل، ما هستیم. شاید نتوانیم طرف مقابل را اصلاح کنیم. اما میتوانیم برای قسمتی که دست خودمان هست راهحلی بیابیم.
مثلاً من به عنوان یک شهروند عادی توانایی کاهش قیمت دلار را ندارم. نمیتوانم به تنهایی ارزانی ایجاد کنم. اما همیشه میتوانم فکری برای افزایش درآمد خود داشته باشم. میتوانم کسبوکاری راهاندازی کنم یا نوآوری در آن خلق کنم تا مشتریان بیشتری جذب کنم. یا اگر کارمند هستم درخواست افزایش حقوق داشته باشم.
بنابراین همیشه یک طرف قضیه دست ماست.
اما اصل صحبت من بر سر این است که بزرگترین و مهمترین قسمت مسائل ما فهم آنهاست. اگر از پس این مرحله برآمدیم مابقی آنها با راهکارهایی قابل اجراست.
درواقع فهم مسئله قورباغهای است که اول کار میبایست قورت داده شود.
یادم هست دوستی به من گفت که مسئلهاش تنبلی است و میخواهد حلش کند.
به او گفتم که چرا به خودت میگویی تنبل هستی؟ گفت: «دوست دارم صبحها زود از خواب بیدار شوم؛اما نمیشود و به نظرم من یک تنبل هستم!».
گفتم که صبح زود بیدار بشی که چی بشه؟ گفت: «میخواهم پرانرژی و باانگیزه باشم».
گفتم پس انرژی و انگیزه را میخوای. گفت: «بله».
گفتم به نظر تو غیر از سحرخیزی راهحل دیگری هست که بتونی پرانرژی و باانگیزه باشی؟ گفت: «به نظرم اگه هدف داشته باشم، میتوانم باانگیزه به زندگی خودم ادامه دهم».
گفتم پس مسئله تو تنبلی نیست. مسئله تو بیهدفی است. اول مسئله خودت رو بفهم و بعد برو سراغ راهحل.
برای اینکه توانایی حل مسئله داشته باشید، میتوانید از مطالب وبسایت ما استفاده کنید.