برای دنیای این روزها، بدون ارتباط و ارتباطات هیچ معنایی متصور نیست. اصلا در گردونه ارتباطات نباشی حتی نمیتوانی قدمی کوتاه در این عصر پر از التهاب و آمدوشد برداری. با خوبوبد این قضیه کاری ندارم، اما آن چیزی که فعلا سنگ روی سنگ رفتارهای انسانی بند میآورد همین ارتباط و ارتباطگیری بین انسانهاست.
چه زیر بارانهای موسمی شرقیترین نقطه آسیا گام برداری، چه در غرب وحشی قدم بزنی و چه گذرت به شاخ آفریقا بیفتد و بخواهی امور را رتقوفتق کنی، این ارتباط و علم ارتباطات است که عصای دستت و پلی برای پیشرفت میشود.
حالا اینها را بگذاریم کنار. اگر فراتر از یک زندگی عادی در چارچوب ارتباطات معمولی، شغلی مرتبط با ارتباط و ارتباطگیری هم داشته باشی، امری علیحده میشود و باید راهی را بروی که علامههای دهر زمانهای دور میرفتند؛ راهی که از تمامی مدیران روابطعمومی سازمانها و ارگانها انتظار میرود.
روابطعمومی این روزها خیلی با روابطعمومی سنتی که در ذهن مردم بهیادگار مانده است، فرق دارد. روابطعمومی این روزها دیگر یک اتاق نمور و بیخاصیت در کنج سالن سوتوکور ادارهای نیست که سکاندارش از سر بیجایی و ناکارآمدی، گذارش به پشت میزی بیثمر افتاده باشد. روابطعمومی این روزها کهکشانی از اندیشهها و افکار راهبردی است که باید دستبهدست هم دهد تا کارزاری بزرگ را رقم بزند و طرحی نو در مسیر پیشروی سازمان دراندازد.
ارتباطگیری و روابطعمومی در دنیای پر چالش کنونی دیگر به چاپ پرده تسلیت و تهیه نشریههای بیبازخورد درونسازمانی خلاصه نمیشود و این روزها باید در نقش عاملی تحرکزا برای مجموعه کاری خود ظاهر شود؛ عاملی که هم در مواقع لزوم، مدیران بالاسری خود را به انتخاب و تصمیم درست ترغیب کند و هم در کمال شفافیت و احترام خط رابطی بین مجموعه و ارباب رجوعان که همان مردم هستند باشد.
آری، این مجموعه را میتوان یک روابطعمومی پویا و مانا دانست، وگرنه یدککشیدن عنوان مدیر روابطعمومی برای هیچ فردی مایه افتخار و آبرو نخواهد بود. این روزها دیگر نباید به مدیر روابطعمومی بهعنوان مسئول رتقوفتق مشکلات سازمان و بهمعنایی مسئول ماستمالی نارساییها نگاه کرد. عموما دیگر دوران روابطعمومی ماستمالیسم تمام شده و هوش آنلاین مردم آنقدر بالا رفته است که دیگر نمیتوان به این راحتی با مدلهای سنتی و ناکارآمد گذشته سرپوش بر ضعفهای مجموعهای گذاشت.
امروز باید شفاف بود و این شفافیت هم جز از مسیر یک روابطعمومی کارآمد، مبتکر و خوشفکر میسر نیست. در این زمینه نباید از نقش مدیران ارشد یک سازمان نیز غافل ماند. آنها هستند که خواهینخواهی باعث تقویت یا ضعف روابطعمومیهای خود میشوند. شک نکنید اگر مدیری در یک مجموعه خرد یا کلان، مدیر روابطعمومیاش را ارج نهاد، مسیر پر از سنگلاخ کارهای اجرایی هم بر او هموارتر خواهد شد و بالعکس. کم نبودند مدیرانی که با بیتوجهی به این جایگاه حساس و اثرگذار، هم طومار کاری خود را برای همیشه بستند و هم دستگاههای تحتامرشان را سالهای سال بهعقب بردند.
باری؛ در کنار همه پستیها و بلندیهای کار روابطعمومی، شیرینی ارتباط با مردم و پاسخگویی شفاف و صریح به آنها شاید زیباترین قسمت پرده خدمت باشد که اگر طعم آن را مدیری بچشد، قطعا در تداوم این مسیر سر از پا نخواهد شناخت.